اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
جمعه ، 10 فروردين ماه 1403
20 رمضان 1445
2024-03-29
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 256
بازدید امروز: 869
بازدید دیروز: 13187
بازدید این هفته: 14056
بازدید این ماه: 99662
بازدید کل: 14674777
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



برای شهروند جهان واژگون واژه گان

                                        
 
                                  سیامک میرزاده



((فوگ فارسی در سه موومان))

برای شهروند جهان واژگون واژه گان

 

درنگی  بر مجموعه شعر (( فارسی حدود من است )) سروده ی سعید محمد حسنی

 

 

اورتور

درابتدای سخن فاش بگویم که آنچه جامعه ی ما از نبود آن رنج وافر میبرد همانا نبود و کمبود دانش نقد است این نقیصه بالمآل گستره ی فرهنگ و ادب ما را نیز در برگرفته و سخت و جانفرسایش میفشارد

نقد ادبی امروزه درجهان دانشی روشمند و تکوین یافته است و ناقد آگاه نیز با تکیه برآن اصول، نقدی منقح و مستدل ارئه میکند و از پریشان گویی و دلبخواه نویسی میپرهیزد. نقد ادبی ناظر بر دوبخش کلی ست یک) نقد لفظی.... دو) نقد معنایی و هریک ازاین دوبخش نیز دربرگیرنده ی شاخه هایی جزئی نگر و دقیق ترند. نقد لفظی که به بررسی و ارزیابی صورت های عینی متن و در پی آیند به کاربرد زبان و اصول و قواعد آن در یک اثر ادبی میپردازد خود بر سه بخش نقد لغوی نقد فنی و نقد زیبایی شناسی استوار و ناظر است و نقد محتوایی یا معنایی نیزخود  دربرگیرنده ی نقد اخلاقی نقد تاریخی نقد اجتماعی و نقد روان شناختی ست که همه  به محتوا  و درون مایه ی اثر چشم دوخته اند.

نیز درتبیین و تفسیر متون ادبی نیازمند دانش هرمنوتیک یا علم تاویل متن و رویکردهای کاربردی و شیوه های نگرشی آن به متن هستیم. هرمنوتیک از منظر تاریخی-تکاملی به شاخه های هرمنوتیک کلاسیک(متون مقدس و فقه و ادیان)....هرمنوتیک متدولوژیک یا پیشافلسفی(شلایرماخر و ویلهلم دیلتای)....هرمنوتیک آنتولوژیک یا فلسفی(مارتین هایدگر و هانس گئورگ گادامر) و هرمنوتیک کریتیک یا انتقادی(یورگن هابرماس و هانا آرنت).....و در آخر هرمنوتیک فنومنولوژیک یا پدیدارشناسانه بر پایه ی آرای هوسرل (پل ریکور ، رولن بارت ، امبرتو اکو)  و از منظر شیوه ی برخورد با متن به هرمنوتیک متن محورکهن ، مولف محور ، مفسر محور و متن محور نوین تقسیم میشوند...پل ریکور میگوید هرمنوتیک را باید شاخه ای از درخت پدیدارشناسی نامید...

 

 دراین نوشته سعی ام برآن است تا به صورتی هدف مند و از منظر هریک از اصول فوق به شرط لزوم ، براین مجموعه درنگی کوتاه کنم و به عبارتی بر پایه ی تاویلی متن محور و مفسر محور ،  به پیشواز نقدی لفظی و محتوایی روم. تاکجا برمدار، ماندگار باشم ؛ علنی التکلان!

موومان اول

بی پرده و فاش بگویم محمدحسنی شاعری ست که سودای دیگرگونی و چیره گی بر زبان را در سر دارد و میکوشد تا با تغییر قراردادهای مالوف ، راهی به دیگرگونه گی معنا بگشاید و در پی نیل به این مقصود پای من مفسر را به ورطه ی  هولناک نقد فنی که بحث پیرامون کاربرد فنون بلاغی و اعتبار آنها را باخود دارد میکشاند اما به زعم نگارنده سربلند بیرون می آید و به سلامت ازاین پل چینود میگذرد. این رویکرد انتقای وکریتیک، دیدگاه هرمنوتیکی هانا آرنت و یورگن هابرماس را تداعی میکند که درصدد تغییر هژمونی مسلط هرمنوتیکی-فلسفی و مفسرمحور هایدگر و گادامر است که زبان را کل امکانات اندیشه گی بشر می داند. با علم به اینکه بیشتر قراردادهای زبان در دوران تاریکی از تاریخ بشر وضع شده و متواترگشته اند باید آها را ازنوبا نگرشی انتقادی-تاریخی واکاوید و بازنگرید

نیک میدانیم که دخل در نحو زبان ومحور همنشینی کلام و به فرجام این دو؛ اصول بلاغت ، بلدی و آگاهی میخواهد و به فهم فقها دخل در تمکین است و اما شاعرما هوشمندانه زیر و زبر را بر می آشوبد تا طرحی نو پی افکند :

 

به زندگی پناه می روم

با تن ناشنیده ام.....

