اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
جمعه ، 10 فروردين ماه 1403
20 رمضان 1445
2024-03-29
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 262
بازدید امروز: 12516
بازدید دیروز: 13187
بازدید این هفته: 25703
بازدید این ماه: 111309
بازدید کل: 14686424
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



در افق مناظرات و مباحث شعری

                                          
              
                                            میترا سرانی اصل


مروری بر مجموعه شعر ( مخلوطی از حقیقت و رویا ) از علی فتحی مقدم

 

 

در افق مناظرات و مباحث شعری امروز ورای زبان و اندیشه در وهله ی اول به حس و مغناطیس متن بها داده می شود، آنچه افق ارتباط در شعر را به انجام می رساند و تاویل را به نقطه ای در متن ارجاع می دهد. همانطور که نیچه می گوید: این نیازهای ماست که جهان را تاویل می کند، کنش و سلطه ی ما تاویل را می سازد و به آن قدرت می دهد. ( معنا و هرمنوتیک. بابک احمدی ص 87 ). رویکرد هر متن به خودش در محوریت دالها و روابط آنها می تواند نشانگر کنش پیش روی هر یک از مختصات متن باشد، کنشی که متن را به چالش می کشاند و مناسبات بوجود آمده را درپیش روی مخاطب می گشاید. شعر علی فتحی مقدم کنشگرانه است و فردیت نقش بسزایی در بازنمایی آنچه در روایت بوجود آمده را عهده دار است و راوی فرای متن حضور دارد. آنچنان که در شعر صفر حضور راوی از سوژه به ابژه تبدیل شده و جزء لاینفک اجزا و عناصر متن گردیده است. بطوریکه خود شاهد کندن گورش می باشد، در عین اینکه شاهد به اسارت رفتن کلاغ چشم های شخصیتی غایب است که در تمام شعر سایه انداخته است. به این دلیل شخصیت را غایب میدانم که لزوما در جنسیت و یا عنصر مادی و شی وارگی آن هیچ مشخصه ای وجود ندارد به جز ابزار توصیف گرایانه ی آن که به معشوقی دلالت دارد. این معشوق می تواند از هر جنس و یا شئ باشد. مگر ذکر نام چادر که برای تشبیه به مورچه در متن کاربرد دارد. شعری که تغزل را به عناصر جنگ پیوند زده و متن را به سوی یک درام تراژیک سوق می دهد.

 

دیدم به اسارت بردند

کلاغ های چشم تو را

که پیش از این خزیده اند در موصل

دیدم گورم را کندند

چون دلی که در لازقیه به اجبار رفت . ص 15

ای گیاه بینایی که ندارم ات 

تو را کجا می توان یافت 

بذر تو کجاست بکارمش ضلع جنوبی چشم ام 

بروم به گشودن بخت و

بیرون کشیدن ملال رنگ هایی که در آستانه ی کندن دل از هر چه ؟ ص 17

معرفت شاعر به مسائل پیرامونی خود و در قالب ایدئولوژی فلسفی در شعر به گونه ای غیر متعارف نمود دارد و شاعر توانسته در این چرخه بینش خود را بگنجاند و لایه های زبانی خود را محفوظ نگه دارد. زبانی استعاره گونه در لایه های هستی شناسی که او را در پناه اتفاقات روزمره به جایی سوق می دهد تا موجز و عمیق به رویدادهای اطراف خود نظاره کند و آن را به نمایش بگذارد. فتحی مقدم از بکارگیری مفاهیم، تعابیر و کلمات کلیشه ای گریزان است. این را از تراوشات متنی و دایره واژگانی که در فرم و ساختار شعری شاعر همپوشانی دارد می توان مشاهده کرد. ساختار کلامی شاعر نه آنقدر به افراط گرائیده که خود را در هاله ای نامفهوم از مدلولها و عاری از التذاذ قرار دهد و نه زیبایی شناسی را فدای تولید مفاهیم صرف می کند. بلکه با تمایز گذاری در حیطه کلامی و تبیین آن که مستلزم خلق و خوانش می باشد ، روی می آورد. مناسبات و تقابل در شعر چهارم شاعر کارکرد بجا و بایسته ای دارد و عناصر صوری در کنار یکدیگر و در وضعیتی قرار گرفته اند که کارکرد ذهن را در مفاهیم تولید شده و بنا به روابط عتاصر رهنمون می کند .

 

من شرط روی تو بستم که عاشقی

اما چگونه با لهجه ی زنجانی

خون بپاشم و

رنگین کمانی دلربا از لبه ی چاقویم طلوع نکند ؟ 

برو و فکر کن سایه ندارم

برو فکر کن پریدن توی دهن چاقو حرف است

با شعرم چه می کنی

نه تخیل می شناسد  /  نه تصویر

و نه بیچاره مخاطبی که آن ته ته ؟

فتحی مقدم با گذار از مفاهیم و ساختار پر کاربرد و بعضا تکراری شعر هم عصر خود سعی به آفرینش هوشیارانه در برخورد با امر زیبایی شناسی است و ایجاد فضا و مکانی تازه و در فواصل کلامی خود می باشد. همانطور که در فاکتورهای بعمل آمده در شعر وی بسامد ویژه ی خود را داراست. تعابیر و خطوطی که او را در مقصد پیش رو همراهی می کند ویژگی و شناسنامه ی خودش را بهمراه دارد. مانند استعارات و اشاراتی که در ابعاد جسمی و انسانی دارد و این نگرش به انداموارگی انسان و حیوان و تا حدودی دوری جستن از تمثیل های خارجی، نشان از ویژگی زبان شاعر است. همچنین نسبی نگر و جد بودن شاعر و کاربرد طنزی تلخ و بعضا سیاه. البته تداوم و ایستادن در این وادی شکلی از ایستایی را هم بدنبال دارد. فتحی مقدم باید هوشیارانه خود را از دام تکرار برهاند. لحاظ کردن طنزبیشتر در زبان کمک خواهد کرد با شکسته شدن فضا و به تعلیق در آوردن متن به استتیک آن کمک نماید و با ایجاد تعمیم، ساختار کیفی را در متن احیا کند.

 

وقتی زخم ها رم می کنند

فرو می روم

و شباهت من با یک دایره روی این موضوع

شباهت من با فیل هاست

پس خواب را

در عرفان لوله بخاری به سخره نگیر

زیرا که درد دارد 

زیرا که از یاد برده ها را به پرده نمی آورد

و همسایگی مرا

در غربت عصب های تو آشفته می کند بد جور

عنصر عاطفی وجه قالب شعرهای فتحی مقدم است. زبانی تغزل آمیز که ساده و در کمال صمیمیت ابراز شده است. وجوه عاطفی بعلاوه ی جریان های روزمره ی پیرامون شاعر در ادغام یکدیگر تجربه ی عشقی شاعر را لابلای عنصری مانند لباسشویی و معنا زدایی آن از شکل سنتی و رهایی از معارف گذشته را نشان می دهد. به شکلی که به مکاشفه ی درون می پردازد که شعر را از ظرفیت درونی خود انباشته و بدون قیاس از مظاهر گذشته و موقعیت معاصر به استدلال تازه ای از زبان برسد. اپیستم حاضر در شعر فتحی مقدم با عبور از فضاهای ذهنی و عاطفی سعی در چینش غیر متعارف در قلمرو توانایی های خواننده اش را دارد.

 

امروز وقتی داشتم از نوشتن این شعر به تو برمی گشتم

کتف چپم بوی دست زنی می داد

که خوابش را تو دیده ای

و همچنان که بر می گردم 

پشت سرم در فضای خانه معلق است هنوز

امروز وقتی کسی را صدا زدم عزیز

دلم یک میم اضافه تر می خواست

وقتی کسی را صدا زدم جان

دلم یک میم اضافه تر می خواست

وقتی کسی را صدا زدم

تنها کسی را صدا زده باشم  ( شعر هفدهم )

هر چند تکرار چنین سوژه ای در شعر از تنوع زبان و لحن شاعر و همچنین کثرت فضاها کاسته و باید متن را بعنوان سوژه ی تابع دنبال کرد وهمچنین از تزاحم عناصر بیرونی بدون مجال یافتن به کارکرد خود در متن و ایجاد فضا و امکان بازسازی و فعل شدن خود نام برد که نقطه ضعف دیگری در بعضی از شعرهای شاعر می باشد.

نمی دانم کشیدن زبان بر فلز سرد 

یا به لکنت انداختن شهوت

حقوق از دست رفته را به تو باز خواهد گرداند ؟

آیا آن تور آغشته به نفتالین 

تو را از گزند خون نجات می دهد ؟

باور نمی کنم

پس تو هم فراموش کن

زیرا هر دو از یک وجه مشترک سود نمی بریم

تو در خانه / من در پس این خیالبافی ها   ( شعر چهارده )

 

 میترا سرانی اصل   15 / 8 / 1399








ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات