الهام گردی
الهام گردی : مقیم آمریکا
بر
تو چه گذشته است؟
تا
بریزم به گلوی اتاق
ای
چراغان در اندوه گچ
غنیمتِ
گیج در بزم تنهایی
معترض
به دایرهی کبود
که
در را کوفته
و
نظری دارد به مردمکی تنگ
دهان
تر کن
این
شانهها، جویده در های های تسلیست
و
اُخرا بر گردن آجر
سینهای
گشاده دارد؛
میانِ
دو دست
دریا
کف میزند
و
پسرانِ شبیه تو، غول را به تخت
دیوانه
زنجیر
در وقتهای نیامده
شیوع
رقص باش
و
قتالِ حافظه
من
پیشانی کوته کردهام
و
در زیر فرشها
گلهای
شلخته را گریستهام
دستهای
ابرو
جنبشی
ساکن
و
عصرهای مشروطه خواه
شاها
در
ستیغ پنجره
فیلی
شطاح
تاس،
جفت هفت میلرزد.