وریا مظهر(آیرو)
وریا مظهر (آیرو) در گذشته به سال 2011: فنلاند
1
پیشترها
چاقویی داشتم
که قسمتِ گندیدهی
سیب را میبریدم با آن.
امروز هم
همان چاقو را دارم
با این فرق
که حالا دیگر
نمیدانم
قسمتِ گندیدهی
سیب گندیده است
یا قسمتِ
سالمِ آن.
2.
خوانندهی
بدبختی
که کلمات مرا
میخواند
باید بداند
که اینها
کلمه نیستند
موریانههایی
هستند
که دوست
دارند
وول بخورند
شبی
یا
روزی
در
قبرش.
3.
مدتی میشود،
میدانم
عاشقی از سرم
افتاده-
چون وقتی میبینمت
دیگر
تعجب نمیکنم
4.
از تلویزیونم
که کار نمیکند
فیلم جالبی میبینم
راجع به زندگی
مردی
که از زنش
جدا شده
و بچهاش را
هفتهای یکبار میبیند.
مشکل اینجاست
که نمیدانم
چرا
این تلویزیون
فیلم دیگری
پخش نمیکند.
5.
داری مثلاً
هنوز دورِ خودت میچرخی
دورِ خودت،
دورِ آنچه كه خودت نساختهای
دورِ دودِ سیگاربرگِ
فیدل،
دورِ
سوراخهای پس، پیش، گشاد، تنگ
دورِ باسنِ
شریفِ پامِلا اندرسون،
دور كِیف
كردنهای تخیلی
دورِ دنیا در
هشتاد روز
دورِ خیالِ
سنجاقكی كه دُم در آورده است
و فكر میکند
جاسوس سازمانِ سیاست
دورِ تلهی
كلماتِ جنده اطواری
دورِ تمامِ
آن چیزهایی كه فكر میکنند
نه، فكر نمیکنند،
ثابت میکنند
كه تو
كاملاً
و فقط
یك
موشی!
6.
شیمبورسکا
تنها شاعرِ
برندهی نوبلیست
که هروقت با
کسی دوست میشود
از ته دل
آرزو میکند که او
بهجایش
نوبل را برده
بود
7.
دستِ راستم
از سمتِ چپِ تخت
آویزان است
به جستجوی چیزی
شاید
که نتواند آن
را
با نوشتن به
گُه بکشد.