اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
شنبه ، 1 ارديبهشت ماه 1403
12 شوال 1445
2024-04-20
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 58
بازدید امروز: 4442
بازدید دیروز: 7558
بازدید این هفته: 4442
بازدید این ماه: 4442
بازدید کل: 14867349
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



سبک کارو برعکس نگاری های لیلاصادقی

                              
                                         اسماعیل یوردشاهیان


 

 

 

گرفتار  وهم نحو

نقد وتاملی در شعر ورمان و  سبک کار و برعکس نگاریهای  لیلا صادقی

 

پیش در آمد

  ""      جامعه ما ، جامعه گذار است و بدلیل  پیری و گذشته و تاریخ بلند و پیچیده و کهنش گرفتار دمانس ویا بهتر است بگویم  ابرگرفتگی ویا تیرگی شعور است . برای عبور از آن نیاز به تحول با نیروی جوان و نقد خود وتمام باورها  با تحول عمیق دارد.. یکی ازجنبه های  تاثیر گذار و آسیب پذیر جامعه ی گذار  فرهنگ وهنر اوست  .  می دانیم که  ادبیات  بخصوص شعر از دیر باز  از دوران باستان رکن اصلی را در زبان و فرهنگ جامعه ما برعهده داشته  و در این دوران گذار  آسیب پذیرتر از همه شده  .  مسئولیت  حفاظت از آن  به عهده همه  بخصوص به عهده شاعران  ونویسندگان و منتقدان است . یعنی دیدن   حقیقت و بیان  حقیقت . بر کسی هم  پوشیده نیست که دیرزمانی ست شعر ما گرفتار نوعی تیرگی شعور ، توهم ، مه گرفتگی وتکرار در بیان شده وبیشترین آثار منتشره  در حدکلمات قصار ویا گزین گویی و یا دلنوشته  بوده است  اما تلخ تر از همه گرفتاری  ذهنی  بعضی از شاعران  مطرح وپیشکسوت است  که  با نوشتن وسرایش   آثار بسیار پیچید وبد و بسیار ابتدایی بر اساس فرم و تئوری  از پیش ساخته   ضربه شدیدی  بر شعر وشخصیت ادبی وهنری خود و همین طور بر شعر معاصر زده اند وباعث   روی برگرداندن   ودید منفی اکثریت جامعه به شعر معاصر شده اند.  من  نقد شعر ورمان  ، اندیشه و سبک و روش  بسیاری از این شاعران ونویسندگان راضروری می دانم. تا  حقیقت شعر وآن چه راکه روی داده وسروده وبخصوص نوشته می شودرا بر جامعه نشان دهم و هشداری دهم بر این شاعران ونویسندگان   که هشیار شوند و به بازخوانی فکر وشعر ونقد خود بپردازند. که نقد خود توسط هر  فرد بخصوص شاعر ونویسنده وهنرمند در  دیدن ضعفها   و اگاهی ازحقیقت  خود بسیار ضروریست    . لذا به تدریج به نقد اندیشه وآثار آنها خواهم پرداخت .   ""

 

نخست نقد :  تاملی در  شعر و رمان  ، سبک کار وبرعکس نگاریهای لیلا صادقی

.هانا آرنت فیلسوف معاصر در  یکی از آخرین آثار خود ( حیات ذهن) می نویسد :

{ وقتی غیر از فکر کردن کاری نمی کنیم چه می کنیم؟ ما که معمولا هم نوعانمان دور و برمان را گرفته اند. وقتی با          

هیچ کس جز خودمان نیستیم، کجا هستیم؟ }

و من می پرسم وقتی هرجا هستیم کجا هستیم ؟ اگر حرفی نمی زنیم چه می کنیم ؟ خواهید گفت با خودمان حرف می زنیم و این زمزمه تفکر با ما در درون ما نوعی حرف زدن با خودمان است . اگر این پاسخ را بپذیریم .  پاسختان به شاعری  که شعرش را در درون بی صدا بسراید ودر صوتی بخواند و  انعکاس دهد  چه خواهد بود؟ .. اجازه بدهید برای  روشن شدن بیشتر مسئله  خاطره ای  را به  تفصیل وتحلیل نقل کنم

بیست اندی سال بیش که دریک گردهمایی جهانی شاعران  در پاریس شرکت داشتم . شاعری از  امریکای لاتین  در هنگام شعر خوانی.  بعضی از کلمات  و سطرهایی از شعرش  را بی کلام  در صوتی بیان کرد . یعنی  شعر را می خواند  وکلمات وسطرهایی از شعرش را  با نواختن صوت ادامه می داد ودر پایان حدود دو تا سه دقیقه  به نواختن صوت دگرسان در زیر وبم  نوا و ملودی متفاوت  پرداخت  و گفت که امیدوارم از شعرمن لذت برده باشید .  شاعر فوق که فقط اسم کوچکش ( فریانز)  در خاطرم مانده ،  کلمات و سطرهای صوتی  بی کلام خودرا اتفاقی در اوج شعردر شکل دگرسان سرایش و به صوت رسیدن کلمه  گفت که نظر و سبک وایده او موجب بحث و نقد ونظر وجدلهای بسیار شد  واین سوال را پیش آورد که آیا  صوت هم زبانیست در بیان  ناگفته ها و آنی دیگر و جزء ابزار و عواملیست برای جاری شدن شعر در ساختار حسی  مفهومی دگرسان  ؟ .

 روز بعد در همان گردهمایی. شاعر دیگری  شعرش را در حرکات و میمک صورت وتغییر حالت آن نشان داد. یعنی در یک کار اجرایی با همکاری و طراحی دوستش  سطرهای حسی مفهومی وحرکتی  شعرش را  درسکوت باحرکات  پانتومیم نمایشی موزن  وتغییرحالتهای ممیک صورت  بی هیچ کلامی نشان داد که  این روش و حرکات نمایشی  مفهومی بی کلام  او نیز  موجب بحث شد و این سوال را مطرح کرد که آیا این حرکات  چون آن صوت  دیگرسان شاعر امریکای لاتین پرداخت ها و مسائل دیگری هستند از زبان دیگر شعر ویا  یک شکلی از هنر که بر خاسته وحاصل شده از ناخودآگاه فردیست که به ناخودآگاه جمعی( مردم ) می رسد.

با این که نظر همه  بر این بود و براین مسئله تاکید شد که شعر ابزارش کلمه است  که در زبان اتفاق می افتد و جاری می شود اما به این مسئله وسوال پاسخ ندادند که آن صوت شاعر   امریکای لاتین را اگر زبان شعر او بدانیم کلمه ی زبان صوتی او چه خواهد بود!؟  بی شک باید می گفتند ملودی و حس القایی آن صوت ویا حس القایی حرکات شاعر دیگر ؟..من در همان جلسه  ایده و انگیزه شعر حسی مفهومی را یافتم وبه این اندیشیدم که  شعر  هنر کلامیست و  تا حدود زیادی ترجمه ناپذیر، اگر ترجمه شود هرگز آن  حس دگرسان شاعر وسراینده شعر را  که در زبان مبدا روی داده انتقال نخواهد داد . مگر از هر لحاظ دگرگون شود و  این شاعران که با صوت وحرکات کلمات وسطرهایی از شعرشان را بدین گونه می سرایند و ترجمه می کنند آیا راه درستی انتخاب کرده اند؟ . روز سوم شاعری از فرانسه  بحث را به ماورای زبان کشاند . شعرهای تازه سروده اش را که عملا چیدمان کلمات در نحو شکسته و  بامفهوم زدوده شده بود  که به کلمات حسی  مفهومی خاصی  می رسید و در اجرا عملا صوت را در  صدای واژگان به  درک حسی  مفهومی دگرسان رهنمون می شد. ارائه داد  وسه شعر متوالی و کوتاه وبلندی که  خواند . عملا  اتفاق شعر را در زبان  نشان دادو این مسئله را به رخ کشید که شعر اگر چه در زبان  اتفاق می افتد اما از آن عبور می کند و مصداق و حقیقت  وجود خود را در مفهوم حسی جاری شده می یابد ومی سازد  .. با  خوانش او و  بحث های مطرح شده  درچگونگی شعر  و عبور از زبان و تمام قرار دادها و معیارها.این سوال مهم  طرح شد که  بامطرح شدن این موارد  پس شعر چگونه باید تعریف شود ؟و تعریف تازه ازآن چیست وچه خواهد بود .؟  ترجمه یکی از شعرهای  اورا که تاحدی دارای معنا وترجمه پذیر بود این جا  آورده ام :

