اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
چهار شنبه ، 29 فروردين ماه 1403
9 شوال 1445
2024-04-17
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 16
بازدید امروز: 1018
بازدید دیروز: 4342
بازدید این هفته: 28475
بازدید این ماه: 259969
بازدید کل: 14835084
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



هر متنی متولد می شودمخاطب هم با خود متولد می شود

                                 

                           




          مصاحبه ی سایت ادبی نورهان (پرویز گراوند) با علی فتحی مقدم

     

 

1- تقریبن دو دهه به صورت جدی در شعر فعالیت دارید. در این دو دهه دگرگونی هایی در شعر فارسی اتفاق افتاده است. این دگرگونی ها را شما چطور دیدید و می بینید؟

شعر هم مثل خیلی از مقولات دیگر مراحل رشد و بالندگی خاص خودش را دارد. در هر مرحله هم شعر با رویکردهای متفاوت اش به اشباع می رسد. اما این گریز از اشباع با حرکت های خفیف و آرام مراحل بعدی را در خود رقم می زند. شعر این دو دهه متاثر از اشباع شدگی در دهه های قبل از خود بوده است. به ویژه شعر دهه‌ هفتاد که اقلیتی ادعای رهبری آن را داشتند. ولی شاعرانی در گوشه و کنار ایران همگام اما مستقل از این جریانات، شعرهای در خور توجه ای ارائه دادند. در رویکردی از جریانات دهه هشتاد هنوز تجربه گرایی و دل کندن از دغدغه های پیش از خود به چشم می خورد و در رویکردی دیگر شتاب زدگی جریانی موسوم به ساده نویسی در دهه نود مشهود است که متاسفانه هنوز رگه های مخرب آن به ویژه در ساده انگاری نوشتن شعر رواج دارد و تولید انبوه متن هایی بعضن به صورت دلنوشته که به جای شعر ارائه می شوند از معايب آن است. آنچه در این دو دهه دیده ام مربوط به وقایعی ست که در متن آنها بوده ام که بسیاری از زوایایش آن زمان برای من روشن نبود و آسیب هایی در متن قضایا بود که بسیاری از ما متوجه آن نبودیم. تنگ نظری ها از جانب کسانی که داعیه دار بوده اند، شهرت طلبی بعضی از شاعران که مستبدانه سعی در تثبیت خود داشته اند و حضور پر رنگ همین افراد در جشنواره های حکومتی و غیر حکومتی، فقر نقد جدی که همچنان ادامه دارد. چنانکه بسیاری از نقدهایی که نوشته می شد در واقع نوعی نان قرض دادن به همدیگر بود. و همچنان این روند بصورت شفاهی و مکتوب ادامه دارد. اما شاعرانی هم بودند و هستند که سوای این مسائل به کار خود ادامه می دهند. آنچه الان می بینم نتیجه فعالیت های دهه های قبل است که شعر در ترافیکی از شاعران متوسط و کمتر از آن دچار بحران است بگونه ای که حتا شاعرانی که همچنان جدی هستند و دانش کافی در این زمینه دارند در این بحران دیده نمی شوند چراکه نقد ادبی ما نتوانسته است و نمی تواند این آشفتگی را مدیریت کند. و با ادامه ی این روند مثلن شعر همچنان در بحران به سر خواهد برد و شاعر بودن در چنین وضعیتی دشوار تر از آن است که بشود تصورش را کرد. متاسفانه در این دو دهه تشکل های شعری فراوانی هم به وجود آمدند که بیشتر از آنکه روی خود شعر و ظرایف آن کار کنند سعی در تبلیغات و جذب نیرو داشته اند تا در فقدان نقد جدی، اسم و رسمی برای خود دست و پا کنند. نمونه های بارز آن فرا گفتار، فراسپید، فرا شعر، فرا نو غزل پست‌مدرن، شعر وحشت و امثالهم است. اینگونه شاعران در جهت تمایز با شاعران دیگر تنها به داشتن نام و نشان اکتفا نمودند و نتوانستند آنگونه که باید در ارتقاي شعر امروز موفق باشند. چنانچه اشعار ضعيف را با برگذاری متینگ ها و نشست ها و بحث های البته نه چندان جدی می خواهند جریان غالب شعر امروز جا بزنند. نمایش های ادبی آنها بیش از فعالیت ادبی آنها است. برای مثال بخش اعظمی از آنچه فعالیت ادبی نامیده می شد در واقع نمایش های ادبی بودند که معرف خوبی برای حضور خود شعر نبودند. به گونه ای که بتوان آن متن ها را سوای عنوان هایشان به عنوان شعر با متنی مستقل پذیرفت.  سوای سفسطه که در تفسیرهای تدافعی شان محرز است این افراد برای نمایش دادن اینکه فعالیت ادبی شان جدی و در حال گسترش است به یار گیری و تبلیغات پرداختند و نوشته های خود را چون کالای لوکس در کانال های مختلف تبلیغ کرده و می کنند که البته فراگیر شدن نام ها و نشان ها دلیلی بر کیفیت کار ادبی آنها نیست. اما در ضلع دیگر ماجرا هم کسانی بودند که نمی توان سر سری از کنار زحمات شان گذشت و حداقل با دست پرتری رگه هایی از رادیکالیسم شعری در رویکردشان به متفاوت نویسی مشهود است. به عنوان مثال تعدادی از شاعران گروه مطرود و شعرهایی نظیر خواندیدنی، اجرایی، کانکریت، دیجیتال و امثالهم.

 

2-چگونه می توان شاعر بود و همچنان شاعر جدی ماند به ویژه در فضای کنونی که شعرهای ضعیفی سروده می شوند که به صورت کتاب یا در فضای مجازی پخش می شوند و احیانا با اقبال عام هم روبرو می شوند که در این میان ، شاعر جدی کمتر خوانده و دیده می شود چرا که سطح توقع از شعر به شدت پایین آمده است به گونه ای که تجربه های خارج از شعر بر تجربه ی خود شعر فائق آمده اند. در این زمانه ی عسرت، شاعری که دغدغه ی شعر حرفه ای دارد با خود و با شعر خود چگونه کنار می آید؟  

اینکه چگونه می توان شاعر بود قطعن به توانایی شخص در سرودن شعر بر می گردد. و توانایی هم چیزی جز اشراف بر مصالح ساخت و ساز شعری که خودِ شعر تعریف و پیشنهاد می دهد نیست. جدیت هم لازمه اش تجربه و ممارست، تربیت صحیح ذهن در مواجه با کارکردهای هنری شعر است. فراموش نکنیم که وقتی از شعر حقیقی حرف می زنیم، پیشینه ای تاریخی و درخشان از این هنر پیش روی ما ایرانی ها قرار دارد. اگر این روزها به قول شما کمتر با شعر حقیقی و شاعر حقیقی روبه رو هستیم برمی گردد به همین عدم تربیت صحیح و کج فهمی فراگیر که از هنر شعر و شاعری در بخش عظیمی از فضای مجازی ما نمایان است. البته دلایلی مانند جلب توجه،  مدام در معرض دید بودنِ باری به هرجهت بعضی افراد نیز بی تاثیر نیست. اینکه برای  نوشتن شعر بسنده شود به ژست و فیگورهای نمایشی بدون مطالعه جدی و درک صحیح مطلب، بلای جان خیلی از آدم‌ها در مجاورت شعر امروز است. که نتیجه اش هم می شود حضور همین سلبریتی های شعری که  از سینما و یا هر هر جای دیگری قهر کرده و راه نوشتن شعر در پیش گرفته اند. توهم شعر و شاعری که متاسفانه در این آشفته بازار به وفور شاهد آن هستیم ماحصل همین عدم جدیت و بی در و پیکری اوضاع است. به هر حال شاعر جدی باید کار خود را بکند و مرعوب فضای پیرامون خود و زمانه نشود. باور کنید علی رغم تمام این گفت و شنود، در تحلیلی مختصر و شخصی اگر بخواهم دیدگاهی مستقل از تعاریف ارائه شد توسط قدما و معاصرین داشته باشم، شعر و حضور شاعرانه برای من به زحمتی که متحمل می شوم نمی ارزد. شعر برای علی فتحی مقدم همای سعادت نیست و بلکه خود شلاق است. راهی در رو که همواره در برابر تنهایی و مصائب روزگار کنونی باز است. با این حال در مسائل فنی شعر سطح توقع من با مخاطب عام بسیار فاصله دارد زیرا که تکنیک و فاصله گذاری در شعر، گریز از پیام گذاری های آشکار، فاصله از سانتیمانتالیسم رواج یافته در میان اقشار مختلف جامعه، گریز از سطحی نگری های رمانتیک، دغدغه ی زبان داشتن، توجه به فرم و مسائلی از این قبیل موضوعاتی هستند که نمی توانم به راحتی از کنار آنها بگذرم. و شعر برای من خود تجربه است نه توضیح و تشریح تجربیات روزمره و همین نکته فاصله ی مرا از مخاطب عام فرسنگ ها دور می کند

  

3-از کتاب اول تان (بعضی گورها از بعضی نام ها وحشت دارند 1382) تا آخرین کتاب تان (مخلوطی از حقیقت و رویا 1397) علی فتحی مقدم چه تجربه ها و چه تطوراتی را از سر گذرانده است؟

 هر شاعری نقطه ی شروعی دارد و ادامه ای. اگر کتاب اول را نقطه شروع فعالیت جدی خود در شعر بدانم، نقاط قوت و ضعف هایی که طبیعی هم هستند به چشم می خورد. شور و شوق جوانی و فضای ادبی آن موقع که بیشتر به صورت کتاب و مجله های کاغذی به دست من می رسید در روند شکل گیری کتاب اولم بی تاثیر نبوده اند. جوانی و جویای نام بودن، ذهن پرسشگر و رویکرد ستیزه جویانه که گاهن در تقابل با خیلی از مسائل و از سر کنجکاوی در من وجود داشت، پایه گذاری نوعی تفکر انتقادی نسبت به مرگ و زندگی را در من تقویت کرد. اگر بگویم جوان بیست ساله ای که ابتدا مرگ اندیشی را با شعر تجربه کرد و سپس روی خوش به زندگی نشان داد چندان بیراه نگفته ام. کتاب اول علیرغم اینکه به لحاظ فرمی و زبانی مخاطب را با یک سالاد خانوادگی در اجرا مواجه می کرد کتابی بود که فکر می کنم حداقل، مستحق بهتر دیده شدن از سوی اهالی شعر بود که متاسفانه بنا به دلایل شهرستانی بودن یا در حلقه و باند و گروه نبودن در محاق ماند. کتاب دومم "طلسم اشیاء سوخته" سر آغاز جدیت زبانی من و تلاشی مضاعف برای دسترسی به فرديت شعری بود که همین امر موجب شد تا ناشر حاضر به سرمایه گذاری شخصی روی این کتاب شود و پس از انتشار آن شاهد اولین بازخورد مخاطبان جدی در قالب یاداشت و نظر در نشریات آن زمان باشم. کتاب" شورش علیه بی بی ام بود" و فرم داخلی شنوایی" ادامه منطقی تجربه های شعری من بودند که با فاصله زمانی تقریبن یک دهه، از دو کتاب قبلی ام چاپ و منتشر شدند که سعی کردم در هر کتاب رویکردی رو به جلو چه به لحاظ زبانی و چه فرمی داشته باشم. هرچند در این سال‌ها دغدغه های هستی شناسانه ی من نیز  به لحاظ محتوایی مدام در حال پوست اندازی و تغییر بوده است. به گونه ای که مسائلی همچون عشق، تنهایی، اروتیک، سیاسی و اجتماعی به نسبت قبل و با نوعی عصبیت زبانی پر رنگ تر به آنها پرداخته شد که به همین میزان هم فضای دگم و بسته ی فرهنگی آن زمان اجازه ی چاپ و انتشار این دو کتاب را از من دریغ کرد و مجبور شدم چاپ و نشر این دو کتاب را بصورت الکترونیکی و کاغذی بیرون از ایران انجام دهم. در ادامه هم در سال 97 آخرین مجموعه شعر من توسط نشر سوسا با نام "مخلوطی از حقیقت رویا" منتشر شد که فکر می کنم به نسبت کارهای قبلی مجموعه ی پخته تری باشد و اوضاع با یک آرامش و طمأنینه خاصی در استفاده از دستاوردهای زبانی رغم خورده است.

 

4- در این رویکرد هستی شناسانه که به آن اشاره کردید در کتاب ( شورش علیه بی بی ام بود) اروتیک نگاری بخشی از محتوا و ماهیت این کتاب است در باره ی این رویکرد خود و نقد و نظرهایی که در باره آن بوده است بگویید؟

گاهی لذت روحی میان کلمات، جایی بیرون از رگ و چربی برجستگی های زبان است. گاهی که غیر از این شناخت، همخوابگی روحی انگيزه و کلمه در متن، تحقیر زبان می آورد و تحقیر زبان می شود فساد جنسی گزاره ها در متن. آن زمان در من شاعری بود که از یک جنون هرزه سود می برد. جنونی که قابلیت همخوابگی با هر بستر مخیلی را پیدا کرده بود. در چنین وضعیتی بود که "نطفه" حیات انتزاعی خود را در هرزگی دیداری این بستر آغاز کرد. و ارضای پلک در لحظه ی شکل گیری گزاره ها، کشف و شهود جنسی این رابطه با متن می شد. به قول فروید هیچ چیز در روان انسان اتفاقی نیست. و من نیز فکر می کنم هر چیزی که اتفاقی به نظر رسد  قطعن معنایی ناهشیار هم با خود حمل می کند که به امری بیرون از خودش دلالت دارد. هميشه در زندگی یک اصل مهم برای من وجود دارد و آن اصل این است که هیچ گاه از تابو شکنی های ذهنی خود نترسم و مدام سعی کنم به سمت شان خیز بردارم. شاید عدم ترس از مورد قضاوت قرار گرفتن و نوعی شورش علیه خودسانسوری دلیل عمده ی این کار بود که مرا برای نوشتن و پرداختن به چنین موضوعاتی ترغیب می کرد. اما چگونگی از عهده ی این کار برآمدن برمی گردد به ظرفیت هنری که خود شعر در این مسیر به من پیشنهاد داده است. به خدمت گرفتن تخیل اروتیک با فرم نوشتاری باز، دغدغه ای بود که از" کتاب شورش علیه بی بی ام بود" تا "کتاب فرم داخلی شنوایی" مرا همراهی می کرد. و همواره تلاش کردم نهایت دقت برای نیفتادن به ورطه ی نثر و شعار نویسی را در این دو کتاب  رعایت کنم. جالب است بدانید که این دو کتاب به لحاظ زمان سرایش فاصله چندانی از هم ندارند و زمان انتشارشان بیشترین بازخورد را از طرف مخاطبان جدی شعر داشته است که عمده ترین مباحث مطرح شده از سوی آنها، بحث های زبان‌شناسی و روانکاوی بود که از دل این دو کتاب بیرون آوردند. تحلیل هایی که به کمک آنها می‌توان تا حدودی به جنون هرزه و آرزو‌های انکار شده، ضربه‌های عاطفی شدید و امیال سرکوب شده ی شاعر آگاهی پیدا کرد و از این طریق حقیقت رفتار و گفتاری شعر را مورد بررسی قرار داد.

 

