سعید شعبانی
"هر تابستان تا سکسکه افتادن! "
هر تابستان ها تمام تابستان ها
برای تو از همین اتفاق که می افتاد
شبیه زرد شدن زردآلوها
از یک ضمیردوم شخص
می رسیدم تا
تمام این احلام شیرین
که روی پوست
روی پوست هام
گونه هام
می رسیدند به ما
درست مرز دنیایی که تو دوست اش داشتی
هر تابستان ها
و این یعنی ماجرایی که ما را به هم رساند
مجموعه ای از اعمال رفت و آمدها
هر اعمال که دوست داشتی
و من هم
از این لحاظ
راوی خوبی که
با تو
با خودم
درد دل می کنم از
هر تابستان ها که
هر سوالات که از تو می پرسیدم
از هر خواب ها
جواب ها شده بودم
از هر نواحی که می وزیدی به تنم
تنیدن تو به آشکارا دیده شده بود
و من هر تابستان ها
برای تو از همین اتفاق که می افتاد
به سکسکه می افتادم .
سعید شعبانی