هیواژ
بررسی برخی از مشخصه های شعرهای سعید محمدحسنی
در
سه مجموعه شعرِ
( هی شب میپرد توی
حرف هایم - ما برای اتفاق افتادیم- فارسی
حدود من است)
هر شاعری برای رسیدن به شکل نهایی شعرخود مسیری را طی میکند که بستگی کامل به
زبان او و جهان بینی او دارد. لحن و نگاهی که از محیط اطرافش برآمده و بر تن
واژگانش نشسته است.
با وسواس خود دست به
آفرینش می زند و متن را آن گونه نگارش و پیرایش میکند تا خواننده را در چارچوب فرم
خود به به مکث و لذت از متن وادارد. ارزش
این ((مکث و لذت)) مخاطب و نحوهی برقراری و ارتباط او با جهانِ شاعر بستگی به هنر
شاعر دارد که چگونه از مشتی حروف بی جان به شعری میرسد که جان دارد وُ جان می دهد
وُ جان میستاند. در این آفرینش شعری ، شاعر می کوشد ازتکنیک ها و شگردهایی سود بجویدکه
به شکل نهایی اثر برسد.شکلی نهایی که قلمِ شاعر با تمرین و تمرین وتمرین آن گونه
تن کاغذ را تراش میدهد تا اندامِ متن بصورت الههای برخیزد و چشمِ مخاطب را به
سجده وادارد.
***
سعید محمدحسنی سه
مجموعه ( هی شب میپرد توی حرف هایم - ما
برای اتفاق افتادیم- فارسی حدود من است) در کارنامهی شعری خود دارد.
شاعری که در مجموعه اول، زبانی هم سو با شاعران
دههی هفتاد داشت .در مجموعه دوم، با نفی برخی از تزها و تئوریهای دههی هفتاد(نه
همهی آن ها) و گذر از هژمونی مسلط آن دوره، رفته رفته به زبانی میرسد که خاصه
خوداوست و بعد، این زبان درونی شده را در مجموعه سوم تثبیت میکند.
وقتی هر سه مجموعه شعر را پشت سر هم میخوانیم بارزترین ویژگی مشترک هر
سه که به مرور شکل گرفته ، مکث در خود زبان و
شخصی کردن زبان به سود شعر است. آن
چنان که این زبان ِ ورز داده شده توسط شاعر
با لحنی تاریخی و اجتماعی در هم میآمیزد. تا به امضایی از او تبدیل شود. او
برای رسیدن به این امضا در طی این سه مجموعه از لحاظ شکل ظاهری و شکل ذهنی فرآیندی را طی میکند
تا به شکلگیری زبانی برسد که وجه ممیزه او از شاعران دیگر است. این آیند وُ
فرایند را می شود از جهتهای مختلفی پیگیری کرد ، در ادامه برخی از شاخصههای کار
او که بیشتر به چشم می آید را بررسی میکنیم.
1. نوع برخورد با
کلمات
بسامد کلمات در
شعرهای سعید محمد حسنی
مجموع
|
فارسی حدود من است
|
ما برای اتفاق افتادیم
|
هی شب
می پرد توی حرف هایم
|
|
53
|
20
|
28
|
5
|
خنده(ها)
|
15
|
5
|
7
|
3
|
لبخند
|
23
|
8
|
10
|
5
|
خندیدن
|
27
|
12
|
11
|
4
|
گریه(ها)
|
43
|
19
|
14
|
10
|
شب(ها)
|
18
|
7
|
9
|
2
|
صبح(ها)
|
53
|
20
|
33
|
0
|
لب (ها)
|
68
|
36
|
21
|
11
|
چشم(ـان)
|
79
|
33
|
44
|
2
|
تن(ام- اش- ات – مان)
|
32
|
23
|
5
|
4
|
دل(ام-ها)
|
14
|
4
|
9
|
1
|
بوسه(ها)
|
15
|
5
|
8
|
2
|
باران
|
15
|
3
|
7
|
5
|
پنجره
|
23
|
4
|
12
|
7
|
خیابان
|
12
|
0
|
2
|
10
|
سیگار
|
13
|
5
|
8
|
0
|
اشیاء
|
8
|
1
|
4
|
3
|
شاعر
|
23
|
1
|
4
|
18
|
شعر
|
46
|
25
|
18
|
3
|
کلمه(ـات)
|
3
|
0
|
0
|
3
|
واژه
|
11
|
0
|
0
|
11
|
سایه
|
5
|
0
|
0
|
5
|
چراغ
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
از لحاظ آماری بسامدِ کلمههایی که کاربرد زیادی در شعرهای او دارد.
