رضا شنطیا پس افتادن
کسی هوای تهران را
ندارد
مثل هوای مرا
که آلوده شدم به دود
مثل هوای تهران
که بی هوا / شده بود
هوایی شدنم یعنی زمینگیر
شدهام
و سر به هوا بودنم
مساوی ست با زمین خوردنم
از هر طرف که میروم
با تهران رو به رو میشوم
بیطرف که باشی ناگزیر طرفدار نداری
و من که همیشه اطراف
تو بودم
میخواهم حالا طرفِ
من باشی
-من- که معجزهیی به
نام شعر، در آستین دارم
شعرهایی که به محض
متولد شدن
لب به سخن گشوده / از
عشق تو میگویند:
اگر عطر توانست بوی
خودش را
من هم میتوانم عشق
تو را پنهان کنم
(و شاید موفق شدم
مثل تهران که توانسته
پایتخت را در اسم خودش پنهان کند
سالها)
با این عشقهای مشقی،
امروزه
هیچ آهویی را نمیتوان
زخمی کرد
هوای عاشقی پس است
مثل هوای تهران
پس
پیش از آنکه در اشک
غرقه شوم
با خندهیی که روی
لبم Load میشود
میروم در آینه پنهان
میشوم
تا به وقتِ آرایشت
موجب آرامشم بشوی!