معین محب علیان
نگاهی به داستان
اندوه
معین محب
علیان مترجم و نویسنده
جملات باید حصارهای شیشه ای را بشکنند. " آندره برتون"
همانطور که می
دانیم سورئالیسم یا ادبیات فراواقع گرایی به گفته برتون با شروع ،میانه وپایان
رابطه خوشی ندارد. این نوشتن خود به خودی نوعی ناامیدی را برای انسان معاصر به
ارمغان می آورد که ارجاع به درون به عنوان نقطه آغازین قابل ارائه است. اندوه
داستان مردی است که با اقسام چالش های درونی روبرو است. او حجم سنگین واقعیت را به
فضاهای متعددی می شکند تا چهره سوزان واقعیت را راحت تر تاب بیاورد. مرد به شخصیت
های دومی، سومی ، چهارمی، پنجمی تقسیم می شود. دومی سیگار می کشد، سومی تشنه است،
چهارمی زمینش بی آب است، پنجمی در لحظاتی با خود زمزمه می کند. "دکتر به من حالی
کرده بود هر وقت قله ها کوتاه شدند، خبرش کنم." نویسنده خورده اطلاعاتی در
قالب روایت غیر خطی بنا بر حس و حال لحظه ای ارائه می دهد.چنین تقسیم شدن کاراکتر
از ابتدا تا میانه داستان و سپس نوعی تلاش برای تجمیع از فضاسازی های مکان محور (
مثلا بیمارستان یا فضاهای ده و شهر) در میانه تا انتهای داستان خواننده و منتقد
ادبی را به سمت وسوی تعمق در مفاهیمی از جمله پیرنگ و انواع آن می برد. پیرنگ در
داستان اندوه هم در سطح خرد شکل می گیرد هم سطح کلان. در سطح خرد همانطور که اشاره
شد کنش ها و واکنش ها لحظه ای، شاعرانه و پرتابی است. " پیش از ظهر در بین
راه به هم برخوردیم. پای پیاده از کاخک به طرف ده می رفتیم. دلش پرخون بود. روی
چمدان حلبیش گل و بوته داشت. " ( اشاره به تنهایی دوباره پس از کلی تلاش) و
در سطح کلان ، نمونه ای است که نویسنده از جنس نگاهش به زندگی و تنهایی انسان می
گوید. انسانی که در جستجوی ساحلی برای قرار است که همانطور که پیداست ، آتش پرور
در این کار همچون سایر کارهایش مجددا به این آرمان شهر نمی رسد. برای او نام منطقه
یا مکان گویی اهمیت دارد. او از لوکیشین به عنوان بُعد مادی و غیرمادی ( رابطه دست
و تجسم نویسنده) بهره می برد لیکن سهم زیادی از لوکیشن در فضاهای روستایی می چرخد.فشردگی
عواطف و حافظه نویسنده از مکان به نحوی است که گاها شخصیت های را از سادگی به
پیچیدگی های درونی و بالعکس می کِشاند. چنین پیرنگ مطرح شده در سطح لغوی در داستان
اندوه مشهود است. به بیانی دیگر از لحاظ اصول داستان نویسی و نقد ادبی، اندوه شبکه
ای از خرده پیرنگ و ضد پیرنگ است چرا که نویسنده ، زمان را به هم می ریزد ، حوادث
تکه تکه و منفصل است و چیدن آنها بر یک نوار خطی کاری دشوار و چه بسا غیر ممکن
است. خبری از قهرمان سازی و قهرمان پروری در اندوه نیست. بهتر است برای کارهای آتش
پرور واژه کنشگر یا اجراگر را انتخاب کرد زیرا نوعی انفعال گرایی در عین میل به
حرکت در اندوه دیده می شود. مرد در اندوه چهره اش زیر آفتاب سوزان سیاهی زندگی در
شرایط کنونی سوخته است ولی همچنان به نوعی امیدوار است تا زیرسیبیلی به نحوی عبور
کند، عبور از تنگناهای تکراری و خودساخته زندگی شهری و روستایی در کشورش، با این
وجود انتهای داستان اتفاقی تازه می افتد. سطرهایی که چندین بارآنها را خوانده ام.
در لحظه ای که ضد پیرنگ به شاه پیرنگ یا همان آرک پلات تبدیل
می شود. لحظه ای مرد سیلی می خورد . لحظه ای که نویسنده یا کاراکتر داستان از
واقعیت به حقیقت می رسد. لحظه ای که به اندوه داستان ِ اندوه می افزاید. در این
لحظه نگارنده که خود نمایشنامه نویس است با لنز تراژدی زمان مدرن داستان را می
نگرد. لحظه ای که در عین تلخی ، شیرینی کسب هویت را همچون صلیبی از مصایب مسیح به
دوش می کِشد. " خون خونم را می خورد. تلخم بود، نه راه رفت داشتم نه راه
برگشت. پا روی فرشم داشت. دوباره سیلی خوردم. گفتم تا دیر نشده باید کاری بکنم.
"
18 بهمن 1399