مثل فعل (خندیدن) و مشتقات آن و کلمه (تن) از کلمات کلیدی مجموعه دوم و سوم شاعر ،
از نظر زیبایی شناسی این ها کلمات وصل کنندهاند
(این به خودی خود ایراد
نیست بیشتر شاعران این رویه را در کارهای خود داشتهاند فروغ فرخزاد هم از پنجره ،دریچه
بسیار کار کشیده )
نخ تسبیحی هستند که کلماتِ(درگیرکننده) مثل : بی
گدار، سراسیمه، فاجعه، حوصله، مندرس، ازدحام،
آکنده ،خلسه،دنجی،چلانده،جَلَب،انحنا،قلیل،بلادرنگ، متصاعد ، مرتفع،متروک،
مطبخ،مروج، بلاهت و... با چنان استحکام
ساختمانی در کنار هم قرار میدهد. که با یک بار خواندن شعرها متوجه حظور پر بسامد
بعضی کلمات نخواهیم شد.
شاعر، این کلماتِ
درگیر کننده و آن کلماتِ پربسامد را آن چنان درونی میکند .که باید ازفرای شکل
مجرد هر یک از این کلمات و بر اساس چیدمان و رابطه این کلمات با کلمات ِ سطرهای
بعد زبان اورا کند و کاو کرد.
شعر زبان ورز او از
مفاهیم قاموسی واژهها و شکل دلالت مستقیم آنها سود نمیجوید. کلمات در شعر او مصداق جزمی و قطعی معنای سابق خود نیستند
و از طرفی با تکیه بر همنشینی و ترکیب کلمات عینیتر با کلماتی که ذهنیاند ،مفاهیم
مجازی و تاویلی کلمات را دراختیار میگیرد و در این همنشینی ، واژه ها قابلیت
تعدیل پیدا میکنند.
2: بسامد آرایه های
بیرونی
الف :بازآوردآغازین
در مجموعه اول در شعرهای
(گیسوانت را که نمی توانی ) و (یک حس خالی) ،(در سطر پس از این)،(آقا هیچ فکرش را
نکنید)
و (هنوز کنار پیادرو)
،شاعر از تکنیک سنتی ردالمطلع یا همان بازآورد آغازین استفاده میکند . که بند اول
یا دوم را در آخر دوباره تکرار می کند .با این کار شاعر آغاز و انجام شعر را برای
یکپارچگی بیشتر به هم پیوند می زند.این شیوه یکی از رایج ترین آرایه های ادبی
کلاسیک ماست که در شعر مدرن هم کاربرد دارد. بازآوردآغازین در مجموعه دوم در شعرهای
زیر اتفاق افتاده است.
(رابطه با اشیا) ،(استخوانی مانده از تنی
گرم)،(افق تب دارد)،(دوش با کارون)،(خرید از عطاری خیام)،(به رگ هایم چه بگویم؟)،(نان وگریه وباران)
اما از مجموعه سوم،
شاعر از این آرایه گذر کرده و به نحوی دیگر و با تغییراتی در معنای اولیه، بند اول
یا دوم را دوباره در پایان میآورد و در این مجموعه کمتر پیش می آید که کل یک بند
ابتدایی در انتها بطور کامل تکرار شود.
بازآوردآغازین درمجموعه
سوم در شعرهای زیر اتفاق می افتد:
(وقتِ زبان
مادری)،(گریه نگاه را انبوه می کند)،(تاریک ادبیات) ،(فارسی حدود من است)،(اجنه
این روزها)،(از با تا)، (تنهایم شوید)،(دلی که می وزید)،(دلم به تنهایی اش گرم
است)،(دهانی باخوانش گیاهی)،(من از گرفتار تو میآمدم)
ب: سجع و جناس
محمدحسنی در مجموعه دوم و سوم با کمک سجع وجناس به دنبال بافتار آهنگین و تمپوی درونی ست.
سجع و جناسهای مجموعه دوم(ما برای اتفاق
افتادیم):
جزخاکستر قندهار/البته بدون قند (جناس تام)
هروز خیس/هروز خسیس(جناس زاید و سجع هم سو)
حالا تو بم شده ای /حتا بم تر و بم تر (جناس )
افق به سختی سخت است(جناس)
در مجموعه سوم (فارسی حدود من است):
که آکنده
از پراکنده ام (جناس)
... و چروک از چرکی به نام جوانی(جناس)
برای آسیمه ، برای سراسیمگی (جناس)
گم شده در بخار اُخرا/ زنی باکره از شهر
بخارا(سجع همسو)
پاتوی پاتوق عشق می کنم(جناس)
شور من ای خزر/ منشور من ای خزر که تلخی(سجع)
وقتی که چشم به پلک های پراز اشک،شک نمی
کنند(جناس)
البته در شکل ظاهری شعرهای محمد حسنی سجع و جناس
بیشتر خودنمایی میکند وگرنه وجود الی تراسیون هم بصورت پراکنده وجود دارد مانند:
(گریم گریه می گیرم)... یا (گریه گیران گلو) ...
یا( وجملات جلیل/ جاده های الکن را می خورند/ کجاست این جاها؟ /حاجت این جلجتاها)
... و یا(از جنس جَلَبِ جمعه ها /آن جمعه های متواری /این جمعه های مشکوک هفتگانه/
جمعه های مجرد)
3 : تصاویر و استعاره
در مجموعه اول رگه های از تصاویر تازه وجود دارد آن هم دقیقن در شعرهایی که به زبان دو
مجموعه بعد نزدیک هستند. سطرهایی مانند:
دولت پایدار فواره ها(پاردوکس و ایهام تضاد) – گیسوی بلندی از
علامت سوال(تصویر تازه) –کودکی هستم که سبیلم را / نظم نوین جهانی نتراشیده (تقابل
سنت و مدرنیته در معنا و تصویری تازه) – ترک می خورد به چهره ات لبخند(تصویر )
و...
اما در مجموعه دوم و
سوم تصاویر شعر به بالندهگی میرسند که با تمامی فرم شعر در هم میآمیزد. استفاده
از استعاره و
ایهام و ابهام و مجاز مرسل و جان بخشی بیشتر شده و همگی در خدمت کلیت اثراند.
دیوار ها سراسیمه اند(جان بخشی)- روبنده را بردار/ چقدر فارسی به چشم های تو می
آید! / تو / تو که سال ها افغانی گریسته ای( تصویری تازه و زیبا) –افق خیلی سخت تب
دارد (جان بخشی) – من صبح ها با کارون دوش می گیرم(ایهام)- تنگ تکاب را می تکاندم
/ که ترجمه تلخ زاگرس است(مجاز) – وقتی آریو / از هر کوی برزن سکندری می
خورد(ایهام)- روزهای باکره به اکراه / کنار تو می خوابند(استعاره)- حالا اغلب جنین
ام / و دارم خون می خورم از رحم مادرم / ایران خانم ،بیوه پدرم (مجاز)- عطسه
گلدستههای سپاهان(جان بخشی) و...
بافت شعرهای محمد حسنی
تلفیقی از استعاره ها و تصاویر است . تصاویری که از لحاظ چگونگی عمل، خود ترکیبی از
تصویرهای مجردمرکب و تصویرهای مختلط است. گاه با واژه های که بر
اساس ادارک حسی اند و گاه با واژه هایی که مجردند .
از ترکیب این واژه ها
به تصاویری می رسد که با تجربه شاعر و زیست شعری او یکی شده
و شعر را به شکل نهاییاش نزدیک می کند. از طرفی روند عمودی شعر او حرکتی
پاندولی و رفت و برگشتی از عینیت به ذهنیت و برعکس است.
او بنای نیمه استوار مجموعه اول را فرو می ریزد تا بر فنداسیون
آن بنایی مستحکمتر بسازد بنایی که شکل
ذهنی آن از منطق شعری پیچیدهتر و هماهنگتری
پیروی کند.
4: زبان ورزی
شعرزبان ورز محمدحسنی به جز در برخورد با (زبان)
با تئوری زبانیت براهنی وجه تشابه چندانی ندارد . هرچند از تئوری زبانیت براهنی
تاثیر گرفته اما این تاثیر در وجه هایی که درونی شدهی کار اوست. براهنی در مقالهی
نظریه (زبانیت) در شعر،
از
خستگی شعر فارسی حرف میزند. از اینکه ادبیات خستهی مصراع و بیت شده و خستهی عرفان کهن افلاطونی ست . این که
ادبیات ، خستهی همهی مسائل اجتماعی،تاریخی و عقیدتی است و راه از میان بردن این
خستگی را در شکستن جمله یا سلب اولویت و سلسله مراتب پدرسالاری جمله و برگرداندن
جمله به سوی اول جمله میداند و دراین راه لمس دوبارهی کلمه از نو و زبان را اصل
قرار میدهد. در کل براهنی معتقد به
ازمیان برداشتن سلسله مراتب کلامی،وحدت شعری، بدیع ، عروض و وزن است و حتا دور ریختن فرمالیسم جدید و این
که زبان باید به سوی مفردات زبان و زبانیت
خود مفردات زبان برگردد یعنی صوت، صدا، حرف،و کلمه
محمد
حسنی بر خلاف براهنی به دنبال نفی تمام اشباع شدگی های شعر نیست .او با احترام تمام به اهمیت فرم و
بدون هرگونه سطحی نگری، مفاهیم تاریخی- اجتماعی را را در شعر خود منعکس میکند
البته مانند براهنی معتقد است که
(حافظهی زبانِ اعتیادی، باید مختل شود) از این
رو زبان ورزی او با سلب اصالت از جملههای عادی و تغییر درنحو جمله و در هم شکستن
تاویل دال ها و مدلولها ست برای خلق تصاویر دیگر طور. دنبال مکث مخاطب در زبان
است به خود زبان. ورز دادن زبان برای ورزیدگی شعر چرا که هرشعری در زبان رخ میدهد
. هر شعری زبان خودش را به رخ میکشد و هر رخدادی که در زبان ادبی اتفاق میافتد
یعنی امکانیت آن در اثر بخشی به شعریت بیشتر اثر و جلوگیری از فرسودگی زبان. هرچند
در مورد آسیب شناسی زبانورزی باید توجه داشت که بین زبان هر عصری با زبان های پیش
از خود مکالمه است. تحول زبان همیشه تدریجی ست نه به یک باره و اگر شاعر بخواهد
با دست کاری افراطی در تنهی زبان دست به نو آوری بزند باید مکالمه بین زبان ها
را کامل قطع نکند تا مکالمه او هم در جهانِ زبان جزیی از تنهی اصلی زبان شود.
حرف پایانی:
وقتی مخاطب حرفهای مجموعه اول شاعر را می خواند و بعد به سراغ
مجموعه دوم شاعر می رود به گسست او از عناصر غالب دهه هفتاد(مثل تکثر راوی،
شیزوفرنیک، بازی زبانی و ...) پی می برد. ویژگی
شعرهای او در مجموعهی اول چند مرکزی بودن، پلی فونیک،ضدشکل و فرم گریز ،پریشانی و
حالتِ شیزوفرنیک کلام ،شخصیسازی شعر و تاخیر انداختن معنا از طریق بازی های زبانی
ست. اما شاعر از همه ی ویژگی های دهه هفتاد دست نکشیده . بلکه آن چه را که
به فرم و ذهنیت اونزدیکترست را درونی کرده و به نحوی طبیعی تر از آن سود برده است . در مجموعه های بعد برخلاف مجموعه اول تعدد راوی
نمی بینیم(هرچند در اکثر شعرهای شاعران دهه هفتاد تعدد دو ،سه یا چهار راوی در شعر
بیشتر استفاده از یک تکنیک است که گاهی با برجسته کردن چندسطر یا به رنگ دیگر نوشتن می خواهد چند صدایی را در شعر خود بیان کند در صورتی که
همین شعرها اگر در آن ها ریز شویم همه تک راوی اند). چرا که شاعر به اولویت خلق
اثر بی نقص بر ارائه تکنیک بی جا پی برده است. هر کجا از یک راوی دیگر استفاده
کرده در جهت منطقی شعر است. محمدحسنی در مجوعهی (مابرای اتفاق افتادهایم) و (فارسی حدود من
است) دنبال شخصی سازی اما این بار با تاثیرالقای عاطفی
بیشتر دربافتی مطلوب و برداشتن فاصله بین
صورت و محتوا ست، بوجودآوردن هالههای معنایی ، روایت های غیر خطی کمتر، خلق
تصاویر و موتیف ها حول محورهای معنایی
متمرکز. توجه به ساختار و فرم مستحکم. استفاده از زبان ورزی در جهت تکثر معنا و
تاویل های بیشتر و ارجاعات بیرون متنی بیشتراست. شکل ذهنی شعر محمد حسنی حرکت
محتوا در بستری زبان ورز است که گاهی شعرهایش را عمیق میکند و سرشار از عاطفه و گاهی دشوار و
دیریاب ، رفتار شاعر با اشیاء و احساس ها با
نُرم رفتار شاعران معاصر تفاوت دارد.
در انتها باید بگویم عبور واژه از گوش مانند گذشتن افراد از جلوی چشم های ماست شعرهای محمد
حسنی لطافت زمختی دارند، مردان زمخت و
البته امروزی که هرکدام لباس برههای از تاریخ را پوشیدهاند و جلوی چشم ما راه میروند.
در عین امروزی بودن یادآور برههای از تاریخ اند یا نشان دهندهی قشری اجتماعی و
یا منطقهای جغرافیایی یا مردانی عاطفی که همگی در حال بازگو کردن روایتی هستند از
اتفاقی که برای ما افتاده است و یا ماهایی
که برای اتفاق افتادهایم در حدود فارسی نگاهمان. شعرِمجموعه دوم وسوم
او ققنوسی است که از خاکستر مجموعه اول بلند شده است .ققنوسی که برای پرواز در آسمان ادبیات فارسی در حال اوج گیریست.