اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
چهار شنبه ، 5 ارديبهشت ماه 1403
16 شوال 1445
2024-04-24
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 84
بازدید امروز: 2630
بازدید دیروز: 3017
بازدید این هفته: 18594
بازدید این ماه: 18594
بازدید کل: 14886685
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



تشکر از مادرم به خاطر کلاس های پیانو


                                      
                                          طیبه شنبه زاده





تشکر از مادرم به خاطر کلاس های پیانو

 

به راحتی گذاشتن انگشت بر کلید پیانو

انگار که در حال قدم زدن برساحل

الماسی پیدا کرده ای

به بزرگی یک کفش.

انگار که هم اکنون یک میز چوبی ساخته ای

بوی خاک اره در هوا

و دست های تو خشک از چوب.

انگار که خلاص شده ای از شر مردی با کلاه سیاه

که تمام هفته در تعقیب تو بوده

 

به راحتی گذاشتن انگشت ها بر کلید پیانو

و نواختن آکوردهایی ازبتهوون ، باخ ، شوپن

در یک بعد از ظهر

وقتی هم صحبتی نبود

وقتی آگهی تبلیغاتی مجله با اشکال نرم پلیور

و موهای براق تمیزِطبقه ی متوسط جمهوری خواه

قدم می زد در خانه های مفروش

و من بودم و کف لخت خانه و کمی کتاب.

 

می خواهم تشکرکنم از مادرم

برای کار هر روزه اش

در دفتری کسالت بار

در گاراژها و کمپانی های آب

و قطع کردن خامه ی قهوه اش در چهل سالگی

برای کم کردن وزن

و با آن بدن سنگین

به کار نوشتن دفاتر حسابداری

به تنهایی

بی هیچ مردی که نگاهی بیندازد به صورتش، بدنش،

موهای زود سفید شده در عاشقی اش

می خواهم تشکر کنم از مادرم

برای کار کردن و پرداخت دائم هزینه ی کلاس پیانو

پیش از پرداخت وام های بانکی اش

پیش از خرید خوارو بار

یا تعمیر فورد قدیمی جانانه مان.

 

بچه بودم کما بیش

می ترسیدم از تنها به مغازه رفتن

می ترسیدم از آب

خورشید

علف های هرز حیاط خلوت

از بد نفس کشیدن های مادرم

از گه گاه و به ناگاه آمدن پدر به خانه

و می دانستم که می بایست دوباره برگردد

می ترسیدم از بی پولی

از بدن بد ترکیبم

که می دانستم کسی دوستش نخواهد داشت

اما من سبک خودم را می نواختم

بر پیانوی کهنه ی عمود با ساعتی ده دلار

سبک خودم را می نواختم در میان ترس، زشتی

در بزرگ شدن در دنیایی از خرت و پرت های ده سنتی

و تمنایی برای دوست داشتن دنیای بی عشق.

من سبک خودم را می نواختم درصورتی زشت

و بعداز ظهرهای تنها

روزهای تنها

عصرهای تنها

شب های تنها

و حتی صبح های تنها

خالی مثل قوطی زنگ زده ی قهوه

سبک خودم را می نواختم

در قطعه ی خش خش بهار کریستین سیندینگ

و می خواستم هر چیزی در اطرافم درخشان باشد

مثل امواج نرم ساحل هموار کالیفرنیای جنوبی

سبک خودم را می نواختم بر کلاه خالی پدر در گنجه ی مادر

و تخت خوابی که به تنهایی فقط به یک سمتش می خوابید

و سمت دیگر بی هیچ چروک یک اینچی حتی

و انتظار انتظار

من سبک خودم را می نواختم

درافتخاراتم در مدرسه

تنها جایی که می توانستم حرف بزنم

کلاس درس

کلاس پیانو

قناری خانم هیل هاوس

بیشتر برای استعدادموسیقی من می خواند

انگار که قسمتی از بدنم را

پرت کرده بودم در ورودی خانه اش

و حالا بر هر روکش عاج کاری صفحه کلید پیانو می جستم آن را.

سر می دادم انگشت هایم را برلبه های سیاه و تکانه های نرمش

سرگردان ِآن جا

که گم کرده بودم اندام های خونی ام را

دهانم را

که گه گاه باز می ماند

مثل بوته ی خشخاش کالیفرنیا

وسیع و با کنتراستی زیبا در دشت های پاک

دهانی که سرسر بسته بود

صبح و شب

سبک خودم را می نواختم

تمام آن سال ها ی بی سال

سال های سالخورده و تنها

تنها در انتظار چیزی که احاطه شده بود

با برگ های  تلخ خاک آلود درختان پرتقال

تنها در انتظار مردی که دوست بدارد مرا

که می بایست هر شب آن جا باشد

تا دست های قوی بزرگش را

بر شانه ام بگذارد

صبح ها درکنارش ازخواب برخیزم

سبیل هایش برس بکشد

صورت خوابیده ام را

وقتی خواب پیانوهایی می بینم

موزارت و شوبرت را می نوازند

نه خواب آن زندگی که هر روز شیره ات را می کشد بیرون

نه خواب بیهودگی آن زندگی کوچک کم رو.

می خواهم از مادرم تشکر کنم

برای اینکه اجازه می داد

گاهی ساعت شش صبح بیدارش کنم

وقت تمرین درس ها

و اطمینان دادنش

برای داشتن پیانو

تا کتاب های مدرسه ام را بعدازظهر ها

به زیر آن بگذارم

لمس نکرده بودم پیانویی را تا ده سالگی

شاید از ترس از دست دادن

آن عشق کوچکی که می توانستم بلندش کنم

مثل پرزی از گوشه ی جیب ها

که بیرون بلغزد درون غار خالی وحشت آورم

 

عشق مردی است با سبیل

هر شب در آغوش می کشد مرا با مهر

همیشه آن جاست

وقتی نیاز به لمسش دارم

قادر به فهم موسیقی گوشخراش دردناکی نیست

 

از مشت کوبیدن ها

شلیک ها

خرد و خمیرشدن های توی مغز من

که تمام تلاشش را می کند

برای نابودی چیزهای خاکستری

وقتی تنها هستم

نمی شنود آواز خوانی قناری خانم «هیل هاوس »برای من

که دوست دارد صدای درس های این هفته ام را

که تایید می کند هر آن چه معلمم می گوید

که هدیه ی بی نظیرمن پیانویی است

که تعداد کمی از شاگردهایش داشتند

 

وقتی لمس می کنم

مردی را که دوست می دارم

می خواهم تشکر کنم از مادرم

برای کلاس های پیانو

همه ی آن سال ها

به خاطر به یاد داشتن بتهوون در ذهن

آن مرد کور بینوا

به خاطر زیبایی هایی که می تواند بیاید

حتی از گذشته های زشت.

 

دیان واکوسکی

برگردان: طیبه شنبه زاده – مرداد 93

 

 

 







ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات