الینا نریمان
الینا نریمان : مقیم آمریکا
۱
پرسیده
ام بارها از خودم
چشمم
چگونه از تو برداشته می شود
چون
پای روی مین
که
در هر حالت
منجر
به نابودی ست
اما
قلبم چون یادگاری های کودکی بر تنه ی درخت
چسبیده
به پیراهن ات،
این
شعر قرار نبود عاشقانه باشد
اما
درد می رسد به انتهای عاشقانه هایی که نداشتیم،
همین
حالا صدای بمبی در کشور همسایه
بی
خوابمان کرده
و
عروسک ها پرت می شوند جای توپ
در
حیاط خانه
من
چگونه عاشقانه بنویسم
وقتی
می روی که مسیر باد را تغییر دهی
که
بوهای مشکوک
به
بینی های مادران
اصابت
نکند
که
جای شیر
آنی
که نباید را
به
حلق نوزدان بچکانند،
هنوز
هم امید دارم این شعر
عاشقانه
باشد اما نمی شود
ساعت
به وقت ترکش و گلوله است
و
بی شک
با
صدای خمپاره اماده ی رفتن به محل کار خواهیم شد،
اما
امید دارم به قلبم
که
در رگ های تو می تپد
سرزمینی
که برای آزدی
هر
روز خدا و ناخدا
یکی
از اعضای بدنش را
به
دیگری هدیه می کند.
این
قلب با تمام فشردگی اش
آماده
ی پیوند است
شعردوم
۲
به
سربازان نامه بنویسیم که برگردند
و
تفنگهاشان را با یادداشتی بگذارند همانجا
که
صدا به صدا نمیرسد
و
مادری نام فرزندش را داد می زند
یا عشقی نمیتواند
قلبش
را بیاید
یک
غنچه گل خوشرنگ کافیست
در
میدانٍ دید
تا
میدان مبارزه
به
کارناوالی از بوسه تغییر کند
به
سربازان نامه بنویسیم که برگردند
اما
افسوس
این
کلمات فقط در شعر زیبایند
و
همین که خوانده شوند
باید
برگردند
و
جنازهی دوستانشان را به دوش بگیرند و ...
به
سربازان نامه بنویسیم
عاشقانه
حتا
در شعر