اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
شنبه ، 1 ارديبهشت ماه 1403
12 شوال 1445
2024-04-20
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 57
بازدید امروز: 3633
بازدید دیروز: 7558
بازدید این هفته: 3633
بازدید این ماه: 3633
بازدید کل: 14866540
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



زیادی، چیزی کم دارد

                        
                                    رضا روشنی


#زیادی، چیزی کم دارد

نگاهی کلی و تطبیقی به دو مجموعه داستان رای و رعنا و نجوای ناتمام ادل از اسماعیل یوردشاهیان

 

۱

 

گلشیری نویسنده ای دقیق و نقادی بی تعارف بود. او مخالف درازگویی در داستان بود. درباره آثار دولت آبادی می گفت یک داستان خوب دارد- جای پای خالی سلوچ- تازه آن هم با سیصد صفحه حذف. اگرچه نقد گلشیری بی رحمانه است اما حاوی نکته مهم و ظریفی است که برای نویسندگان می تواند سرمشقی باشد تا درست و به قاعده و با مراقبت تمام بنویسند.

با این مقدمه به دو مجموعه داستان رای و رعنا و نجوای ناتمام ادل از اسماعیل یوردشاهیان می پردازیم و این داستان ها را از لحاظ " درون مایه و محتوا" ، " جنگ و آوارگی"، " عشق و عشق ورزی" مورد بررسی قرار داده و سپس به " مقایسه دو اثر" وسرانجام به  نتیجه گیری از دو کارمی پردازیم.

 

۲

الف)درون مایه و محتوا

درون مایه هر داستانی نشان از دلمشغولی ها و مشغله های نویسنده آن دارد. درون مایه ها از هم متفاوت هستند، ممکن است درون مایه یک داستان ممکن سیاسی باشد مانند عزادارن بیل و چشم های علوی؛ یا فقر و درماندگی مردم باشد مانند جای پای خالی سلوچ و یا نگرشی فلسفی باشد مانند تهوع سارتر  و بیگانه کامو. اما درون مایه داستان های یادشده بیشتر سیاسی و اجتماعی است و نگاه نویسنده عمدتا به  مسائل جنگ و اثرات ناشی از آن معطوف است. هر دو داستان رای و رعنا و نجوای ناگفته ادل به عشق و درد و رنج و  آوارگی آدمی و به تقبیح خشونت می پردازند. خشونتی که آدمی خود باعث و بانی آنهاست و به خاطر منافع شخصی و گروهی و جاه طلبی بیمارگونه به هم نوعانشان ظلم و ستم ناروا روا می دارند. رای و رعنا داستان عاشقانه دو دانشجو همکلاسی به هم است که جبر زمانه رعنا و خانواده اش را به آمریکا می راند. رعنا بعدها در بی خبری از سرنوشت رای و با این تصور که او مرده، به ایران برمی گردد آن هم به جستجوی مهرداد نامزد تازه اش که او هم عکاس جنگ بوده و مدتی است ناپدید شده است. اما رعنا امروز آن رعنای دیروز نیست و آن دختر اینک "زنی زیبا و نقاش اما کور ص۶" است؛ "زنی زیبا و نقاش که همیشه در ساحل قدم می زند و منتظر است ص۷"  منتظر چه کسی؟ منتظر مهرداد نامزدش که او نیز از سرنوشتش اطلاعی ندارد. در فاصله رفت و برگشت رعنا از خارج،  رای نیز به خدمت اعزام می شود. او مدرک معماری دارد و علاقه به هنر و ادبیات می باشد. زمان جنگ است و او خدمتش را در شهر سردشت می گذراند، زمان بمباران شیمایی. او شیمیایی می شود و برای درمان به کشور آلمان اعزام  می گردد. 

سال ها بعد  به شکلی تصادفی رای رعنا را می بیند در حالی که کنار دریاچه  مشغول نقاشی است و  در اثر تصادف با اتومبیل چشمانش را از دست داده و راوی از زبان او می گوید؛ زمانی که داشته به رای فکر می کرد تصادف نموده و چنین کلاه شرعی و دلیلی برای عاشق بودن او دست و پا می کند. اما این دیدار زمانی رخ می دهد که دیگر فرصتی برای زیستن و عشق آن دو باقی نمانده و رعنا از یافتن مهرداد نیز مایوس گشته و حالا وقتی مرگش به سبب بیماری قلبیش فرارسیده و او پیشگویانه به رای چنین وصیت می کند:

"رای! اگر برای من اتفاقی افتاد قول بده از خانه و آثار من مراقبت کنی و مرا حتما در همین جا کنار ساحل به خاک بسپاری."

 و چنین او در می گذرد و رای  به وصیتش عمل می کند. و زمانی که در آخرین سکانس داستان راوی سر گورش می رود، بین خواب و توهم و شاید هم در اندیشه، رای گورش را کنار او می بیند و چنین می گوید:

" تمام وجودم می لرزد. یعنی اینجا گور من است.یعنی من مرده ام ص۱۶۳"

 نجوای ناتمام ادل نیز همانند داستان رای و رعنا، داستان عشق و عشق ورزی است و خشونت و ترور که در آن ادل که زن نادر بوده و مدافع حقوق بشر در حالی که آبستن بوده؛ در پاریس ترور می گردد. و او که تمام هم و غمش کاستن از آلام بشری و کاستن از خشونت بوده ، خود به طرز بی رحمانه ای قربانی خشونت می گردد. در واقع؛ داستان نجوای ناتمام ادل، یک سیر و سباحت انفسی است که در قالب یک سفر اتفاق می افتد و نادر برای شرکت در همایشی که قرار است به احترام زنش در کپنهاک هلند بعد از مرگش برگزار شود؛ به عنوان سخنران از او دعوت شده و در سفرش با خانم زیبا و بعدتر زنی افغانی با دو بچه همسفر می شود و این سفر کلا با یادآوری خاطرات نادر به سرانجام می رسد.

 

۳

 

ب)جنگ و آوارگی

گرانیگا و نقطه قوت دو داستان فوق؛ توجه به آلام و دردهای بشری است. نویسنده این تجربه و توانایی را داشته که از من و منیت ‌خویش عبور کرده و به منیت جمعی توجه کند، به آنچه در پیرامونش آن هم در ابعاد جهانی نظر کند و چنین بنماید که یک جهان وطن می نماید. جنگ، آوارگی، کشتار، خشونت، کودکان آواره و مواردی از این دست از نکات مهمی بوده که در هر دو داستان ها مخاطب با آن ها مواجه می شود. در داستان رای و رعنا رای شیمایی می شود، پدر رای که تحت تعقیب است از کشور فرار می کند و مهرداد هم بخاطر جنگ ناپدید می گردد.در نجوای ناتمام ادل هم همین جورها و مکافات ها وجود دارند و ادل که خودش را صرف زندگی آوارگان و بی پناهان عالم و عمدتا خاورمیانه کرده در نهایت خود ترور می شود. و چنین دردی که در پی درمانش بوده  او را هم به کام خود کشانده و چنین بی درمان می ماند. پرسش این است که چرا باید ادل چنین کند؟ این عشق عمیق به هم نوع از کجا می  آید؟ چرا باید کسی زندگی خود را وقف امور مخاطره آمیزی کند و در نهایت جان بر سر چنین کاری بگذارد؟ نکته غمبار داستان این است که ادل در  در یک حمله تروریستی کشته می شود در حالیکه حامله است و بچه ای در شکم داشته کشته می شود، موضوعی که حس ترحم مخاطب را برمی انگیزد و یکبار دیگر در متن تاریخ او را به پرسش اساسی کتاب "برادران کارامازوف" از سوی ایوان می رساند که اگر" انسان گناهکار است و تقاص کرده هایش را پس می دهد ؛کودکان چه گناهی کرده اند" و  چنین با این پرسش زیرکانه رحم و مروت خدای را به پرسش می گیرد. مرگ ادل ما  را در چارراه سوالاتی بی جواب سرگردان می گذارد.

نویسنده موضعی ضد جنگ دارد و این ضدیت از کلیت دو داستان مشخص می شود. او در جای جای کتاب صراحتا و تلویحا به این موضوع اشاره کرده است. او در کنار شخصیت های اصلی داستان؛ شحصیت های فرعی نیز تراشیده که آنان نیز هر کدام به نوعی درگیر عوارض و مصائب جنگ هستند. گاه از یوزف یهودی می گوید، پیرمردی شل که در کودکی از نازی ها تیر خورده و مادرش را جلوی چشمانش کشته اند و گاه کودکان کرد و سوری و گاه زنان و کودکان آواره افغانی.  نویسنده در نجوای ناتمام ادل جنگ را  به پرسش گرفته و موضع خویش را چنین مشخص کرده است:

" خدای من این چه دنیایی است که ما برای خودمان ساخته ایم؟ ای کاش این بمب ها و اسلحه ها ساخته نمی شدند. ای کاش این همه دشمنی و کشتار نبود ...ص۲۷....هرکس تلاش نکند و نجنگد گرسنه می ماند ص۴۶....کشته شدن تو و بچه ات و کشته شدن ده ها مرد و زن دیگر در هرجا و در هر نقطه ای از دنیا به دست تروریست ها یا در جنگ با و بمب گداری ها نمی تواند تقدیر و سرنوشت و اتفاقی باشد ص۷۴...

 

۴

ج) عشق و عشق ورزی

داستان های رای و رعنا و رویای ناتمام ادل، شباهت های پیدا و پنهانی به هم داشته که بارزترین شباهت شان را می توان در مقوله ای تحت عنوان عشق و عشق ورزی خلاصه کرد. تا آنجا که می توان گفت بدون این عنصر حیاتبخش و وحدتبحش؛ فلسفه وجودی این داستان ها زیر سوال می رود.

همه ی ما این سخن حافظ را شنیده ایم  که عشق خوشترین صدا در گنبد دوار و زیباترین نجوای آدمی است. اما می دانیم که عشق را سطوح مختلفی است و عشق دو نفر به هم؛  اولین پله ی عاشقی و از مشترکات انسان و حیوان است. قاعدتا عشق یک نوجوان با عشق یک آدم میانسال به سبب تربیت احساسات و تجربیات با هم تفاوت دارند و باید؛  اگرچه به هر دو لفظ عشق اطلاق می گردد.

در اهمیت عشق و عشق ورزی در فرهنگ ما ایرانیان بس سخن ها می توان کرد و می طلبد چنین باشد. در متون پیشااسلامی آفرینش ماحصل یک داستان عاشقانه است و مشی و مشیانه - انسان های نخستین- وقتی چشم به روی هم وامی گشایند؛ اولین چیزی که نظرشان را جلب می کند زیبایی همدیگر است و اولین جمله ای که بر زبان می رانند چنین است: " تو چقدر زیبا شده ای!"

و  بیشتر این که عرفا؛ اول مخالف عشق و عشق ورزی بودند؛ بعد از در آشتی با آن درآمدند و از قرن چهارم به بعد عشق همه چیز شد تا آنجا که شیطان نیز بعنوان موجود مزاحم هستی  در دایره عشق مستحیل گشت و  آفریده ای زیبا  و جزیی از نظام احسن معرفی گشت. اما عشقی که در دو مجموعه یاد شده آمده؛ بیشتر روایت عاشق و معشوق است و در همان پله ی نخست است. در یکی رای و رعنا و در دیگری نادر و ادل به هم عشق می ورزند، همانگونه که دو نوجوان به هم عشق می ورزند و در عشقشان به شدت احساساتی و شدیدا آتشین هستند. از همین رد این نوع عشق که شاکله دو داستان یاد شده بوده و به داستان هایی چون " امشب اشکی می ریزد" و " بازی سرنوشت" و امثالهم پهلو می زند ؛ بسیار آبکی، خام، عامه پسند  و خلاصه که در روزگار امروز بسیار فریبنده و گول زننده است. انگار خامه ایست که روی کیکی گنده و بدبو کشیده باشند. در مدرنیته اوضاع عشق دیگری است و آن قدسیت و معنویت عاشق و معشوق برباد رفته است. به قول شاملو وقتی زیباترین تن ها را به ضرب سکه ای توان خرید، طبیعی است که عشق عمیقا زیر سوال است و شدیدا با تردید بایست به آن نگریست. عاشق مدرن در دنیای عقل ابزاری و تکنولوژی زده سرگردانند. در مدرنیته؛ عاشق و معشوق همدیگر را از دست داده اند و عاشق به دنبال معشوقی است که به حضور و آشکارگی تن در نمی دهد و اگر هم تن می دهد، عاشق  تکه تکه اش  می کند و در چمدانش می گذارد تا او را مخفیانه در گوشه ای از گورستان بخاک بسپارد. مگر هدایت در بوف کور چنین نکرده است. بنابراین اگر ما از زاویه عشق و شوریدگی عامه به عشق در این مجموعه ها بنگریم؛ داستان چیزی است و اگر از زاویه مدرن بنگریم؛ داستان  چیز دیگری می شود. از منطرگاه مدرن، داستان عاشق و معشوق به سبکی که در این دو اثر آمده؛ بسیار سطحی و دمدستی و حتی مبتذل هستند؛ چرا که این عشق از شعور عامه تجاوز نمی کند. بدین علت که این نوع عشق با احساس صرف جلو می روند و عقل را درگیر خود نمی کنند؛ با توجه به این اصل مهم که هنر والا هم زیبایی حسی دارد و هم زیبایی عقلی، دست کم با تعبیر افلاطون از آن.

 

۵

 

د) مقایسه دو اثر

دو اثر از درون مایه یکسانی برخوردار هستند. هر دو اثر داستان عشق و رنج و درد و آوارگی انسان امروزی هستند‌. هر دو به زبانی ساده و عامه پسند و طبیعی نگاشته شده اند.  هر دو داستان سیر خطی دارند. درهر دو داستان تعلیق وجود دارد و در داستان رعنا و رای داستان این تعلیق بیشتر است. داستان نجوای ناتمال ادل؛ به جهت پرداخت و طرح داستانی و نوع روایت گیراتر است؛ بویژه زبانش پخته تر است و حشو و زائد کمتری دارد. گفتگوها طبیعی، جملات دقیق تر و حاشیه رفتن کمتر است.

افزون تر در داستان رعنا و رای یک روایت ذهنی عینی داریم اما در داستان نجوای ناتمام ادل دو روایت یکی ذهنی و دیگری عینی داریم. در روایت عینی راوی و دختر زیبای همسفرش و نیز مجموعه  ای از برخوردها و گفتگوها را می توان دید  و در روایت ذهنی؛ نویسنده روایت ذهنی خود را در قالب سفر با احضار خاطرات همسرش جلو می برد. و بیشتر اینکه در دو داستان رگه های خوبی از شاعرانگی و نثر و نویسش شاعرانه را می توان یافت و این رگه ها در توصیفات داستانی بیشتر به چشم می آیند.

 نمونه هایی از نثر شاعرانه داستان نجوای ناتمام ادل در زیر می بینیم:

 

نمونه ۱

"هوای خنک بیرون از ایستگاه با بوی دریا و باران به مشامم می پیچید. در خاکستر غروب ردیف درختان خیابان نزدیک ایستگاه از دور چون آدم هایی می ماندند که در انتظارند... ص۶ "

 

نمونه ۲

" تو پنحره را گشودی و نور باریک و کمرنگ خورشید را که از میان ابرها گذشته بود و روی برگ های درخت یاسمن پای پنجره نشسته بود با انگشت نشان دادی و گفتی صدایش را می شنوی؟ پرسیدم صدای باران را؟ گفتی نه ، صدای نور را روی برگ ها، کمی با دقت گوش کن.ببین نور با آهنگ باران چه موسیقی ای آفریده؟ ...ص۲۰"

 

۶

 

ه)نتیجه گیری

دو داستان رعنا و رای و نجوای ناتمام ادل؛ از لحاظ بن مایه شبیه هم بوده  و هر دو به دغدغه و مضامینی مشترک و نزدیک به هم نگاشته شده اند. در هر دو داستان عاشق و معشوق، جنگ، رنج و تباهی، حرمان و نسیان وجود داشته و شخصیت ها در رسیدن به آرزوهایشان ناکام می مانند و جبر زمان آنان را به راهی ناخواسته برده و سرانجام به دامن مرگ و تباهی می کشاند.  در هر دو داستان نویسنده به مسولیت و مسوایت پذیری انسان در قبال خشونت و جامعه ناعادلانه توجه می نماید. زبان دو داستان زبانی ساده و صمیمی و البته شاعرانه بوده که مخاطبان جدی آن عامه مردم می باشند. این نوع نویسش را می توان در دسته بندی ادبیات توده گرا با تولیدانبوه گنجاند، چرا که هیچ اتفاق غیرمنتظره ای که خلاف آمد روزمرگی و قاعده نویسش بوده؛ در داستان ها رخ نمی دهد و روایات خطی بوده و مثل جریان رودخانه خیلی آرام از نقطه ی" الف" شروع و به نقطه "ب" پایان می گیرد و راوی نیز همه چیز را بی کم و کاست به مخاطبانش می گوید. شاید اگر نویسنده روانی و دلکش بودن قلمش را و بعد شاعرانه زبانش را به ایجاز می برد و ایده های انسانگرایانه اش را با فرم و پرداخت بهتری پیش می کشاند، کار به نتایج بهتری  می انجامید.

 بیان مکرر احساسات و حوادث و زیاده گویی از عوارض و ابتلاعات این گونه داستان هاست، اگر به حرف اول این نوشته و نظر گلشیری برگردیم؛ باید بگوییم این نوع داستان ها برغم هنرشان، زیادی چیزی کم دارند.

 

رضا روشنی

مهرماه ۱۳۹۹







ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات