کبرا فدوی
عط سه
پاهای بیرون آمده از لای صندلی
پاهای بیرون آمده از لای صندلیهای اتوبوس
دردی که از تحمل زده بیرون از لای من
با شبهای فرورفته در میان جاده
بازوهای زیادی اتراق کردهاند
خیلی سنگین نفس میگیری
به پایین
زن توریست در ایستگاه
سربازی با پوست تیره
تمام اجزای بدنت را سپری میکند
عط
سه
عط
سه
عطسههای مسافر
ادامۀ خواب دیگریست از من
در سکوتی گرسنه با ترمز ناگهانی
روی سینۀ برآمدۀ آسفالت
خانمها
آقایان
سمت راست شما رستورانی
بیست دقیقه وقت دارید
خودتان را لابهلای شام
عین بیست دقیقه
فکر میکردم به رستورانهای بین راهی
به بوسههای بین راهی
هفتههای تنیده در جاده
به درسهای بعد از این ترم
که دو سوم آن در نظریهها پهلو میگیرد
پهلوی تو زنیست
صندلی را عقب میکشد
سر فرو میبرد در خواب
کبری فدوی