علی جهانگیری
شعر1
آنسوی هر در
بوی تند علف می آید
مادر که دامنی سرخ
داشت
صندوقچه ی قدیمی را
گشوده بود
کره یی سمند با
پیشانی سپید
لا به لای ترمه ها
یورتمه می رفت
در را برای علف زار
باز کن
مادر را خواب دیده ام
شعردوم
با فوران چشمه های
نور
در لوله کشی آپارتمان
چه کنم ؟
با دست هایی که برای
استجابت ،
از دکمه های آسانسور
استفاده می کنند چه کنم ؟
شکمسته نسعلیق را به
کجا ایمیل کنم ؟
درخت را به کجا ؟
چراغ چت م روشن است
در ادامه ی این شعر ،
گیسو اگر خواستم چه
کنم ؟
شعر سوم
به تو دست می کشم
پرنده در سبابه ام می
ماند
میل پریدنم را چه کنم
؟
محاصره شده بودم از
بال
کودک را رها کردم در نبوت خویش
میل پریدن چسبیده بود
روی سبابه ام
انگشتم را کشیدم روی
هر چیز
نخوانده انگشت زدم
پای تو را
بی سوال از پچ پچ
اشیا در اتاق
بی سوال از کودک
از جوهری که روی انگشتم