5- اکنون بعد از چاپ پنج کتاب شعر و دو دهه زیستن با آن از شعر چه می طلبید؟

وقتی شعر  اولویت زندگی باشد رفته رفته جای همه چیز را در آدمی می گیرد و حکم پلاکت خون پیدا می کند. به طوری که اگر لحظه ای احساس کنی نبض حیاتی واژگان در رگ هايت نمی تپد، می شوی ماهی سرگشته ای که به هر دلیل بيرون از آب  پرت شده و استرس بازگشت به دریا را دارد. از طرفی بعد از چهار دهه زندگی، ترس اینکه همه ی دستاورد زندگی شعر است و ندانی که این دستاورد دیوانگی ست یا تن دادن به حسرت ها و هرگز ها، کشنده است. شاید خیلی ها به این حرفی که می خواهم بزنم نقد داشته باشند یا حتا ممکن است متهم شوم به سطحی نگری اما واقعیت این است که اين روزها در پیوند با شعر نمی خواهم چون گذشته هدف مشخصی را در آن دنبال کنم. اساسا اهداف توی این برهه از زندگی که مسائل معیشتی و بهتر است بگویم مصائب معیشتی و غیره برای من و شاید خیلی ها دست و پاگیر شده است آدم احساس سرخوردگی می کند. احساس می کنم زندگی کوتاه تر از آن است که بخواهم چون گذشته و با افکار بلند مدت خودم را درگیر چیزی کنم که از عهده ی رنج هايم خارج است. در نهایت حس تلف شدگی به بخش های دیگر زندگی داشتن که می توانستی بهره ی بیشتری از آنها ببری دردناک است... بگذریم... باید اجازه بدهم آنگونه که شرایط کنونی ایجاب می کند خودم را جلو ببرم. این رویکرد راجع به شعرهایی که قرار است بنویسم نیز صدق می کند. یعنی دیگر از اول مشخص نمی کنم که باید حتمن شعری چنین و چنان نوشته شود هرچند کیفیت مطلوب همیشه برایم از اهمیت ویژه ای برخوردار است. شعرهایی می آیند و می نویسم شان و در نهایت وقتی تعدادی از آنها قابلیت چاپ پیدا کردند نامی بر آنها بگذارم و آنها را به صورت کتاب در اختیار ناشر قرار دهم. خوب یا بد، این روزها در تعامل با گذشته بی هدف زیستن را دوست دارم. وقتی شما خودت را از اهداف تهی می بینی لطفی در این کار است که کمتر جایی سراغ داری. یعنی مدام در حال جستجو، معلق هستی. نه از شکست و نادیده گرفته شدن دلخور می شوی نه از برد های احتمالی پیش رو ذوق زده. می دانی که همه چیز نسبی است و قرار نیست هیچ چیز مطلقی روحیه ی ترس خورده ی تو را تحت الشعاع خود قرار دهد.

 

6- پیرو سوال قبل این‌طور می توان براورد کرد که شعر شما، شعری غریزی و بدوی است. این موضع و موضوع را می پذیرید؟

بله تا حدودی با حرف شما موافق هستم و این پرسش شما مرا به یاد این جمله از احمدرضا احمدی می اندازد. احمدرضا احمدی در مستندی از زندگی خود بر این موضع پافشاری دارد: که شعر درد است و شما اگر درد نداشته باشی نمی توانی شعر بنویسی. سوای اینکه احمد رضا احمدی حالات روحی خود را در این گزاره دستمایه نوشتن شعر قرار می دهد هر شخص شرایط ویژه ی روحی دارد که تاثیر آن بر عملکرد مغز و فعالیت روزانه اش نقش تعیین کننده ای دارد. شاید دردی که احمدرضا احمدی از آن حرف می زند دردی هستی شناختی باشد اما دغدغه ی درد اجتماع داشتن چیز دیگری است. من نمی توانم قبول کنم وقتی احمد رضا احمدی مدام از گلدان و پرده ی خانه اش حرف می زند توانسته باشد درد های جامعه را نیز بیان کند و این نکته را نیز باید در نظر داشته باشیم که شعر تریبونی برای بیان صریح مسائل نیست وقتی قرار است شعر از دردی سخن بگوید درواقع به خود تجربه ی درد تبدیل می شود نه بیان تجربه ی آن. و این موضوع را نباید دست کم گرفت و به زعم من بخش اعظمی از شعر امروز به این درک و دریافت نرسیده است. در سرایش شعر، تدایی آزاد من و ارتباط آنی که کلمات با پیرامون خود برقرار می کنند مهم است. همچنان که غریزه ی من برای گفتن شعر بیدار است اما سعی کرده ام به قول پابلونرودا خود را در شعر تربیت کنم و آموزش دهم و البته این آموزش مسائل شعری و توجه به فرم کار خود را طوری مورد دقت قرار داده ام که بصورت یک امر غریزی در من جلوه نماید تا منافاتی با غریزه ی شعر من و غریزی بودن آن نداشته باشد. و شاید بخشی از پویا بودن زبان شعر من و نیفتادن زبان در آن ناشی از همین امر باشد.

 

7- البته نمونه هایی از فعالیت های فردگرایانه هم وجود دارد که شاعر با استقلال فکری خود که قابل احترام است به معرفی اشعار خود می پردازد که بر اثر خود شیفتگی در مواردی سعی در  قالب کردن اشعار خود داشته به گونه ای که در مواردی اذعان می کند که تنها شعر قابل قبول تنها شعر خود اوست و در صورت نقد مواضع آن بر اثر خود شیفتگی زیاد دیگران را متهم به بی سوادی و کم سوادی می کند. از آوردن نام و مصداق عینی معذورم. مثلن خود شما با چنین افرادی آشنایی دارید. در این رابطه نقد و نظر شما چیست؟

 به یاد می آورم در روزگار نه چندان دوری دوست شاعری داشتیم تازه پایتخت نشین شده که هرازگاهی با من تماس تلفنی می گرفت و لابه لای حرف هایی که رد و بدل می کردیم سعی داشت نام مجموعه شعر جدیدش را در تعریفی فرم نویسانه! به من غالب کند که بله عنوان شعر برای کاری که انجام می دهد عنوانی کلیشه ای و کهنه است! و مدام تاکید بر این داشت که شعر راهی جز این ندارد که از فرم پیشنهادی من بگذرد. خب من دو، سه سالی منتظر ماندم تا لحظه ی ظهور فرا رسد و کتابش به دستم برسد. کتاب رسید و انصافن شعر های نسبتن خوبی هم نوشته بود. اما آنچه جای تامل داشت فاصله ی ادعا و اجرای به اصطلاح فرم نویسانه! رفیق شاعرمان بود که قبلن سنگش را در گفتگوهای تلفنی مان به سینه می زد. گویا از گفتن درباره ی شعر  تا اجرای همین گفتن در شعر فاصله بسیار است. و همین نکته است که بسیاری از شاعران ما را به اشتباه می اندازد به گونه ای که فکر می کنند آنچه را که در باره ی شعر می اندیشند پیاده کرده اند غافل از اینکه شعر چموش تر از این حرف هاست! به نحوی که شما بسیاری از اجراهایی را که به زعم شاعر خاص خود اوست در شعر بسیاری از شاعران دیگر نیز می بینید. باید از این دوست شاعر و دیگرانی که داعیه ی چنین متفاوت نویسی های ظاهری دارند پرسید آیا به صرف اینکه چند کتاب فرمالیستی خوانده می شود و تحت هیجانات همین خوانش قصد جان شعر را کرده اید، فکر نمی کنید از پای درآوردن شعر به ملزوماتی جدی تر و انتقادی تر نیاز دارد؟

اما به نیمه ی اول پرسش شما و موضوع فردگرایی بر گردیم که بسیار نکته ی مهم و کلیدی است و به زعم من ضرورتی برای رسیدن به فرديت نوشتاری. از ویژگی های فردگرایانه در شعر می توان به تشخص زبانی و داشتن جهان ذهنی مستقل از شبیه سازی رسید. شبیه نویسی مرضی است که مثل بختک به جان شاعرهای این چند دهه اخیر افتاده و واقعن برای من قابل هضم نیست که چگونه تعدادی زیر سقف یک نحله ی شعری مشغول به نوشتن از روی دست همدیگر هستند. مثلن نمونه ی بارز آن در گذشته مقلدان شاملو و شاعران موج ناب و... بوده است. اما فردگرایی ضلع دیگری هم دارد و فراموش نکنیم که اگر به عنوان پافشاری عقیدتی مطرح شود قطعن ما را دچار یک نوع فاشیست ایدئولوژیک در گفتمان می کند. که سعی دارد تمام راه ها را بر نقد و نظر مخالفین خود ببندد. و فکر می کنم این رویکرد اصلن به صلاح شعر و شاعر نخواهد بود. این را هم اضافه کنم که تمام پاسخ های من به این پرسش باز به بحران نقد ادبی بر می گردد. و مسئله ای که شدیدن دچار آن هستیم و نقد آکادمیک هم نتوانسته پا به پای شعر امروز جلو بیاید.

 

8-به قول شاملو انسان دشواری وظیفه است. این دشواری وظیفه برای انسان شاعر چگونه مطرح می شود؟

پرسش جالبی مطرح کردید. همه می‌دانیم که انسان موجودی اجتماعی است و حضور در این اجتماع مستلزم رویکرد انسانی به خود و هم نوعان خود است. و اگر بخواهم این تعریف را در مقایسه با کار شاعری تشریح کنم، قطعن دنیای متن که متاثر از همین روابط انسانی شکل می گیرد، دنیایی است که کلمات ما آن را می سازند و در آن نفس می کشیم. کلمات ما هستند که هر کدام به نسبت روابط و همنشینی با دیگری در لحظه ی نوشتن وظایفی بر عهده ی آنها است که شاعر به ممدد نیاز و آموزه‌های خود از آنها بهره کشی هنری می کند. 

با این حساب شعر در ذات خود که آگاهی بخش و فکر پرداز است برای شاعر که تعهداتی نسبت به آن دارد به قول شما دشواری وظیفه است. فراموش نکنیم که ما از خلق شعر سخن می گوییم پس باید کرامت شعر در اجرای صحیح آن رعایت شود. شعر درخور توجه، شعر زنده و پویایی ست که سوای فرزند زمانه ی خود بودن می تواند تا قرن ها بعد اثر گذاری خود را حفظ کند کما اینکه هنوز بعد از قرنها می بینیم شعر حافظ، سعدی، مولوی و... این کشش فکری، زیباشناسانه و زبانمند را داشته اند تا خود را  بر حافظه ی تارخی ما تحمیل کنند. اگر چه همانطور که گفته ام شعر به خودی خود الزامی به جامعه یا گروهی خاص ندارد و الزامی هم اگر هست متوجه شاعر است اما این را هم باید در نظر گرفت که در بسیاری مواقع شعر حتی بدون آن‌که مقطع پیدایش آن در شاعر مشخص باشد، ایجاد می‌شود، می‌پوید و در مراحلی جدی می‌شود که شاید جامعه و فضای فرهنگی پیرامون در چگونگی این جدیت تاثیراتی هم داشته باشد.


9- اکبر اکسیر در یاداشت کوتاهی در روزنامه اطلاعات در باره شعر شما اینگونه گفته است: (شعرهای فتحی مقدم با اینکه از کلمات ساده و آسان پخت تهیه می شود اما اغلب به سر در گمی مخاطب می انجامد طوری که او را از ادامه باز می دارد. اما دقت در چینش سطرهای هر شعر او، ما را به دنیای از فضاهایی ملموس می کشاند که باید مخاطب خاص بود و...) نظر جنابعالی درباره عبارات ساده و آسان پخت، سردرگمی مخاطب و مخاطب خاص در رابطه با شعر خودتان چیست؟ 

ابتدا باید به این نکته اشاره کنم که به زعم من هر متنی که متولد می شود نخست مخاطب خود را هم به صورت خودکار و با خود متولد می کند. کما اینکه اولین مخاطب هر اثر خود خالق اثر است. حال اینکه ذائقه این مخاطب تازه به دنیا آمده، بدون درنظر گرفتن این موضوع که خودی یا غیر خودی است به هرحال دیدی انتقادی و زیباشناسانه را نیز به همراه دارد.

من بدون توجه به متن آقای اکسیر که هر چند در مواضعی با ایشان موافق هستم اما فکر می کنم این سادگی کمی با انسان امروزی که دچار تشویش های ذهنی و پیچیدگی های روحی روانی است و بعضا این حالات او بار تحمیلی و بیرونی هم دارد در فاصله است و بنابراین درکی که من از ساده زیستی نوشتاری دارم با برداشت مخاطب عام کمی منافات دارد. مخاطب عام همیشه ظاهر قضیه را می بیند و درکی که از موضوع دارد از ظاهر امر جلوتر نمی رود. یعنی می خواهم بگویم باید کمی در پرداخت به مفاهیم و بار معنایی زبان درنگ کرد. گاهی به لحاظ عملکرد زبانی شما همه چیز را اوکی می بینید غافل از اینکه پشت این کلمه ی اوکی و فرایندی که تا گفتن آن طی می شود کلی فراز و نشیب و پیچیدگی های روحی روانی وجود دارد که از چشم عام دور می ماند. مخاطب خاص هم که اغلب خود ما شاعران هستیم که با تامل بیشتری به نسبت مخاطب عام روی مسائل شعری دقت می کنیم و این پیچیدگی های ظاهری و باطنی زبان را از راه  تجزیه و تحلیل مورد بررسی قرار می دهیم. مخاطب خاص برای من مخاطبی ست که خود دستی بر آتش دارد چراکه کتاب ها ی نقد ادبی و منتقدان آن نتوانسته اند مخاطب شعر امروز را پا به پای دگرگونی های شعر امروز پرورش و تربیت کنند. دانشگاه های ما نیز همواره نیم قرن از شعر زمان خود عقب بوده اند و نتوانستند محمل مناسبی برای تشریح شعر معاصر و گسترش آن در میان خیل کثیر دانشجویان باشد.

 

10-شما به عنوان یک شاعر مسلماً بر ظرایف کار خود بیشتر احاطه دارید. علی فتحی مقدم ویژگی های شاخص شعری خود را در چه مولفه هایی می بیند؟

 اینکه یک شاعر بخواهد خودش مبانی کارش را توضیح و تشریح کند از یک سو اصطلاحاً می تواند بخشی از فرایند اندیشگی شاعر را لو بده و از سویی دیگر چون مطالعه ی شعر و نقد آثار در ایران بطور جدی پیگیری نمی شود شاعر مجبور است مدام خود را توضیح دهد. از این بابت من بخشی از مولفه های کلی کار خود را که به آنها معتقدم اشاره می کنم. و اگر منظور شما از ظرایف همان ريزه کاری های مربوط به شعر است که مخاطبین را به مطالعه ی نقد آثارم ارجاع می دهم. امیدوارم بتوانم در آینده ی نه چندان دور کتاب نقد آثارم را که حاوی نقد و نظرهای دوستان شاعر و منتقد است به چاپ برسانم و البته یکی از برنامه های پیش روی من است که جمع‌آوری آثار را نیز انجام داده ام. اما اگر بخواهم در توضیحی مختصر به  پرسش شما گریزی بزنم باید بگویم که شعر من شعری ست که در حد توان نسبت به مسائل روز شعری و روز جامعه خود بی تفاوت نیست. همواره جزء نگرانه به شرایط زیستی و پیرامونی توجه دارد. زبانی که برای نوشتن و انتقال مفاهیم از آن بهره می برد گاه سرشار از تخیل و تصویر و گاه همراه با طنزی ناقدانه و تلخ است. از آنجا که به شدت انسانی عاطفی و زود رنج هستم نوعی رویکرد حسی هم در آن مشهود است.  شعری است که از طبقه ی متوسط جامعه می آید و اغلب نگاه شاعرانه ی من نیز متاثر از همین زیست طبقه ی متوسط است. با این وجود فکر می کنم به لحاظ دستوری شعری شبیه سازی شده نیست و با تمام کم و کاستی های احتمالی آنچه که تا اکنون در حیطه ی زبان ورزی تجربه کرده است همواره فردیت هستی شناسانه ی خاص خودش بوده است. البته در یکی از سوالات پیشین به لحاظ محتوایی اشاراتی مرتبط با این پرسش داشتم که البته جنبه های فرمی کار هم باید در کنار محتوا مورد برسی قرار گیرد. چگونگی همنشینی کلمات در لحظه ی شکل گیری گزاره ها و استراتژی که شعر در قبال همین لحظه بر می گزیند بسیار مهم است. شعر من همواره تلاش کرده به فراخور موقعیت ذهنی که در آن قرار دارم فرم خاص همان موقعیت را در لحظه خلق کند. گاهی برای همین است که مخاطب با نوعی پیچیدگی در بیان و گاهی با سادگی آن مواجه می شود. یعنی اگر یک قالب از پیش تعریف شده هم وجود داشته باشد همان قالبی است که به صورت آنی و متاثر از شرایط ذهنی اتفاق می افتد.


11- هر چند نمی توان در این عصر  دیجیتال و رسانه، شاعر را به اقلیم و استان خاصی محدود کرد با این حال از شما که شاعری خوزستانی هستید و با حال و هوای شعر جنوب آشنا هستید می خواهم از وضعیت شعر جنوب و شاعران آن بگوئید. شعر جنوب را چطور می بینید؟ 

در کل جنوب و بخصوص خوزستان از دیرباز قلب تپنده ی شعر مدرن ایران بوده است و شما کمتر گفتگو و نقد و نظری راجع به شعر این چند دهه اخیر پیدا می کنید که ردپایی از شاعران جنوبی در آن نباشد. از موج سواری های نحله ای تا حرکت های انفرادی، شاعران خوزستانی همیشه حرفی برای گفتن داشتند. عده ای فراتر از جغرافیای جنوبی شعر خود، خود را در پیوند با رویدادهای شعری به پایتخت متصل کردند و شهرتی را هم که هنوز از آن ارتزاق می کنند ماحصل همین زد و بندها است. و عده ای هم که اهل هو و جنجال نبودند یا کم تر بودند از شهرستان های دور از مرکز استان هستند که در امر نوشتن شعر فراز و نشیب هایی از سر گذراندند و باید فعالیت جدی آنها را نیز مد نظر داشت. اما اگر بخواهم به لحاظ کیفی شعر شاعران خوزستان را مورد بررسی قرار دهم باید از دو رویکرد متفاوت به آن پرداخت. نخست شاعرانی که علی رغم جدیتی که اوایل کار شاعریشان از آنها دیدم و متاسفانه با مهاجرت از خوزستان و به استناد کتاب هایی که از آنها خوانده ام چنان متاثر از جریانات انحرافی ساده انگارانه ی بالا دست قرار گرفتند و چنان جشنواره های آن چنانی آنها را مجذوب خود کرد که به زعم من دیگر امیدی به حیات شعری شان و فرديتی که آن اوایل از آنها سراغ داشتم نیست. و من همیشه از این موضوع متاثر می شوم که چگونه و به چه قیمتی استقلال فکری و نوشتاری خود را فدای جریانی کرده اند که شعر شاخصی از سوی سردمداران آن نخوانده ایم. و اما گروه دوم هم کسانی هستند که همچنان بر مواضع فردی خود پافشاری دارند و خلاصه هر چه که هست تجربه های شعری خودشان را زیست می کنند و قطعن در شرایط حساس کنونی، آینده ی شعر جنوب به دستان همین شاعران مستعد و سختکوش رقم خواهد خورد. و اما باید به گروه دیگری هم اشاره کرد که تمام فعالیت شعری شان طی این دو دهه اخیر محدود به حواشی شعر بود است و  از حد کار چاق کن ادبی در غالب پیمانکار ادبی جلوتر نرفتند و رسالتی جز زیر نظر گرفتن فعالیت شاعران دیگر نداشته اند که البته همین برگذاری فستیوال های شعری هم البته آدم های خاص خودش را می طلبد که با روابط عمومی بالا که لازمه ی فعالیت گروهی شعر در سطح استان و یا کشور است بتوانند بستری برای گردهمایی اینچنینی فراهم کنند. تا یادم نرفته اشاره ای هم کنم به بعضی دوستان که جوایزی نظیر کارنامه و امثالهم چنان در سال‌های ابتدایی دهه هشتاد غره شان کرده بود که متاسفانه تحت تاثیر همین جوایز حجت را بر خود تمام دانسته و نقشی نظیر ولی نعمت شعری را برای خود برگزیدند که همین امر رفته رفته موجبات فريب خوردن، دلسردی یا کم کاری در پرداخت شعر را برایشان به همراه داشت و سبب شد تا مدتها خانه نشین یا کلن از روند تولیدی شعر جنوب کنار گذاشته شوند. و اما امری که در این میان محرز است ناکارآمدی انجمن های ادبی در مرکز استان و شهرستان های استان است و نمود شعر خوزستان بیشتر در فعالیت های فردی افراد بوده است تا چنین محافل سطحی.

اما اگر از ویژگی شعر خوزستان بخواهم برایتان بگویم می توان روایت به شکل های مختلفش، چه روایت خطی چه بصورت گسسته اشاره کرد. و جالب است بدانید در خوزستان تا مدتها از شعر زبان استقبال نمی شد به نحوی که حتا شاعران جدی، شعر زبان و بازی های ناشی از آن را نوعی ادا تلقی می کردند و اگر افراد خاصی هم به شعر زبان می پرداختند حرکت های سطحی بود که نمی توانست معرف خوبی برای این مقوله باشد. البته می توان گفت علی قنبری در این زمینه توانسته موفق عمل کند و تجربه های شخصی خوبی هم ارائه دهد.

12-در جایی از شما خواندم که گفتید: ( ننوشتن نوعی رسالت است) این ننوشتن برای شاعر در چه مواقعی رسالت محسوب می شود؟   

گاهی برای نوشتن باید درنگ کرد. گاهی این درنگ شاید هم طولانی شود آنقدر که با موضوعی به نام "ننوشتن" پیوند بخورد. آنقدر که "ننوشتن" از نوشتن مهم‌تر جلوه کند. ننوشتن گاهی فضای طولانی لجبازی نویسنده با متن است. با متن لج می کند وقتی دوروبرش را جعلیات احاطه کرده است. در این شرایط شاید ننوشتن بهتر از نوشتن باشد چراکه نمی خواهد به ادبیات جعلی پناه ببرد وقتی به ادبیات جعلی پناه می بریم در واقع به صورت مقطعی رنج خود را فراموش کرده ایم.  ادبیات جعلی تزریق نوعی ماده بیهوشی یا بی حس کننده ی موضعی رنج هاست. انسان معاصر همواره در جستجوی یک میان‌بر و راه‌حلی برای برون رفت از رنج خویش است که باید در انتخاب آن راهِ در رو، با احتیاط عمل شود و شاید زمانی به ادبیات جعلی پناه می برد که دیگر توان رويارويي صادقانه با رنج خویش را ندارد. کسی که به سبب شهرت طلبی از نوع کاذب، دست به قلم می برد و توان ادبی ندارد قطعن توان رخ به رخ شدن با حقیقت را ندارد. مصمم بودن برای نوشتنِ "باری به هر جهت" شاید به عنوان مُسکن و محرک برای کسانی تلقی شود که ترس از عدم توانایی فردی خود نسبت به مسائل هنری دارند اما هر چه که هست محصول یک واقعیت تلخ است. حتا اگر این تلخی چون سايه ای کوتاه تر از صاحبش به نظر رسد. حتا اگر  برای بقاء خود روی لبه ی تیغ آن به خود فریبی و خوش‌خیالی عوام فريبانه بپردازند. یادمان نرود که به قول نیمای بزرگ: آنکه غربال به دست دارد خواهد آمد. بازهم تاکید می کنم که وقتی نوشتن ماهیتی جعلی به خود بگیرد تا در راستای بلندپروازی نامشروع حرکت کند کار تمام است. به زعم من در شرایطی که ذهن آمادگی پرداختن به مسائل جدی و خاص ادبیات را ندارد و به هر دلیل خود را در مواجه با آن ناتوان می بینیم، ننوشتن الزامی به نظر می رسد. و باید پذیرفت که برای در امان ماندن از گزند تلخ حقیقت، ننوشتن به خودی خود چیز بدی نیست. بلکه  نوعی مغایرت است و از دچار شدن به آن نباید ترسید. بپذیریم که قدرتِ فاصله گذاری دارد، فرصت است و به ما می آموزد که چگونه از امراض روحی روانیِ دروغ پردازی در امان باشیم. قبول دارم که وقتی دچار ننوشتن هستیم، هیچ چیز هراس انگیز تر از این نیست که بگوییم این وضعیت کی تمام می شود. این "کی" این تعیین زمان، حال نویسنده را خراب و او را دچار نوعی دودلی و رخوت مطلق از وضعیت می کند. بنابراين برای چنین وضعیتی باید از قبل خود را تربیت کرد؛ ننوشتن را به مثابه فاصله گذاری آموخت و به فال نیک گرفت و حتا از آن به عنوان یک حربه، لذت برد. گاهی در همین حربه است که به خود فرصت آزمودن صداقت می دهیم . اصلن برای من قابل قول نیست که بعضی ها در پی عجز و ناتوانی ذهنی درصدد تولید آثار هنری، ادبی با کیفیت نا مطلوب می افتند. آیا این عمل چیزی جز شهوت شهرت طلبی و ترس از دیده نشدن و عدم توانایی است؟ به هر حال معتقدم هر کدام از ما خلوتی داریم و در این خلوت، وجدانی هنری- انسانی ناظر کیفی اعمال ما است و اگر همین وجدان بیدار تشخیص دهد شاعر یا هنرمند نیستیم، تمام عالم و آدم هم که بگویند هستی، کل قضیه فریب و دروغی بیش نیست.


13-آیا به غیر از نوشتن شعر و چاپ و نشر شعر هایتان فعالیت های دیگری مربوط به شعر و ادبیات دارید؟

همانگونه که حضرتعالی مستحضرید غم نان اگر بگذارد فعالیت فرهنگی در کنار نوشتن شعر همواره یکی از دغدغه های جدی من بوده است. علی الخصوص از زمانی که خلاء یک نشر منصف و دلسوز  برای چاپ این دغدغه ها را داشتم. حال که به مدد شما نشر نوپا و پویای سوسا پایه گذاری شده است و این فرصت به من و دیگر شاعران و نویسندگان مستقل داده شده تا با کمترین هزینه و استرس به چاپ و نشر آثار خود بپردازند انگیزه ام برای چنین فعالیت هایی دوچندان شده است. اخیرن هم که به همت شما و دیگر دوست نویسنده ی خوش فکر باغملکی ام جناب مجتبا مقدم، سعادت این را داشتم تا در روند آماده سازی دو کتاب به نام های کاشفان "اتفاق2" که مجموعه ای از  اشعار و داستان هایی از  نویسندگان باغملکی می باشد و همچنین کتاب "گلاک" که گردآوری اشعار و داستانهایی از نویسندگان حرفه ای ایران است نقشی داشته باشم که امیدواریم به زودی این دو کتاب ارزشمند در اختیار مخاطبان جدی ادبیات قرار بگیرد. و از همین جا بخاطر پیگیری ها و زحمات شبانه روزی شما عزیزان تشکر ویژه دارم. و دیگر اینکه جمع‌آوری نقد و نظرهایی که در این یکی دو دهه اخیر بر کتاب های من نوشته شده از دیگر فعالیت های اخیر بنده است که تقریباً در مراحل پایانی کار قرار دارد و امیدوارم  به زودی و با مشارکت نشر شما و شخص جنابعالی به سرانجام برسد

 

14-  با توجه به گسترش فضای مجازی ، نظر شما  در رابطه با نشرکتاب های الکترونیک در مقایسه با چاپ کاغذی کتاب چیست؟ سمت و سوی آینده ی نشر به کدام سو خواهد بود؟

 نشر الکترونیک با توجه به هزینه کمی که نسبت به چاپ کاغذی دارد اگر به لحاظ کیفی نیز بتواند همپای چاپ کاغذی روی سطح فکری مخاطب تأثیر گذار باشد باید مورد توجه قرار گیرد . سوای این از جهاتی دیگر نیز برای من حائز اهمیت است مثلن می توان با مدیریت صحیح به عنوان یک حربه در تقابل با سانسور حکومتی از آن بهره برد و دیگر اینکه  شما در هر زمان و مکان که باشید امکان دسترسی به آثار دلخواهتان به راحتی فراهم است و همین سهل الوصول بودن، عدم وجود ممیزی، سرعت بالای انتشار و فاکتورهایی از این قبیل می تواند آینده ی چاپ و نشر را به این سمت سوق دهد.





نظر

از قدیمی ترین هایی ست علی فتحی مقدم که در عرصه شعر مدرن شناخته ام ، او ذهنی جدی ست

ارسال شده توسط متین راد ، در تاریخ 1399/09/08


ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات