رجب بذرافشان
یک بار آمدیم یک بار می رویم
این وسط
یک بار دیوانه ای از بند فرار نکرد
پشت بندِ حرفش پسته مغز کنیم و پای آزادی
جای سیاست مدارها بگوییم، آی مردم
قرار شد جای یک دیوانه در صدر مجلس پند و اندرز تقسیم کنیم
همه سهم کوچکی از انقلاب دارند
همه سهم دارند که نمی شود داد
باور کنید ما خودمان
یک بار درِ زندان را باز کردیم
تا خودمان پٌرش کنیم
_ و پٌر کردیم
صدای مخالف
سهام دار این سقف سیاه باشد
آسمان ایران پایین نمی آید
همین که بیگانه خواب دید
مریخ آب دارد
لبه ی کلاه اش بالاست
و ما
چشم مان مواظب آن بالاست
سقوط نکند
یک بار نشد روبروی رقیب
کلاه از سر برداریم مغز سرمان هوایی بخورد
ای... شاید با رعایت دموکراسی
یک روز خواب اوین دیدیم
چند شب روی تخت سلولی خسته
یک تکه از سهم مان را
پس گرفتیم
رجب بذرافشان