 

Le corbeau  1*

Corbeau, corbeau, corbeau

Que s’est-il passé pour qu’il soit devenu corbeau

Qui s’envole, vole, vole

A pris son envole, le corbeau vole

Devenu voltigeur de haut vol

La vie passée en vol,  oder la vie

De vol en vol

Alors ne me regarde pas

Ne viens plus me voir

Je ne t’aime plus

Je vais mourir ce jour

Le corbeau s’envole

Et moi, je vol de la vie à trépas.

Louis Lirman poète

 

زاغ

زاغ ، زاغ ، زاغ

چه شد که شد زاغ

پر شد  پر ، پر  پر

شد پرواز . زاغ در پرواز

پرواز پرشد ، پر پرواز شد

زندگی در پر ،  پریدن شد

پرپرشد

دیگر نبین

بدیدنم نیا

دوستت ندارم

خواهم مرد امروز

زاغ در  پر پرواز شد

من در مرگ

                            ( لوئی  لیرمان آوریل 1994 )

 

 ---------------------------------------------------------------------------------

1*-

Louis Lirman poète

 

اکنون   شعرهای لیلا صادقی  را که من دو نمونه در پائین آورده ام با شعر شاعر فرانسوی وفکر وایده های او مقایسه کنید:

دستهایم

شیشه

نگاهم ...

شیشه

حرفهایم...

شیشه

بریده شوند راه هایی که می رسند به من

ازخون به خون می گردم وبرمی گردم

می شکند سیاهی پشت ابری که پنهانی

می گذری ونه باد ونه آب  می گذرد از من

نشسته ام در انقراض کلمه ای آن سوی خودم

با چمدانی که از ریشه ی دل بستن

به باد رفت و می رود و خواهد رفت

از تو برمی دارم واز فولاد خط برنمی دارم

برای بریدن و شکستن وبستن

دستهایم شیشه ، نگاهم شیشه ، حرفهایم شیشه

( صادقی لیلا  شعر بابدبادک هفدهم . گریز از مرکز -  نشر مروارید )

( هربار که باز می شوم از سر راهی

                         پایم از قلم می افتد

                        باخطی که می شکند از بس نوشته می روم

برای گذشتن از ابر، بارانم

دیار که جمع دار است می شود خانه ام

بریده می شود سری که بابادکم

                                به قرقره ای که می کشد دستم را گرفتارم )

                                               ((  صادقی. لیلا - پیش در آمد  کتاب  پریدن به روایت رنگ . انتشارات خوارزمی  تهران 1393))

البته می توان نمونه های فراوان آورد که  تماما گرفتار در فرم و نحو شکسته  وپنهان  در مفهوم و معنای  متضاد وعکس هستند  و از همه  سوال کرد،  بین شعر شاعر فرانسوی و شعرهای لیلا صادقی چه شباهتهایی می بینید  . جدااز به هم خوردگی نحو و تکیه بر کلمه وعبور از جمله  در  شکل مفهومی  وتک صدایی کلمات که مفهوم یک جمله را در واگویی  یک ویا چند کلمه  می رسانند و  دلالت بر این دارد که  در شعرتمرکز  لیلا صادقی روی  ساختار بهم خورده نحو  جمله وچند کلمه است که شعر را به سمت فرا زبانی هدایت کند واز استبداد نحو بگذرد وزبان را در مفهوم انعکاس یافته کلمات  معنی  ومعرفی کند.   آیا چنین  عمل و ساختاری می تواند در امکانات شعری   عملی شود.  اگر  پذیرفته وعملی شود .؟  آیا  فرم  وساختار شعر لیلا صادقی را با شعر لویی لیرمان  شاعر فرانسوی  شبیه هم نمی بینید ؟. من احساس می کنم درک انسان جهان معاصر در  زمینه شعر به بلوغ و تکامل کامل و هم سان  رسیده وزمان عبور از تمامی قراردادها وسنت های سنگ شده شعریست که شما نمونه ی آن را در شعر شاعرانی از فرانسه ،  امریکای لاتین  ، آفریقا و  ایران  می بینید و  شعر لیلا صادقی نمونه ایست از یکی از جریان های دگرگونی وتغییر وتحول در شعر امروز ایران   البته  در سبک و نظر و ایده ی خاص او . چرا که  بعداز دهه ی هفتاد  حرکتها وایده ها و نظریه های متفاوتی شکل گرفته و در جریانند .  مانند  گروهی که  در  تلاش  برای  اثبات زبانیت زبانند  چون دکتر براهنی وشاگردانش .  ویا  کسانی چون علی باباچاهی   بدنبال شعر در وضعیت دیگر  و  افرادی چون لیلا صادقی برای  عبور از نحو و رسیدن به حقیقت کلمه در شکل فرا زبانی ،  ویا گروهی دیگر چون محمد آرزم  وهم فکرانش   منجمد و بی حرکت در شعر کانکریت که در 1968  به نهایت رسید ومحو شد و یا  من  یوردشاهیان که   در در حفظو مستقل نگه داشتن  شعر حسی مفهومی  خود از دیگر جریانها هستم  با این نظر وتعریف متفاوت که شعر  اگر چه اتفاقی ست درزبان اما  از آن عبور  می کند  و مفهوم حسی وغایی را در لحظه ی حسی متفاوت سرایش  برملا می سازد  اما کدام کس ویا گروه ویا کدام ایده و جریان طریق درست  برای بقا وتعالی شعر خواهد بود ، زمان وتاریخ داوری خواهد کرد .

در خصوص شعرلیلا صادقی اگر دقیق تامل کنیم خواهیم  دید  که  بیشترین توجه او به فرم است ،  البته    با بهم ریختن نحو  وترکیب طبیعی وثابت جملات  وعبور از فرم  طبیعی  جمله و تکیه بر اصالت کلمه که  در حقیقت  نوعی عادت زدیی از   یک قرار داد سنتی ست . برای چنین کاری لیلا صادقی دلایلی دارد  و   قبلا اعلام کرده  که از  غلط های نحوی معذور است .  با این معذوریت ، اجازه بهم زدن کاربردی نحو در ساختار جملات را  گرفته   .  نیک  است قبل از قضاوت در چرایی کار لیلا صادقی و رد نظر واراده ی او به این نکته توجه وتاملی دقیق کنیم. . . دکتر  لیلا صادقی فردی تحصیل کرده ودانشگاهی ست ، آگاه از علوم و مسائل روز و آشنا با ادبیات  فارسی وادبیات جهان است  ،   نحو را در زبان خوب می شناسد و شعر را خوب می داند ویکی از کسانی ست که به تغییر وتحول معتقد است ودر سخنرانیش در خصوص  شعرشناسی شناختی  ،  ادبیات را لازمه زندگی و عامل  اصل تحول در ذهن وزندگی دانسته  یا نزدیک  به چنین معنایی  . به نظر من او یکی از امیدهای شعر وادبیات ایران است  اما باید پیش از  هر چیز  تعریفش را از شعر  ورمان روشن کند تا  آشکار شود که فردی عملگرا با تکیه بر علم ودانش و تعریف مشخص است  ویا گرفتار در دایره توهم برای ایده وآرمانی ست  . او باید بخاطر داشه باشد  . ما  در عصری زندگی می کنیم که همه چیز با تعریف  روشن و  مستدل مشخص وشناسایی  می شود ،  چون همین گرفتاری در شعر  را در رمان  نیز دارد .  لطفا کمی در دو  رمان اخیر او ( پریدن به روایت رنگ) و ( آ) درنگ کنید  . خواهید دید   هر دو  از یک  فرم و ساختار  نامنسجم رنج می برند. پیرنگ  در آنهامشخص ومسنجم نیست  . زمان  صامت  نیست  واتفاقات در هر لحظه تصویر وثبت نمی شوند و نویسنده  بر اساس اصول رمان نو  مقید به توضیح وشرح لحظه وبه لحظه با توصیف مکان وزمان در هر مقطع از رمان  نیست . البته  این موارد جز اصول رمان نو هستند    اما  لیلا صادقی به این اصل ها هم در رمانهایش وفادار نیست .  از این رو  باید از او  پرسید چرا چنین است ؟  بی شک خواهد گفت  در این نوع رمان ویا در سبک کار من    تمرکز نه در رویداد است  ونه  بر روی  شخصیت ویا پرسناژها ،  روی زمان وتوصیف صحنه حادثه واتفاق درون رمان هم تمرکز نیست . اما لیلا صادقی به این هم قانع نیست . او میان گذشته وحال  و  ادبیات گذشته وامروز در باز آفرین ذهنیت گذشته نگر جامعه سرگردان است . نمی  داند  از گذشته و ادبیات گذشته چگونه دل بکند و بگذرد واز این رو نثر او هم گرفتار است . گاه سجع دار ست ،  گاه فاخر درباری وادبایی  و گاه هیچ  در حقیقت با شکستن  نحو در  نوشتن  از دریافت جریان ونظامند درونی رمان باز می ماند  واین سوال را مطرح می سازد  که  از او پرسید   چه نوشته ای ؟ و می خواهی چه بگویی وچه مفهوم و پیامی را برسانی و چه  بیافرینی .؟  لطفا به این چند سطر از  صفحه 55 فصل قرمز از داستان بلند "پریدن به روایت رنگ" توجه کنید با این توضیح که هرگز نمی توان پریدن به روایت رنگ را رمان گفت:

