اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
شنبه ، 11 فروردين ماه 1403
21 رمضان 1445
2024-03-30
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 257
بازدید امروز: 1833
بازدید دیروز: 12701
بازدید این هفته: 1833
بازدید این ماه: 113327
بازدید کل: 14688442
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



شورش علیه بی بی ام

                                   


                                         مینو نصرت


یاداشت مینو نصرت بر مجموعه شعر شورش علیه بی بی ام بود ، علی فتحی مقدم:

» شورش علیه بیْ بی ام بود «مجموعه شعر  علی فتحی مقدم است. آنچه در این عنوان توجه را جلب می کند واژه » بیْ بی « است که همزمان سه معنای متفاوت را به ذهن متبادر میکند. از یک طرف ذهن ایرانی با دیدن این واژه بدون توجه به سکونی که روی «ی» علامت توقف میدهد خاطرۀ مادر بزرگ هائی را زنده میکند که در گویش های محلی «بی بی» صدای شان می زنند. از طرف دیگر استفادۀ یک واژۀ انگلیسی (baybi) در شعر فارسی خودش به تنهایی شورشیست علیه زبان مادری. وانگهی معنای این کلمه به فارسی یعنی بچه و کودک است که ضمنا ضلع سوم مثلث معنایی را نیز کامل میکند و آن اصطلاحیست که در خطابی عاشقانه به همسر، معشوقه و دوست دختر جایگزین لفظ «عزیزم» فارسی می شود. شعر ها از هر سه زاویه قابل تامل و بررسی هستند. ضمن اینکه باید توجه داشته باشیم که این واژه گذشتۀ باستانی پر پیچ و خمی را پشت سر نهاده و از مقطع «مادر تباری» تا «پدر سالاری» از صورت نوشتاری «بی بی» به «بابا» تغییر شکل یافته است.

مجموعه چنانکه از عنوانش پیداست در برگیرندۀ سطر های عصیانی شاعر علیه فرد یا افرادیست که بنوبۀ خود علیه کلیۀ مراحل رشد کودکی شاعردست به شورش زده و موانعی بر سر راهش نهاده اند. از طرف دیگر می توانیم کلیۀ اشعار این دفتر را در مقام عصیانگری بدانیم که «کلت آب پاش» کودکی اش را بر دست گرفته و به پیرامون خود شلیک می کند و البته در این نبرد ذهنی خود را نیز که قربانی این شورش بوده منها نمیکند. شاعر با اشاره به نام فروید تلویحا خود را آگاه به دانش روانکاوی معرفی میکند. فروید با کشف عقدۀ ادیپ )پدر کشی( و لکان در ادامۀ فروید با استناد به مراحل سه گانۀ رشد )دهانی، مقعدی و تناسلی( گامهای مهمی در علم روانکاوی برداشته اند. اما آنچه در روانکاوی انسان شرقی او را از انسان غربی متمایز می کند نگرش واژگونه اش به اسطورۀ پدرکشی است زیرا در اسطورۀ «رستم و سهراب» این پدر است که موجب کشته شدن پسر میشود. «کودک» درون از بدو تولد نه تنها بواسطۀ دخالت پدر مورد حمایت قرار نمیگیرد تا مراحل رشد خود را کامل کند بلکه تمام غرایز و خواسته های طبیعی اش بواسطۀ او سرکوب میگردد در حالیکه انسان غربی با تسلیم خود در کودکی به قانون پدر و تحت حمایت عاطفی او خود را از وابستگی شدید به مادر می رهاند و در بزرگسالی فرصت پدر شدن را از آن خود میکند. این معنا برای افراد جامعۀ ما در هر دو کانون خانواده جامعه توام با جبر و خشونت بوده موجب تباهی سوژه ها را فراهم می آورد. پس تعجبی ندارد اگر شاعر در جایگاه شورشگر پدر مستبد و پسر سربه زیر را توامان هدف حملات کوبندۀ واژگان خود قرار میدهد. او به فرصت های از دست رفته ای که میتوانستند شرایط نوینی برایش مهیا سازند می اندیشد و نگاهش به استمرار شرایط فرادست و فرودستی ست که نه تنها خط بطلان بر کودکی هایش کشیده بلکه مانع افتادن او به ورطۀ عشق که نیازی مبرم است میشود. از طرف دیگر ما در جامعه ای زندگی میکنیم که بموجب همان سنت های کهن و قوانین یک سویه و مستبدش درصدد است زنان را به اندرونی ها براند و از آنجائیکه بر مبنای اسطوره های تمام ملل عشق و باروری کارکردی زنانه است در فقدان زن ما با جامعه ای سترون و مردانه روبرو میشویم که معلول دور افتادن دو وجه لازم و ملزوم )مونث و مذکر( از هم است و پیامد های وخیمی را به همراه می آورد که ما امروز با بخشی از آن مواجه هستیم. فتحی مقدم با رویکردی روانکاوانه ، معضل نسل جوان امروز را در وابستگی های عاطفی روانی اش به سنت های خانواده ارزیابی میکند. نسلی که با وجود نقاب های مدرنیته و پست مدرنتیه قادر به بریدن از وابستگی های سنتی خود نیست و بالطبع نخواهند توانست جایگاه فردی و انسانی خود را دگرگون سازد.

شاعرِ سطر های زیر عمیقا از فقدانی رنج میبرد که ناشی از قوانین بازدارنده ایست که مقابل هر میل طبیعی او خطی قرمز کشیده آن را به تعویق می اندازد. سطر های در طلب عشق و نیازهای جسمانی، شاعر را ناچار می کند معشوقه را نه در واقعیت بلکه در خیال جستجو کند.

«در بلندترین نقطه از شعر ایستادم / و تار باریکی از موهایت / لای دفتری که هنوز در مشق کودکی ام پریشان است موج می زد» ،(ص 50)، «چقدر در تنهایی اهل خوابیدن با کلمه هایت بودم / اما مثل سطرهای اول همین متن / زیر پوستم دوست دختر خوبی برای دست هایم نبودی نیستی!» (ص 80)، «حالا مرا از تو آزاد کن / پیش از اینکه تو را از من، به آزاد مردن جمله ای که در پرانتز اول / مثل تابه ای در بسته / جلز و ولز پوستش، ایمانم را ترکانده باشد» (ص150)، «اندوه زنانه ات / رقص ملایمی ست / که از موسیقی داس پدر هم/ جنون کمتری دارد» (ص 22).

این مجموعه شامل دو دفتر شعر است که هر یک در ساختار و محتوا و حتی شیوۀ نوشتاری با هم تفاوت دارد. دفتر اول بصورت خوشه ای از واژگان بیانگر رازهای هذیان آلود ذهنی ست که با تداعی آزاد موانع راه های نیل به حقیقت را کنار زده در صدد بیان علی فتحی مقدمی ست که سالیانی دراز زیر انباشت واژگان تحمیلی لب از لب نگشوده و سکوت اختیار کرده است. شاعر در پی شورش علیه این «نا- من» با وصول به ناخودآگاه ، واژگان خود را استخراج و هویت تازۀ خود را اینگونه ثبت می کند «ظاهر به هم ریخته ای دارد تن / سلول هایی انفرادی که صورتم را شکل می دهند / و هر کدام / فتحی مقدم های متفاوتی را به بند کشیده» (ص 40) « صعب العبور بود / اما می شد فهمید / تعریف غلطی از برامده گی را / فتح کرده بودند / آنها کلماتی هستند برجسته / که هر گاه به نوکشان دست می کشم / نیمی از انگشت شستم / محو می شود / و نیم دیگرش را / پرنده ای / در دهان یک نوزاد / گریه کرده است» (ص 480)

اشتیاق بی رحمی که شاعر را راه می برد وسعت افشاگری را به جهان پیرامون کشانده و تمام اجزای آن را مورد بازخواست قرار می دهد. به بیانی دیگر می توان گفت که در این مجموعه ما با شاعری عصیانگر روبرو هستیم که با واژگان خود که عالم و آدم را هدف قرار داده نه تنها به خود باج نمی دهد بلکه خالصانه و خصمانه خود نخستین قربانی این میدان مبارزه است. او در آن واحد هم فرستنده است و هم گیرنده. خطاب ها از « من» به اوست و او اغلب فتحی مقدم است، فتحی مقدمی گیر افتاده در چنبرۀ دیگران و دیگران همان «من» هایی هستند که برای جانش حصار کشیده و محدوده تعیین کرده و میکنند. شعرها در جایگاه یک عصیانگر تاب هیچ قیدی را ندارند و میتوان گفت به ستوه آمده از هر قید و بندی قدم به قدم در کمین خود نشسته اند. در این دفتر هر کلمۀ تازه در نقش یک خائن عمل می کند و اجازۀ تثبیت هیچ رویدادی را نمی دهد. اندیشه ها از کهنه به نو و از نو به نوتر شدن گرایش دارند.

نخستین شعر این مجموعه با عنوان «محاربه» ، شعریست در نقد جنگ و معنای وطن. شاعر مانند هر انسانی در طلب زندگی و تجربه های تازه ایست که در میدان های جنگ قابل وصول نیست. او با مقایسۀ رویاهای خود جنگ افروزان که در هر مقطعی از تاریخ با توسل به جنگ سود های کلانی برده اند ضمن انتفاد از مواضع آنها تعاریف نوینی از جنگ و وطن ارائه می دهد، «  رویای تو جنگ بود / و ما نا برابری رنگ ها را تجربه کردیم»، « چهره ی وطن در نظر و پیراهن سوخته ی کلماتم / جمله ی به هم ریخته ای بود / که هر کاری می کردم/ حکم دختر سال خورده ای را داشت با میانگین سنی کم حرف!» ، « دلم از باتوم کنار خیابان نمی سوزد / دلم از خون از شکاف شعر و / تحرک چند کلمه بر نبض ماه است / که مرا به گروگان نزد تو می آورد / و چیز عجیبی نیست که بگویم : / ذکر ریگ های داغ / به جا آوردن اشهدی بود / پیش از محاربه با شمایل آفتاب» ، « اینجا وطن / تنها تسلیم در نشستن است که وادارم می کند زن بلند شوم / علیه پیراهنی که علیه تن / طناب را ضخیم تر بنویسد / و با دهانی آغشته به بوی گندم / از مزرعه ی سیب / بهشت تو را از نخاع برف جدا کنم».

در شعر «دغدغه ی زنانگی فرم» بیشترین توجه به سکس رایج در جامعه معطوف گشته است. شاعر با نگاهی نقادانه زاویۀ دید خود را بر روابط فیما بین زنان و مردان تنظیم کرده سطح مبتذل آن را به باد استهزا میگیرد، « کثافت کاری زوج خوشبختی باش / آلوده به در هم لولیدگی دو گربه / که از زانوهای به شکل دیوار تو بالا می آیند / اما در فاصله ی ابروهای من / گه می زنند به فرصتی که برای نازم به نازنین تو بود»، « تنهایی اهل خوابیدن با کلمه هایت بودم / اما مثل سطر های اول همین متن / زیر پوستم دوست دختر خوبی برای دست هایم نبودی   نیستی!» او با به چالش کشاندن سطح بیمارگونۀ روابط جنسی که فرجامی جز کسالت و پوچی ندارد به تنهایی انسان ها اشاره می کند، تنهایی با منزلت یا بی منزلتی که در کامل ترین شکل خود نیز نیازمند همزیستی با دیگران است، دیگرانی که به سهولت و سرعت از مرزهای کالاشدگی عبور می کنند و پل های شکیل انسانی خود را پشت سر جا می گذارند. او با مقایسۀ جوامع شرق و غرب خود را برمودایی می بیند که فرصت های زندگیش را بیرحمانه می بلعد.

روزگار غریبی ست نازنین!

می گویند : آفتاب از پستان های زنی در شرق طلوع می کند / و تا به خودت بیایی شب است وُ / ماه / پستان های زنی در غرب / ذرت بو داده را / دل به رستگاری تو در نخاع سیب می بندد / و همین علامت / ! که چهره ی زنی در جمجمه ای نه شرقی نه غربی / پشت سرم در گوشه ای نشسته و / روی فساد چشم های تو شرط می بندد / دل وامانده ام را )ص10)

در شعر «شورش علیه بی بی ام بود» ما صدای بلند «دیگری» را می شنویم که به کلت آب پاش دستور شلیک می دهد، « شلیک کن ای کلت آب پاش / بیْ بی ام را سوراخ کن! / من که هوای به خواب های تو آمدنم/ رعیتی بود چشم به لقمه ای آفتاب / و می دانم علیه خودم تو را باختن است / این تمایل به دست آوردن خیابانی که / مثل کسی که از گوش هایش می توانست آینه ای بسازد / اما سطح جیوه ای کلمات را / روبروی تصویر صدایی که به او می رسد بلند کرد» (ص 12). رویکرد روانکاوانۀ این شعر «مرحله ی آینه» لکان را مد نظر دارد، مرحله ای از رشد که نوزاد برای نخستین بار در آن تصویر خود را شناسایی میکند. تثبیت در مرحلۀ آینه ساحت خیالی ذهن را می سازد، ساحتی که تماما توسط مادر تسخیر شده است و طفل به سختی می تواند در مراحل بعدی رشد خود را از این مرحله برهاند. اندیشۀ شاعر در باز آفرینی خود برگ برنده ایست که به او کمک می کند تا خود را از محبس آینه های تو در تو برهاند و صاحب هویتی مستقل گردد. «در زندگی زخم های زیادی برای از دست دادن داشتم / و این یعنی از بی مهری کلماتی رنج بردن / که هرچه می کنم/ فروید خوبی میان انگشت هایم بالا و پایین نمی رود است» (همان شعر). او در تجزیه و تحلیل وجدان باستانی خود مدام به جمله هایی بر می خورد که بر عدد زخم هایش می افزاید. در این میدان، گاه واژگان به جان شاعر می افتند و زمانی شاعر به مدد فروید و شیوه «تداعی آزاد» به جان واژگان افتاده و از انباشتگی و در . نتیجه فشار آنها می کاهد. « از تداعی آزاد من از اشیاء و کلمات در نوشتن است که ناشنوایی خودم را درمان می کنم وَ زبانم فاحشۀ خوش رقصی ست که تمایل به همخوابگی با گوش هایم را پیدا می کند. پس گوش از من و خیانت به ناشنوایی اشیاء و کلمات از من» (ص 3).

در رابطه با ایدۀ «من» : هگل توصیفی دارد به این شرح: «من» نمی توانم به نحو منسجمی خودم را از اندیشه هایم دور کنم، چنان که قادرم از تمایلاتم و ادراکاتم فاصله بگیرم مثلا با این فرض که این تمایلات و ادراکات می توانند کاملا چیز دیگری غیر از آن که هستند باشند یا این که آن ها را نیروی بیگانه ای بدانم که مرا در چنگ قدرت خود نگه می دارند زیرا خودِ آگاهی از خود و عمل ایجاد فاصله ی خودم از آنچه به عنوان نا -«من» تلقی می شود، متضمن اندیشه ی «من» و سایر اندیشه هایی مانند اندیشه ی مربوط به تفاوت است. به این ترتیب، تکامل «من» از آگاهی به خود آگاهی کامل ، الگویی را برای ساختار جهان در اختیار هگل قرار می دهد که در نظامش به تصویر کشیده شده است : مفهوم یا ایده ی منطقی در مقابل طبیعت قرار داده می شود که در سطوح پایین تر خویش نسبتا با اندیشه بیگانه است اما مرحله به مرحله رشد می کند تا به سطح روح انسان برسد که به تدریج طبیعت را درک می کند، و سرانجام، در فلسفه، به آگاهی از مفهوم یا ایده ی منطقی می رسد». هگل گرایش دارد که این «من» کیهانی و تکامل آن را با خدا برابر بداند. )هگل ، فرهنگ فلسفی، ص، 257) رسیدن به ایدۀ «من» کیهانی شاعر را به چالش هایی هولناک میکشاند. شاید بتوان گفت « دفتر شورش علیه بیْ بی ام بود» میدان این جدال درونی شاعر است که با گذشتن از آستانۀ من ها خواهان وصال به خود واقعی است. شاعر با آگاهی از اینکه زبان نزد انسان ناشنوا نقش مخربی دارد حیطۀ آن را واسطۀ مناسبات غیر انسانی و عامیانه ای می داند که راه های رسیدن به «مطلوب آرزومندی» را مسدود می کند.

در شعر «مومیایی» شاعر خود را به عنوان یک مومیایی معرفی می کند. مومیایی ها بسته هایی حاوی اطلاعاتی مهم از جوامع انسانی در گذشته های دور هستند. انسان مومیایی شده که در نتیجۀ کاوش باستان شناسان قدم بر زمان حال می گذارد همانقدر ارزشمند است که زبان و اندیشۀ شاعر در قامت شعر آنگاه که قدم به آینده می گذارد از طرف دیگر این سوژه قابل تعمیم است به اکثریت افراد جامعه که به دلیل افراط در استفادۀ کورکورانه از آرایه های مدرن منزلت انسانی خود را تا حد یک کالا تنزل داده بدل به موجودات بی آزاری شده اند که در مقابل هر پدیدۀ مستبدی سر تسلیم فرود آورده و نقش یک مومیایی متحرک را بازی می کنند.

«این مرده را / پای همین درخت انگور / گورکرده ام / شما می توانید بر گور نارسش / یکی دو پیاله / فاتحه نوش جان کنید / و نامش را / از پشت همین مستطیل ابری رویا گرفته / به دنیا بیاورید / حالا شما بوی مرده ای را می دهید/ که من زندگی کرده ام» (ص، 25) شاعر با استفاده از واژۀ انگور و گور ضمن بازی موجه زبانی تعدد مرگ و زندگی های خود را به تصویر میکشد. شعر در لحظۀ سرودن موجودی زنده است که بمحض ثبت شدن در جان شاعر می میرد اما روی کاغذ شخصیت یک مومیایی را پیدا میکند که یادمان تجربۀ وجهی از زندگی شاعر در گذشته است. شاعر به تودۀ بی شکلی که معلول یک تجربه یا تجربه های گوناگون است در اندام سرودۀ خود زندگی دوباره بخشیده چشم اندازی خلق میکند در محاصرۀ تماشا، «مرا فقط از پشت شیشه نگاه کنید / و کف کنید از اینکه این شعر / بوی مرا به اندام خود گرفته است» (ص، 26).

دفتر دوم مجموعه شعرهای عاشقانۀ شاعر را شامل می گردد. او در تأئید دیدگاه خود قطعه ای از اکتاویوپاز آورده که به نظر من قابل تامل است، « عشق برای آن که محقق شود باید قوانین دنیای مارا زیر پا بگذارد. عشق رسوا، و خلاف قاعده است. جرمی است که دو ستاره با خارج شدن از مدار مقررشان و به هم پیوستن در میان فضا مرتکب می شوند. مفهوم رمانتیک عشق که متضمن گسستن و گریختن و فاجعه است یگانه مفهومی از عشق است که امروز ما می شناسیم چون همه چیز در جامعه ی ما مانع از آن است که عشق انتخابی آزاد شود. (ص27) معنای ضمنی این نوشته آن است که اگر بخواهی تمناهای خود را دنبال کنی چاره ای نداری جز اینکه مقابل هر حکم و قانونی که مانع انتخاب آزادت میشود بایستی و مبارزه کنی. چنانکه می بینیم در این دفتر نیز شاعر ناگزیر از شورش علیه تمام گفتمان هاییست که او را از ورود به حیطۀ عشق برحذر میدارد. این گفتمان ها از والدین آغاز و به کلیۀ قوانین جامعه بسط پیدا میکند. قوانینی که نه به خاطر هدایت افراد جامعه به سمت افق های نو و اندیشه های نوین بلکه برای کنترل آنها در محدوده ای که از پیش تعیین گشته  وضع گردیده اند. احکامی که در نقش دیده بان کوچکترین تحرک افراد جامعه را زیر نظر گرفته هر گونه حرکت بالنده را خاموش میسازد. مردم در این شرایط تودۀ بی شکلی هستند که بموجب قانون حق تراشیدن و باز آفرینی خود را ندارند.

برای عبور قدم هایت از زندگی/ ما فقط یک « قاف» کم داشتیم / و یک خیابان / تا رد پوسیده ی کلاغ را / از قدم های ماه / پنهان کند. / محبوب من! / پیراهن تو کجا و من خراب کجا / و گرنه برایت کلمه ای می ساختم / با آینه و شمعدان / و گوشواره ای مصری / که به یادت بیاورد / در آغاز کلمه بود و فراموشی / و زندگی فرصتی که نیست بود  (ص 28)

در شعر فوق گذشتۀ تاریخی و باستانی به نقد کشیده شده است. اشاره به قاف یاد آور مدینۀ فاضله ایست که در نگاه اول مکان و زمان موجوداتی ماورائی مانند سیمرغ و زال را تداعی میکند. سیمرغ در جایگاه دایه زال را میپروراند و از او یک قهرمان میسازد. چنین به نظر می رسد که اکثر قهرمان های اساطیری نه توسط مادران خود بلکه به واسطۀ نیروهای طبیعی مورد حمایت قرار گرفته و داغ قهرمانان بر پیشانی شان نقش میبندد. کلاغ یادآور آیین مهر است و پیام آور مخصوص میترا و گوشواره های مصری یادآور مقام و منزلت خدایی زنان در مصر باستان است. چنانکه می دانیم میترا با کشتن گاو در حقیقت طبیعت زن را میکشد غافل از اینکه با این کشتار نیمۀ خلاق و بارور خود را نابود میکند. شاعر که متولد زهدان یکی از همان زنان کشته شده است تولد خود را اینگونه به خاطر می آورد و تعجبی ندارد که درخت را مادر خطاب می کند:

به گفته ی زن ها / شب بود / مادر که از تولدم بر می گشت / دست هایش / به درخت میوه داده بود /چاقوی جراحی / که مثل خواب / از تیغه ی وحشی رنگ ها / دست می کشید / سعی داشت لکه های انار را/

 از قفل دهان عروسک باز کند

آن شب / از پشت خواب ها / دستی دختری ماه را / از صورت آفتاب جدا کرد

داشتم از درد به درخت می گفتم : مادر (ص 37)

در شعر «بند ناف خدا را من بریده ام» شاعر در جایگاه حلاج شهادت میدهد بر دوستانی که هزاران بار بدتر از دشمن عمل میکنند. رویکردی معطوف به دشمنان دوست نما که قدمتی هزاران ساله دارد. در طول تاریخ هر کجا قیامی رخ داده، شورشی برخاسته، انقلابی به وقوع پیوسته، هم اینان بودند به نمایندگی از قدرت حاکم چون آبی بر آتش عمل کرده نخستین سنگ را به سمت اندیشه ای که می رفت کهنه ای را نو و دگرگون سازد، . پرتاب کرده اند. « او که از پشت پیراهن سنگ می زند / و می پراند از صورتم / چه می داند / تنها پرنده ای را به کاغذ آورده ام / که سال هاست / در عمق آینه پنهان است / تو اما که رفیقم بودی / یا شبلی! /بر ستون فقراتم / آب سرد بریز / که بند ناف خدا را / من بریده ام و / چراغ هدایت چند کلمه / که از پشت عینک ات پیداست / یا شبلی!/ من که بمیرم / چه فرقی می کند / آفتاب / بر پشت دایره می تابد /یا خاک باران مرده ی کدام قبر؟ (ص 46) به جرئت می توان باور داشت هنرمندان فرزندان خلف خداوند هستند چنانکه فروید نیز در بارۀ هنر و هنرمند میگوید:« هنر تنها قلمرو تمدن ماست که قدرت فراگیر اندیشه تا امروز در آن همچنان محفوظ مانده است. این فقط در هنر است که انسان تحت فشار امیال و آرزوهای خود کاری میکند که به ارضاء و تشفی آنها شباهت دارد و در پرتو توهمات هنری، همان آثار عاطفی در او ظاهر میشود که گویی با یک امر واقعی سروکار داشته است. بی دلیل نیست که از جادوی هنری سخن می گویند و هنرمند را با جادوگر مقایسه می کنند (توتم و تابو، ص، 150)

شاعر این سطرها دستانش در کار کلمه و آفرینشی تازه است. پرنده ای که به هزار و یک دلیل بال و پرهایش قیچی شده و در اعماق آینه پنهان است را تنها با وساطت کلمه و شورشی ناشی از اشتیاق شاعر علیه «شبلی» های جان می توان به تولدی دوباره ترغیب کرد.

مجموعه شعر «شورش علیه بی بی ام بود» علیرغم عنوان معترضش محتوایی عاشقانه دارد و صرفنظر از سطرهایی چند که یکدستی شعر ها را بر هم زده و نمایانگر گره های خشم آلود شاعر هستند و نیز عنوان لاتین شعرشمارۀ هشت که زیبنده تر بود نام فارسی اش نوشته میشد میتوان در ردیف مجموعه شعر های موفقی گنجاند که با ارائۀ زبان و اندیشه ای نو ذهن مخاطب را درگیر و معطوف به خود میکند. علی فتحی مقدم با زبانی عصیانگر معانی نوینی از کلمات استخراج می کند که ضمن خط بطلان کشیدن روی روابط مبتنی بر سنتهای کهن به راه کارهای نوینی می اندیشد که به نظر میرسد همسو است با نظریۀ زیر:

امروز تنها راه برون شد از قید و بند های کالایی شدن "از خود بیگانه" ابداع روحیه جمعی نوین است. امروز، بیش از همیشه، درسی که رمان های مارگریت دوراس می دهند مناسبت پیدا می کند : راهِ- تنها راه –داشتن یک رابطۀ شخصی )جنسی( تمام عیار و رضایت بخش این نیست که زوج ها در چشم یکدیگر خیره شده جهان پیرامون را فراموش کنند، بلکه این است که در حالی که دست های هم را گرفته اند، هر دو به بیرون، به یک نقطۀ ثالث )آرمانی که به خاطرش می جنگند، آرمانی که هر دو به آن متعهدند( نگاه کنند. (ص 103، به برهوت حقیقت خوش آمدید، ژیژک).









ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات