هرمز علی پور
شعر اول
بگویم؟
این
لحظه ها راانگار کن
کسی
به قصدمن ثبت کرده باشد
تایک
بار به طور اتفاقی
درپوست
گلو به آفتاب
دنبال
خطی چون زخم
یازیرگیسوانی
که نمی شودبافت
به
جای بوسه ای یا ها
اما
اگرچون عکس هاجوان می ماندیم
دیگر
چه می خواستیم
دیگرچه
می جستیم
که
دربعضی هاجنون
ازگهواره
تاگورراه میرود
خودم
بپرسم؟بدت
نمی آید
چگونه
مرا به این روز انداخته ای؟
شعر
دوم
دیگر برای
مرگ شکل ورنگ های محدود را تصور نمی کنم
به
مثل رودهایی که
کم
ترین یادگارباقی نمی گذارند
درزیر
پل های نیمه ویران یاکه به طورکامل
برای
همین دوست دارم
به
یک پرنده تبدیل کنم خود را
که
ازتمام جهان هرجا که شاخه ی شعری
می
توان جست بجویم و
شب
را به سر کنم
بعدبازفکری
به حال توازن پوست وجان بکنم
نه
شکوه ای ازپوست به شادمانی اندک
نه
دستپاچه به وقت اندوه
فراموشی
بخشی اززندگی است که فراموش کرده ایم
و
دیگر
شعر
سوم
به
مقصدی به جز جان خویش
دیگر
نباید که فکر کنم
پنهانی
های هستی تازه نیست
باپنهانی
های کوچه هم درمی مانیم
باپنهانی
های به اداره ها ومغازه ها
چشم
هایی که نمی گذارند
یک
شب بی ترس ودغدغه طی شود
که
هیچ کجانمی تواند
به
جایی غیرخودتبدیل شود
تبدیل
جان را اما به چیزی که بتواند
بوی
گل رابشنودبه روشنی
که
بوی گل
نه
درچشم ها ونه که حرف ها
دیگربه
کشف نمی آید
هرمز
علی پور