(( شهرزاد از لای کتابهایی که دنیا لبه ی تاقچه ی اتاقش گذاشته بود بیرون می آید با تور سپید پوسیده وتنی مردنی و افسوس می گوید ای ملک جوان بخت اکنون هزارسیصدواندی سال است که حکایات ومواعظ پیشنیان از بهرتو حدیث می کنم  اکنون وقت آن رسیدی  که آیندگان نیز بدانند که قصه چه بود. و...))

 باید به  لیلا صادقی گفت با وجود این که  کتاب شعر شناسی شناختی را ترجمه کرده ای وآن کتابی ست  در چیستی ادبیات وشعر  اما هنوز تکلیفت را با شعر ورمان وادبیات روشن ننموده ای   لطفا تعریفت را از شعر ورمان روشن کن  . ما می دانیم  که شما علاوه بر شاعری  نظریه پرداز هستی وبر نشانه شناسی وقوف کامل داری اما با پوزش گرفتار در پیچ وخم اندیشه های فرار وفرم هستید . لطفا ، لطفا  کمی  در شعر وداستان  و دیگر نوشته هایتان درنگ وتامل کنید  تا نیاز به  تغییر و تحول در آنها را به آشکار ببینید

من با این  تاکید که  نوشتن ونقد کردن  آثار واندیشه  دکتر لیلا صادقی  نیاز به مجال و وفضای گسترده در حد چندین مقاله   دارد به این مقدار پسند می کنم   و ضمن ستایش پشت کار ، سواد و ذهن فعال ونو جوی او . امید آن را دارم  که هم چنان که نوشتم وگفتم .    لیلا صادقی شاعر ونویسنده  نه خانم دکتر لیلا صادقی دانشگاهی و نشانه شناس .باید روزی  آزاد از شغل و تخصص  وتمام قیدها  در آرامش وحضور ذهن کامل  مقابل  آئینه اش آئینه ای دیگر قرار دهد تا با دگرگونی در فکر وساختار  نوشته هایش  ابدیتی بسازد وآنهارا ابدی نماید .  من سالهاست  که لیلاصادقی را می شناسم . او دوست وانسان محترمیست . امید که نقد دوست  رابپذیرد.

  اسماعیل یوردشاهیان                                                    

نویسنده ، شاعر  واستاد دانشگاه

 

 

 

 

 

 







ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات