ساناز داودزاده فر
ساناز داودزاده فر:مقیم لوکزامبورگ
کشورم چقدر سنگین
سنگی
سگهایش را گاز می گیرند
یوزهایش مفقود الاثر
طبیعت اش جانباز
و آب و هوایش شهید شده است
کشورم سنگین
سنگین از درد
روی شانه های زنانه من
از این دره های عمیق
بالا نمی رود
خلیج فارس را به دندان گرفته ام
و خزرم بی مادر است
من فقط موهای بلندی دارم
که به بادش خواهم داد.
شعردوم
نمی فهمی
گلهای لباسم آب می خواهند
نمی فهمی
این مانتوی سیاه چه حجم سپیدی را زندانی کرده است
نمیفهمی
نمیفهم
وقتی من از پک غلیظ دود سیگارم
محو تر شدهام
کجای جهان تو زخم خورده است?
زخم
تو زخم خوردهای
زخم
و من چون تنباکوی آخرین سیگارم
در حال سوختنم
نمی فهمی
نمی فهمی
من زخمت را
با زخمهای خودم بستم
نمی فهمی
نمی فهمی
این بوسههای من
این بوسههای داغ
از زمستانم می آمد.
شعرسوم
مانتو مشکیام می ترسد
ازحجم تنم
این حجم وسیع زخم
زخم
زخم
زخم
این همه زخم را نمی شود پوشاند
حتی با شب
بر زخمهای من
فانوسی آویزان است
همه با چشمهای بسته
از کنارم عبور می کنند
و با خیال لبهای قرمز معصومم
به رختخوابشان برخواهند گشت
من برای زخمهایم
مادری خواهم کرد
شعرچهارم
زبانم منفجر میشود
چاقوهای آشپزخانه میترسند
تو که در کشور دیگری هستی بیشتر می ترسی
پستانهایم سینه خیر فرار میکنند
عصبهایم قاطی کردهاند
ملکولهای سفید خونم سیاه میشوند
سیاه مثل تایر کهنه تاکسیایی فرسوده
در ترافیک اندامم گیر میکنم
بوق میزنم بوق بوق
بوق اشغال مدام به گوش میرسد
با تلفنم به هیچ جا نمیرسم
تمام شمارهها مسدودند
جیغ میکشم
تو که در کشور دیگری هستی بیشتر میترسی
و من از خودم بیشتر از تو میترسم
از خودم می ترسم
سرم را در کمد میگذارم
دستهایم را در یخچال
پاهایم در توالت
شکمم را زیر پتو
و چشمهایم را از پنجره پرت میکنم بیرون
تلفنام را جواب بده
من از خودم بیشتر از تو میترسم
بیشتر میترسم
می ترسم
جیغ
جیغ