اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
چهار شنبه ، 5 ارديبهشت ماه 1403
16 شوال 1445
2024-04-24
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 80
بازدید امروز: 2873
بازدید دیروز: 3017
بازدید این هفته: 18837
بازدید این ماه: 18837
بازدید کل: 14886928
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



تشریح فیزیولویک شاعر روی میز شعر

                                      

                              فدروس ساروی


یاداشت فدرس ساروی بر کتاب فرم داخلی شنوایی:

 

"تشریح فیزیولویک شاعر روی میز شعر"

مجموعه شعرهای "فرم داخلی شنوایی" نمونه ی بسیار خوب و کاملی هستند از یک ارتباط ارگانیک میان فرم و محتوا در اکوسیستمی از تکنیک ها و مکانیسم های زبانی به شکلی کاملن "طبیعی".

این ساده ترین و کوتاه ترین تعریفی است که می توانم در مورد این مجموعه ی شعری داشته باشم و در این میان می خواهم بر روی واژه ی "طبیعی" بیش از دیگر المان ها تاکید کنم چرا که به نظر من مهمترین شاخصه ی این اثر علی فتحی مقدم شاعر خوب خوزستانی در همین "طبیعی" بودن آن است.

در طول سال های اخیر کوشش های زیادی برای بهره گیری از جوشش های غریزی فروغ و سورئال های اسکیزوفرنیک هدایت در حوزه ی ادبیات فارسی صورت گرفته اند که از دید من همگی ناکام بوده اند. چرا که یا از شدت تقلیدی بودن توی ذوق خواننده ی خود زده اند و یا از فرط نمایشی بودن به جز کسالت ثمره ی دیگری به بار نیاورده اند.

جوشش های غریزی طبیعی انسانی-جسمانی در کنار فعل و انفعالات ذهنی انتزاعی اسکیزوفرنیک به عنوان عنصر لازم در برون داد ذهنیتی سورئال از مشکل ترین انواع محتواهایی می توانند باشند که به سختی تن به فرم گرفتن و فرم می دهند. پیوند ژرفنای تاریک ناخودآگاه انسانی با سر انگشتان دست و قلم؟ این را می توان مهمترین شاخصه ی شعر فتحی مقدم در مجموعه ی "فرم داخلی شنوایی" نامید که در جایگاه خود یک رویداد ادبی مهم و شاخص می تواند به حساب آید.

از محیط کار تا خیابان های شهر و زندگی شخصی و خصوصی شاعر آنچنان عریان و صادقانه در کلمه به کلمه و گزاره به گزاره ی متن این مجموعه نمود یافته اند که به جرات می توان گفت با در دست گرفتن این کتاب قطعه ی خونین و در طپش از "بدن" او را در دست های خود گرفته اید. (در ادامه به بدن شاعر نیز خواهیم رسید(

در ابتدای اولین شعر مجموعه می خوانیم:

 

"واقعیت به شکل تحقیرآمیزی پرتگاه خود را به حقیقت ذهن من تحمیل کرده است

و این همه ی ماجراست. اگر می خواهید از این کتاب لذت ببرید این خیلی مهم است که بدانید که همه چیز در آن دست اول و حقیقت و درد حقیقی و منظور درست شاعر است. در این کتاب هیچ اثری از آن تلاش های مصنوعی برای شبه گنده گویی های فلسفی رایج که گوش هایتان به آنها عادت کرده نیست. همه چیز واقعی است. و شدت این واقعی بودن تک به تک این کلمات است که با خواندن شعرهای این مجموعه سنگینی جهان بینی وسیع شاعر را بر دوش خواننده می گذارد. اگر این زبان شاعر است و اگر این انتخاب کلمات اوست همه به ناچار است. یک ناچاری شاعرانه در بیان شعر در سراسر این مجموعه موج می زند. و چه دردناک است حال و روز هیولایی که در عمق تاریکی به نجات فریاد می کشد و فریادش بی آنکه حتا بخواهد آواز دلنشینی است. و چه دردناک است شاعری که از درد فریاد می کشد و همه ی آن چیزی که دریافت می کند آفرین ها و دست مریزاد ها و لبخندهای رضایت است!! اما مگر در طول این سال ها ما با چند اثر ادبی مواجه بوده ایم که مولف آن نه فاعل که براستی و با موفقیت تمام مفعول اثر خویش بوده است و نه متکلم در متن که تنها مدیومی از انتقال های شاعرانه؟

شاعر این اثر اسیری است در دستان شعرهایش و سالم ترین آثار هنری از نظر شاخصه ی سلامت و شادابی در جسمیت نیچه ای خویش همیشه مریض ترین آنها به لحاظ ساختاری- روانی هستند چرا که در ورطه ی این بیماری هولناک روحی است که حجاب حضور و دخالت های آگاهانه ی خودآگاه به حداقل می رسد و استخر مصنوعی برساخته ی هنرمند خالی و خشک می شود و از میانه ی ترک های عمیق کف آن آب زلال سرچشمه های ناب و طبیعی هنر بیرون می زند. در بسیاری از سطوراین مجموعه ما به وضوح می توانیم احساس کنیم که اوضاع تا چه حد از کنترل شاعر خارج بوده است و تا چه حد این تحمیل تحقیرآمیز حقیقت بر گرده ی او در انتشار این اثر سنگین آمده است:

 

"در اختیار خودم نبود

آمیزش درد با تخیلم

وقتی شعر

بستر هرزه ای که تن می دهم به گا

وقتی به تصرف چیزی فکر نمی کنم

و فقر آهن تنها کم پولی من در این معامله بود"

 

و یا:

 

"اوضاع تخمی تر از این حرف ها بود

که بتوانم تحریک شدن تجربه هایم را کنترل کنم

که بتوانم دور از چشم هایش

فاصله ی میان لامپ ها را خاموش

و تاریکی مطلق را

وقتی که دارد به لب هایم می چسبد

بهانه قرار دهم"

 

و در اینجا دوباره بازمیگردم به همان بحث "طبیعی" بودن، این تحقق کامل یک ژانر سورئال اسکیزوفرنیک بی نقص در فرمی طبیعی و روان و نرم در قالب ضرب آهنگ هایی دلنشین از نظم چیدمان هنرمندانه ی لغات در تناسبی بی نظیر با هم و با کلیت متن در بافتاری یک دست از گزاره هایی خوش ساخت در ترکیبی عالی از کلماتی که از"ایمانی" ناشی می شوند که به شاعر تحمیل شده است:

 

"ایمان داشته باش

به هر فعلی که رسیدی

پایان جمله جای دیگری اتفاق می افتد"

 

"فرم داخلی شنوایی" بهترین و عجیب ترین نام ممکن برای این اثر می توانست باشد. اثری که نه تنها با ژرفنای تاریک شاعر پیوندی عمیق دارد بلکه با جسم و اعضا و جوارح او نیز کاملن داری پیوندی کامل و ارگانیک و باز هم "طبیعی" است.

فوران های ذهنی که نه دهان شاعر که فراتر از آن مستقیمن فرم داخلی شنوایی او را هدف گرفته اند و او که نه گوینده که شنونده است و او که نه مختار که در اختیار است و او که در مقدمه ی همین مجموعه به درستی و صراحت می گوید:

 

"اجسام داغ گاهی فریب انسان اند که مثل جمله ای فلسفی دروغ می گویند و بافت های تهدید شده ی انسان را وادار به پذیرش تجاوزی وحشتناک در ذهن خود می کنند"

 

و یا:

 

"گشودن خواب

یکی از فشار قوی ترین فازهاست

و او که کنار تو نول زندگی می کند

معناستیزی مدارها را

به جریان رئالیستی فازمتر خود باخته است

وگرنه باید بلعیدن گوش هایش را

در زبان دیگری بیرون از این کارگاه جستجو کند"

 

تجربه ی درد در نهایت و به صورت طبیعی به دنبال یافتن معادلی جسمانی برای خویش است چرا که درد و جسم به لحاظ جایگاه فیزیولوژیک همواره وابسته به عملکرد عصب ها و تداعی کننده ی یکدیگر هستند، به همین دلیل می تواند باشد که سراسر این مجموعه پر است ازاشاره به اسامی اندام ها و ارگان های گوناگون به جستجوی خاستگاه این درد در ابعاد جسمی شاعر که گویا براستی نمی داند که از چه و از کجاست که تا به این حد دردآور و پر رنج سرشار شده است. تا جایی که می توان به راحتی نام دیگر این مجموعه را "تشریح فیزیولویک شاعر روی میز شعر" نامید. جستجویی که از محدوده ی اندامی شاعر تا اجزا و سلول ها به پیش می رود:

 

"ویار جوش گرفته ام لابد

و سازماندهی سلول ها به گونه ای ست

که سازدهنی کوچکی می تواند

گریه ام را به سخره بگیرد"

 

و از این منظر به لحاظ محتوایی شعر فتحی مقدم در این مجموعه درست در مسیر مقابل شعر فروغ حرکت می کند و گویی که بر خلاف مسیر دید او و به سوی افقی معکوس زاویه ی دید او می گوید: مرا به تبار خونی گل ها چکار؟ مرا برعکس تو ای فروغ، زوزه ی دراز توحش در عضو جنسی حیوان و حرکت حقیر کرم در خلا گوشتی به زیستن متعهد کرده است:

 

"تحرک شمعی که کاندوم مرا گرم می کند

چیزی بیشتر از تاویل های ریخته اطراف لب دارد

و همین موضوع

فرصت مناسبی ست که آغوش تو را پیاده شوم

آغوش تو از شناسنامه ام جداست!

این را همه می دانند

حتا زنان حامله ای که در جداره ی رحم هایشان

سایه ای از کسوف افتاده بود

و خود دیدم مقابل به مثل کردن هایشان با اشیا

وقتی که شوهران مرده داشتند"

 

زبان شعر امروز در کلیت خود وامدار زبان شعر فروغ است و این مجموعه شعر فتحی مقدم نیز بدون شک ادامه ی طبیعی شعر فروغ به حساب می آید. ادامه ای که هرچند برای امتداد آن در این سال ها تلاش های گسترده ای صورت گرفته است، تلاش هایی که اکثر آنها به طور کلی ناکام مانده و به چیزی بیش از تقلیدهای مزبوحانه دست نیافته اند، در حالی که وقتی ما شعرهای فتحی مقدم را در این مجموعه می خوانیم به سادگی با این امکان مواجه هستیم که از خود بپرسیم آیا اگر فروغ نه زن بلکه مرد بود و تا امروز زنده مانده بود آیا آخرین مجموعه ی شعری او در این سال ها نمی توانستد چیزی شبیه به این کتابی باشد که امروز در دست های ماست؟ از منظری "فرم داخلی شنوایی" تحقق ادامه ی فروغ و حلول او پس از مرگ در نسخه ای مردانه و به قیمت درد و رنج بریده شدن دو پستان و بازسازی جمجمه/ جایگاه ذهن و مغز از رطوبت منی مردانه و قرار گرفتن در وضعیت "تحقیر آمیز" و دردناک دشواری تشخیص جنسیتی است، و این چنین و از این جنس است که هیولایی با درد در عمق تاریک این کتاب در میان تحسین های ما نعره می کشد:

 

"بازسازی جمجمه ای که از رطوبت منی آبستن است

نظریه ی هبوط در سطل دم در را تحت الشعاع قرار داده

و از قضا دو پستان بریده و

یک خوشه ی نارس گندم لابلای آشغال ها

تشخیص جنسیتی گربه ها را این موقع از شب دشوار می کند"

 

و یا:

 

"باید الو کنی پری!

که رشد ناگهانی خوشبختی نهلیسم محض است

وقتی به سینه های نارس فرهنگشهر فکر می کنم

و اینکه شب

با همین دو حرف چقدر طول می کشد"

 

و یا در شعر هشتم این مجموعه که به نوعی می تواند مانیفست خطابه ی شاعر به فروغ باشد و حمله به دنیای گیاهی و کاسه ی سالاد و سرودن از زوزه ی دراز توحش:

 

"حس خوبی که بگویم از گوجه فرنگی ها

که بگویم شب است و

بخش هایی از سالاد جای خوبی برای دیدن خواب هایم بود

نه! به من دست نمی دهد

اینها دلیل خوبی برای هویج های رنده شده نیست

برای خیارهای تحقیر شده ای که مقابلم عریان اند

و چنگال های سه بعدی که با پوست روشن شان سکس می کنند

عریان اند

و اندام ورق ورق شده ی شان عریان است

و من که می بینمشان عریانم عریانم عریانم"

 

و یا:

 

"بگذریم که این حرف ها

شاید شکل نامتعارف خرید روزانه ای ست

که با شرارت امضای تو

کلمات به خواب اتاق من آورده اند

اما در عوض

برای زنم که در خودش یخچالی دارد

جای دنجی برای تجاوز به میوه هاست!

 

" اما فتحی مقدم در پایان همین شعرپیشنهاد می کند که نه به حرکت حقیر کرم که: "به حرکت کند دست ها در دور دست ها خیره شویم" و این همان بعد حرکتی دیالکتیک شعری او نسبت به فروغ است که کار او را در نهایت نه تنها به یک تقلید کسالت بار از فروغ تقلیل نمی دهد بلکه آن را در امتدادی از تکامل شعر او قرار می دهد که جوان و ناکام از دنیا رفت و نماند تا تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه ی ایران را به ویژه پس از سال 57 به چشم خود ببیند و اجازه دهد که ما نیز تاثیرات این تحولات را در شعر او ببینیم، چیزی که به خوبی در مجموعه ی "فرم داخلی شنوایی" تاثیرات خود را بروز داده است تا ما در این اثر نیز با شاعری بی تفاوت نسبت به رنج های جاری جامعه ی خود روبرو نباشیم:

 

"پری!

عریانی رخت ها پوشش مناسبی برای زخم های خاورمیانه نیست

باید دهان های روحی دمکراتی داشت

تا از مکیدن آلتی نفت خیز

در روسپی خانه ی اعراب دلخور نشد

باید شکاف میان ران ها را

با مزه ی باروت پر کنی

تا وقتی که پستان های ورزیده ات جزایر سه گانه را شیر می دهند

به ظرافت چادر ملی

در نیروگاه های هسته ای پی ببریم"

 

و یا:

 

"باید به زبان لاتین پناه برد

باید به مهاجرت در عمق بوسه رجوع کرد

فارسی جای مناسبی برای عشق بازی سیاسی نیست

و آن چیزها

که به قهقه ی یک شهروند اروپایی کمک می کند

اینجا خفگی دارد

شلاق دارد

از این اتاق به آن اتاق دارد

حبس دارد"

 

توانایی های بی نظیر فتحی مقدم در برقراری تناسب و تعادل میان محتواهای دشوار انتزاعی و ذهنی با فرم هایی کاملن به روز و خلاق و پیشرو و قدرت او در مدیریت اکوسیستمی همه ی بده بستان های میان اجزایی شعرهایش آنهم به صورتی کاملن غریزی و طبیعی همان چیزی است که باعث شده که من "علی فتحی مقدم" را همواره "شاعر دلخواه من" خطاب کنم هرچند که او رسمن اعلام می کند که:

 

"شعر کثافتی علیه کثافت است و شاعری کثیف ترین پیشه ها"

 

اما کیست که نداند در همین گزاره ی کوتاه او چه عشق بازی های که با الهه ی زیبا و دلفریب و خونخوار شعر نمی کند:

 

"پری!

بلندی این خواب شوخی نیست

باید به بلنده ی پیش از بلندی این خواب برگردی

کفش های سانتی مانتال که قرمز جیغ است

در خیابان شماره ی پنج گم کنی

و برای اهمیت موضوع

تظاهر به خودکشی کافی ست

تا به ریش مرگ در حقیقت این شعر بخندی"


فدروس ساروی







ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات