رضا خان بهادر
رضا خان بهادر: مقیم اتریش
صدایِ کهنه حریص تر است
جاروی جار گرفته و
پاک میکند سکوت تنت
با مُشتی آب
که دست و پا دارد و
راه میرود در غذای شب مانده
رعایت میکند که نریزد
سوراخ دعا
میجوشد و برکتِ دستهاش
سیل میشود
دندان به آسمان
اجیرِ پرواز است
رطوبتِ پژواک
گرفته و
دمای شرطی را به یادگار
گیاه میروید
صدای کهنه بلندتر
از لهجهی عبور
ابر میگیرد
یکی برای همه بر جگر چرب دندان گذاشته و
زیرِ سرش بلند شده تا سیل تمامِ تجربهاش را صدا کند... میگفت: "در کجای
سرش درخت نوزادیست و خاک وطن از شعورِ روییدن چند عضوِ سالم را زیر زبان غرق
خواهد کرد."
بالِ پیرِ صدا
در گلو
پر میریزد
سیل
از ضخامتِ خط
دست و پای آبی را
خواب برده است.
شعر دوم
افشا شدی در حجامت شلاق
(تنی مشترک که قابلیتِ
شنیدن داشت)
ردِ بدرقه
بالا و زیرِ آب
گاهی که دور
مکانی در مردن
و گاه خاموش
گوشتِ موسیقی در کلالهی اندوه
بی دهانی در آب
سیرابتر