اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
جمعه ، 7 ارديبهشت ماه 1403
18 شوال 1445
2024-04-26
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 95
بازدید امروز: 2195
بازدید دیروز: 4260
بازدید این هفته: 29516
بازدید این ماه: 29516
بازدید کل: 14897607
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



ادبیات به مثابه ی هنر و فروکاستی در ساحت ادبی

                                    

                                     الهام عیسی پور


" ادبیات به مثابه ی هنر و فروکاستی در ساحت ادبی"

 

این اندیشه که هنر نوع خاصی از تجربه را پدید می آورد و دقیقا به همین معنا واجد ارزش است دیدگاهی معمول در زیبایی شناسی می باشد. ولی ماهیت این تجربه، به ویژه وقتی که "تجربه ی زیبایی شناختی "خوانده میشود، موضوع بحث و جدل دائم است.همواره یک دیدگاه این است که تجربه ی زیباشناختی مبتنی است بر نوعی تامل بی طرفانه درباره ی یک موضوع، حالتی ذهنی که مستلزم فاصله ی روانی است.این اندیشه احتمالا در برخی موارد خاص در درک و ارزیابی ادبی ، جایی که شکل این فاصله گیری مناسب است، کاربرد دارد، اما در کل بنظر نمی اید شرایط بی طرفی و فاصله گیری سرشت و ذات آن چه را که در ادبیات ارزشمند شمرده میشود توضیح دهد، بویژه در جایی که تامل جدی درباره ی موضوع و درون مایه لازم است.

این تعریف ساده و مختصر رابرای تجربه ی زیبایی شناختی بدست میدهد؛" از یک سو شناسایی و تمایز قائل شدن میان ویژگی های زیباشناختی و از سوی دیگر درک طرح اثر ادبی" با در نظر داشتن این فرض معقول که آثار ادبی نمایانگر نوعی طرح و مقصود هستند و با مفاهیم و واژگان زیباشناختی میتوان آنها را توصیف کرد، آنگاه پذیرای تجربه ی این چنینی مطابق این برداشت خواهیم بود.اما بنظر میرسد ارزیابی های زیبایی شناسانه بسیار گسترده تر از این هستند و شناخت تفاوت های ظریفی که میان کنش عناصر توصیفی و مفاهیم درهم تنیده ی آن را می طلبد چه بسا همین امر ، یگانه راه ارزیابی اثار نیستند در حیطه ی هنر و ادبیات به این صورت که برای درک یک اثر ادبی از جنبه ی زیبایی شناسانه صرفا تسلط بر زبان نیست و به برخی از مهارت های فراتر از توانش زبانی اشاره دارد.بی تردید درک ادبی نوعی قوه ی تشخیص طبیعی نیست بلکه بر آموزش و آگاهی متکی است، پس برای درک انسجام یک اثر هنری و فهم اینکه جذابیت و خصوصیت ادبی آن در کجا نهفته است، خواننده باید از دستاوردهای آن اثر درکی کل گرایانه داشته باشد که از فهم جمله به جمله اجزای آن اثر فراتر رود.برغم اینکه شکاکیت و بدگمانی نسبت به نقش لذت زیبایی شناختی در نقد احتمالا در میان منتقدان امری شایع است حتی اگر میزان وابستگی این شکاکیت به برداشتی بسیار محدود و منسوخ از زیبایی شناسی شایسته ی مطالعه و بررسی بیشتر است اما همواره میتوان با ارائه مستندات معتبر به اصالت هنرو ادبیات ارزش زیباشناختی آن ، اعتبار تامی بخشید .

بحث انکارناپذیر در این مسئله و فروکاستی ساحت ادبی ، ادله های گوناگونی را میشود با استنادات معتبر ارجاع داد و رونق نگاه فروکاستی و نظریه ها را برچید. اگر گریز از زیبایی شناسی و ادبیات به مثابه ی هنر را برخی منتقدان در تیرراس برآوردهای نقادانه خویش قرار میدهند احتمالا چندین سرمنشا میتوان بر آن قائل شد که بطور خلاصه عبارتند از سیاسی شدن نقد در اوج دوران نظریه های ادبی و این اندیشه که توسل به ارزش زیبایی شناختی مرتجعانه و آلوده به انباشت های ایدئولوژیک ناخوشایند است ، نوعی گریز از هرگونه داوری ارزشی ،باور به اینکه هرگونه ارجاع به لذت یا احساس یا تجربه یا درواقع به پدیدارشناسی خواندن اثر ادبی امری حاشیه ایی در کار نقد است و از همین رو این اندیشه که اصلا دستگاه واژگانی زیبایی شناسی نقشی فرعی و جنبی دارد.میل به فروکاستن اثار ادبی به مصادیق انواع اشناتر یا فهم پذیرتر بزرگترین مانع است بر سر راه ارائه نظریه ی کارامد و منعطف تر در شرح و توصیف درک ادبی و جایگاه متعالی آن ، فقط در صورتی که بتوان نشان داد آثار ادبی موضوع نوع متمایزی از ارزیابی زیبایی شناختی هستند در عرصه ی هنر و اگر بتوان چنین ارزیابی ایی را تقویت و تشویق کرد ، این امکان وجود خواهد داشت که در زیبایی شناسی حوزه ی ادبیات را به عنوان موضوعی شایسته ی توجه مستقل از سایر مباحث جدا کرد.فلسفه ی ادبیات باید از صورت گرایی محض یا نگاه صرف زیبایی معتقد به هنر برای هنر بپرهیزد بزعم برخی منتقدان ، مثلا توصیف عشق به ادبیات نباید به دنبال فروکاستن ماهیت پیچیده ی واکنش ادبی به هیچ یک از جنبه های خاص لذت ادبی نظیر تصویرپردازی شاعرانه یا ساختار داستان باشد.

با این نگرش و تحلیل و کاوش جسورانه در وادی ادبیات و فلسفه ی آن میتوان از وسوسه ی فروکاست گرایی در چندین حوزه پرهیز کرد مانند سطرهای مذکور بیان شده ، فلسفه ی ادبیات نباید برای واکنش های شهودی طبیعی یا حتی اموزش ندیده در برابر آثار هنری الویت قائل شود. باید این اندیشه را جدی تلقی نماییم که درک و ارزیابی هنری واکنشی است عالمانه و ادیبانه که حاصل تجربه و آموزش است.اگرچه این نکات تااندازه ی زیادی ساختار پژوهش پیش روی مارا مشخص میکند اما باید اذعان داشت که اینها هم به هیچ عنوان بی چون و چرا و بی مناقشه نیستند ،باید برای دفاع از انها استدلال اورد .اما اگر فلسفه ی ادبیات هم به اندیشه ادبیات به مثابه ی هنر پایبند باشد و هم به خصوصیات متمایز کارهای ادبی میان اثار هنری، انگاه به نظر می اید که چنین چارچوبی دست کم در نگاه نخست ، پایه و اساس امیدبخش و محکمی برای ادامه و روند کار است و این چارچوب در برابر فروکاستن ادبیات به چیزهای دیگر به یقین مقاوم است.بی گمان واقفیم عرصه ی غنی ادبیات و هنرش در انبوه اثار وحدت بخشش ، هویتی متمایز یافته است پس اگر ما در پی یافتن نظرگاه منسجمی هستیم تا بر مبنای آن معنای معقولی بر آن دهیم بیشک بایست اهمیت متون کهن و رویه ی    موجود را بکاویم و بر جنبه های خاص آفرینش ادبی و وجه تمایز هنر ادبی آن اهتمام بورزیم.

در ساحت ادبی و جایگاه تعالی آن ، اینکه یک اثر ادبی حقیقتی ژرف را درباره ی حیات بشری ارائه میدهد در غالب هنررمان و داستان جای تامل و مداقه است اما بیان این نکته هم حائز اهمیت است ادبیات و شیوه های منحصر بفرد آن درک بهتری از خویشتن و هستی و زندگی به انسان میدهد پس ایا هیچ گونه ارتباطی میان اخلاق و ارزش ادبی در پس زمینه ی هنر آن وجود ندارد؟! تمام این ملاحظات دال بر مجادله بر سر ارزشهای ادبی و جایگاه ادبی آن است بویژه ادبیات به مثابه ی هنر که در شکل والای مبهم آن نگاه نازل و موضع فروکاست گرایانه را از سوی برخی منتقدان را بهمراه دارد.از آنجا که رمان در حوزه ادبیات یگانه گونه ی ادبی در حال رشد است، ضمن شکوفایی، واقعیت را نیز به شیوه های بنیادی تر، بایسته تر، ظریف تر و وسیع تر منعکس میکند و مفهوم فرایند رشد را فقط از راه گونه ای میتوان فهمید که خود در حال رشد است. در چنین شرایطی ارائه کار ادبی در قالب گونه هایی که سرسختانه به حفظ ماهیت قانونمند و سنتی خود میپردازند، بستری را برای ستیز این گونه های ادبی نازل و تقلیدی، در مواجهه با پیشینه ی معتبر متون کهن فراهم میسازد.حال آنکه در دنیای ادبیات، آنجه ارزش و مرتبت بخشی یک اثر ادبی را باز میتاباند و بر افق متعالی آن نظر می افکند، تنها زمانی میتوان در عصر معاصر به چشم واقعیتی بدان نگریست که این آثار در مقایسه با عظمت و شکوه آثار فاخر پیشین، در مرتبه سفلی قرار نگرفته باشند و در حوزه آفرینش ادبی و متعاقبا" در قلمروی نوگرایی و ایده پردازیهای نوین، پیشگام باشند تا بتوان شالوده مستحکمی بر آنان اطلاق کرد.

 در باب مواضع فروکاست گرایانه برخی از منتقدین به جایگاه ادبیات میتوان به ذکر این عبارات بسنده کرد ( استناد از یورگن روله/ در ادبیات و انقلاب روس )؛ بزرگترین بزرگداشت را لنین نثار هنر کرد. هنگامی که از آن هراسید و رمید و به قدرت برتر اسرارآمیز و مسحور کننده ی دنیای هنر و ادبیات اذعان کرد و در پی آن نوابغ ادبی و هنری بیشماری را سر به نیست کرد. زیرا متهورانه تشخیص داده بود که جایگاه ادبیات، نیرویی خطیر و بالقوه خطرناک را در خود جای داده است.نقطه ی حساس و تعیین کننده در همین مسئله است. ولو به شیوه های بی رحمانه و با تحریف معنای آن همواره ساحت و جایگاهش مورد تکریم و تعظیم بوده است.

 

 

 







ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات