نیما نیکنام
نیما نیکنام : مقیم دانمارک
گرفتار است آنکه میخندد...
صدف کوچکیست بر ساحل افتاده
که لب باز نمیکند از ترس تو
از ترس دستانت
که دهانش را باز کنی
مروارید کوچکش را بیرون بکشی
تا دور گردنت باشد .
.
گرفتار است آنکه میخندد...
اعتراف میکند به عشق
با لبهایش خنده ای طرح کرده
که بگوید « دوستت دارم »
که تو دست در دهانش کنی
قلبش را از آن بیرون بیاوری
انگشت در چشمانش
تا چشیده باشی مزه انسانی را که گفته بود: دوستت دارم
گرفتار است آنکه میخندد...
.
دست در دهانم کن
انگشت در چشمانم
و
بچش مزه انسان را
که ما هنوز مزه ی خودمان را نچشیده ایم.