یا

مرا به جهان برگردید

به شنیدنی ترین سبزه ها

یا

از کودکی ام

زبان کمی گذشته

یا

من از گرفتار تو می آمدم

یا

دارم به تنهایی خودم خو نمی کنم

یا

نیلی قضیه اینجاست

که گونه های ما تا حالا

هفت سیلی پوسانده

یا

برای نگفتن تاریخ متروکی را بلدم

که تصویر سختی از من بود

و چشم کوتاهی در اختصاص به شما دارم

یا

اما منم که عبارت از هنوزم

یا

تو داری به من دارم به تو می روم

که از من صدای بوی تو می آید

تمام این دخل ها و برهم زدن های نحوی و جانشینی های غریبه گردان در محور همنشینی که از منظر نقد فنی شبیه ضعف تالیف مینمایند تعمدن و به جهت تاکید مضمونی و برجسته نمایی معنایی که رشته ی نامرئی و محور عمودی متن است صورت پذیرفته و هدف از این آشنازدایی آگاراندیسمان و بزرگنمایی محتوای عاطفی  و گاه دراماتیک حاکم بر متن است و به نوعی این دیگرگونه گونی ، عنایت ویژه از مخاطب طلب میکند و البته این رویکرد به قول قدما باید خوش بنشیند و خود سوژه ی مسلط متن نگردد که تاکید مفرط بر آن زبان را از حقیقت مدلولی و ارجاع مفهومی تهی خواهد کرد و شاعرما از این ترفند اندیشیده ، به هنگام و به هنجار وبا ظرافت بازی گرفته است که بزرگان گفته اند در شعر دخل در تمکین رواست چه شعر خود واضع قاموس و ناموس است وشاعر ما گویی با آگاهی و خطرپذیری بر معیار مالوف و عادت مکتوب میتازد به قول والتر بنیامین پایمردی آثار ادبی در حالت تهاجمی شان نهفته است.....

 

موومان دوم

استفاده ی بجا  و به هنجار از آرایه های بدیعی و بیانی و امکانات آرایشی کلام کلاسیک ادبی که نشان از وسعت آگاهی شاعر ازپیشینه ی غنی و درخشان جغرافیای فرهنگی زبان فارسی دارد و نیز بکارگیری اصول کاربردی زبان و قواعد آن، توسن سخن را عنان کشان به میدان فراخ نقد لغوی و فنی میخواند.این خصیصه ی مشخصه در اغلب کارها به چشم می خورد و تکیه بر برخی از آنها مانند نغمه ی حروف یا واج آرایی ، انواع جناس خصوصن جناس مذیل ، سجع متوازن و مطرف ، قافیه پردازی ، پیروی از نظامی ایقاعی و بهره وری گهگاه از بحور عروضی به شگردی مسلط و دست آویزی پربسامد برای شاعر بدل شده است صدالبت که با درونی واتوماتیزه شدن این شگردها نوعی نظام گزینش واژه گانی در ذهن مولف شکل میگیرد که بالنهایه مانند فیلتری ناخودآگاه به پالایش و پردازش کلام مینشیند و سرنوشت واژه گانی متن را دردست گرفته و رقم میزند این نگرش متن را از واژگانی که از بسامد مشترک حروف کم یا بی بهره اند محروم خواهد کرد که بالمآل این محتواست که به قربانگاه زبان خواهد رفت و ایضن میتواند به حدس و پیشگویی کلمات بینجامد چراکه در این نظام گزینشی ، اصل بر وجه آوایی-شنیداری زبان یعنی برهمکنش انرژی واج هاست که اصرار برآن ، شعر را به سطح و پوسته خواهد کشاند اما محمدحسنی شاعری مضمون پرداز و معناگراست لذا از آرایه های بدیعی-عروضی کارکردی بیانی-معنایی برمیکشد و خوانده پیداست که ادوار نثر کهن فارسی خصوصن نثر مرسل دوره ی دوم و نثر واسط و نثر فنی دوره نخست را نیک درک و دریافت کرده است و نقطه ی عزیمت شعرآزاد امروز و وابسته گی اش به سنت نثرفارسی را به درستی می شناسد و به فراست به جبهه ی تجربه اش می نشاند :

باد نخ های مرا در هوا متصاعد میکند

که آکنده از پراکنده ام........

یا

قائل به خنده های قلابی

با حسرت هوای پشت شیشه

هی سر به شیشه بکوبم......شعر ((شاعر سیاه کوچولو))

یا

شب خالی شد

زنده ها زننده اند.....

یا

از تاریخی به رنگ اخرا

و عروس حجله ی ماوراءالنهر

جمجمه ی مجروح اجدادی........

بخارای فراموش

بادام چشم های خاموش

حیف از ایاز

به جای آغوش شاه هم جنس باز

یا

من

زنی هزارساله

گم شده در بخار اخرا

زنی باکره از شهر بخارا

یا

در آستانه ی شباهت به حیوان

پا توی پاتوق عشق میکشم

یا

شور منی ای خزر

منشور منی ای خزر

یا

زلال ام کن با چشم ات

................لال ام کن

یا

ما در اندوه خویش تنهاییم

هرکس درون مغز خودش تنهاست

خجل از پوست لذیذ تنم

لب هایت را ترجمه میکردی

دست مرا...تا مرکز پیدای زمین بدرقه باشی

ماه.... زیر پیراهن تو میتابید..........((بهره وری نسبی و یا مطلق از اوزان عروضی))

 

موومان سوم

هایدگر میگوید ادبیات ارتقا یک جهان یا جهان بینی به ساحت آگاهی ست و محمدحسنی دراین مجموعه با نگاهی آنتولوژیک (هستی شناسانه) و امپریوکریتیک (خودمنتقد) جهان شعرش را با مخاطب به اشتراک مینشیند جهانی عاطفی دردمند اندوهگین پرشور و تپش و گاه آبستره و انتزاعی ...اما انتزاعی که محض و مطلق نیست و رهیافت و روزنه ای عینی بر مخاطب میگشاید و لمسی به دستش میدهد . دراینجا لاجرم به  نقد محتوایی و معنایی شعرها برمی رسیم و با شعور واژه گان شاعر در می آمیزیم . شاعری که با درنوردیدن جهان اسطوره  و تاریخ ، تلخکامی گسست هویتی مان از خویشتن خویش را به رخ مان میکشد و در مواجهه با شمال جهان ، استحاله ی اندوه و جنون جنوبی مان را به یادمان می آورد و با سرپنجه ی غربت غمگین مان ، زخمه بر رگ روح و روان پریشان و پی خاطر خراشیده مان می نوازد آری زیبا مینوازد اما تلخ :

با یاد شوری ات به تلخی میخندم

و برمی گردم به برگ های کاغذ مست

و گلیم گلایه های تاریخی ام

جغرافیای گریه های فارسی ام

برخلاف دیدرو و جانسون که اخلاقی فضیلت گرا را فریضه ی شاعری میپنداشتند و می انگاشتند شاعر باید جهان را از آنچه هست بهتر نشان دهد،  شاعرامروز ما داغ و درفش فرودستان و فرادستان را به دل و گرده دارد و بانگ بلندی از هزاره های تلخ تاریخ و هزارتوهای قرون تاریک ، به گلوگاه نهفته و به خون خفته :

و اینک رند پریده رنگ

پیرهن چاک پسران ناخلف

با دلی در هوای روی فرخ

ری و تبریز و هرات

قونیه وکاشان و اصفهان

عطسه ی گلدسته های سپاهان

میدان نقشی از نیم جهان

و حالا تاجگذاری سگ!

کلب آستان علی......

شناخت و آگاهی درخور ستایش و گاه رشک برانگیز شاعر از تاریخ و فلسفه وعلوم تجربی و موسیقی خاصه خنیای این خاک خاموش و فراموش به گاه و بی گاه به همازوری و یاری شعرش میشتابد و خوش میدرخشد و نیک مینشیند :

سرانداز

نشسته باشی به نوا

با دهانی پر از نهفت

سماع در حضور دیگران

سرانداز از بازار گریه بگذری

راست و حسینی بگو اما

با بیدادی که میهن توست چه می کنی؟!

چنانکه افتد و دانی نام واژه ها و خویشکاری آنها در اینجا پرده دیگر میکنند وفارغ از دلالت زبانی و حقیقت مدلولی وارجاع بینامتنی و بار موسیقایی شان که نام برخی دستگاه ها و گوشه ها و مایه ها و چهره های موسیقی ایرانی اند (نظیر نوا ، نهفت ، راست ، حسینی ، بیداد و حبیب سماع حضور خواننده و نوازنده ی دیرین ساز سنتور) با ایهامی ملیح ، وجهه و تشخص معنایی جدیدی می آفرینند و چه زیبا با نگاه انتقادی شاعر و ساختار شعر در می آمیزند....

و مضراب پریشان تو شانه می زند

زلف زلال ذوزنقه را

.....مرد رفته است

و خون سازش هوا را رنگین کرده است....((سه نوازی در بیات ایران برای پرویز مشکاتیان))

 

با اینکه (( عظمای فلاسفه ی ادیان ، شعر را از آن جهت که اساس آن بر کذب و زور است و بنیان آن بر مبالغت فاحش و غلو مفرط ، مذموم دانسته اند و مهاجات شعرا را از اسباب مهالک ممالک سافله ی امم ماضیه شمرده اند))....(المعجم فی معاییر اشعار العجم – شمس قیس رازی )

اما من به بانگ بلند ، فاش میگویم که (( شعر ضمیر جهان است با آن به لایه هایی از آگاهی دست می یابیم که با خرد عقلی و هوش منطقی امکان دسترسی به آنها وجود ندارد)).....(ماریو بارگاس یوسا)

و سعید محمد حسنی  شاعری ست ناسهل و فحل و پایور و جان آگاه و شیفته حال و دردآشنا و شعرپناه

و شعرش ضمیر جنوب است

آری اوست شهروند جهان واژگون واژه گان....باقی بقایش

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 







ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات