سهیلا میرزایی
سهیلا میرزایی:مقیم آلمان
سقوط به سقف
تاق خالیست بی انتها در
افق
سقوط نقطهای در دهان پایان
سرچ کردن سقف تا سقوط
رنگهای پریده در خاکستر
دیوارها مربعهای دوار
دالان آینههای بیدر
چشمهایی در دهان ماسک غواصی
نشانی دقیقاش را از خوابهای ولنگ و واز بگیرید، نه موجودی که در
امتداد گوش پرنده میشود
پهن شده بود میان صورت
یک چشم میان آب
دهانم حرف میزد بیصدا
یک طرفه بود تونل بیوقفه
میدوید
دستهایی زیر پوست تن از حالم برده بود
او در اپیزود اول به دوم شخص مفرد گفته بود: « حیرت من از دکمهایست
که گرفتار گلو شده باشد!»
ـ کندوکاو در احساسات و اضطرارات درونی ممنوع ـ
بیداری اتفاقی نقشهها
نقش بر خواب شد
جرقه در جنگل تا ته مطلق
من پایان تو بودم یک نقطه در اول راه
شعر دوم
تولد تمرین تمرکیدن است!
پاسداشت
پاپیش گذاشتن عقربهها
بیگانه ( ستاره ) تمرین تولد
میکند
پانوشت ستاره: تولدش بین دو تاریخ تلف / عیدش از معنا تهی / صلیب و
مناره اش بیشکل / میان دو زبان به لکنت می افتد / به خاکش برنگشت کنار رود انتحار! / به هر خوابی
خو گرفت کابوسش / اگرخود را نقش جغرافیا
کند، باز گونهایست بیگانه!