اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
پنج شنبه ، 13 ارديبهشت ماه 1403
24 شوال 1445
2024-05-02
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 114
بازدید امروز: 4335
بازدید دیروز: 4493
بازدید این هفته: 25874
بازدید این ماه: 70197
بازدید کل: 14938288
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



پهلوی تو انقلاب خواستن‌هاست

                          
                                  شوکا حسینی



در کهکشان چرا ها

نمی‌دانمی گم شده

پهلوی تو انقلاب خواستن‌هاست

نمی‌شود را چه کنم؟

شود آیا که رخساره برافروخته‌ای همیشه برافروخته بماند؟

خوی کرده جبینی خوی کرده به

خوی بماند؟

آه ای نمی‌دانم بزرگ

از دام حسرتم گره‌ای بگشای

برافروخته عارضی خوی کرده جبینم

به نزدیک‌ترین چراگاه چراهایم را ببر

از من نپرس چه می‌شود

با من نگو نمی‌شود

بگذار بگذرد دانه دانه‌ی نتوانستنم

درودگر پینه‌بسته دستی‌ام

در هجوم بادهای بی‌هوای تو

بگذر که گذشتن تو

خرمن به باد دادن من است

 

 

شعر دوم

 

 

«آشیل»

 

ای آشیل برخورده از صدای او

رسوایی اندازه‌اش شده به وسعت ان غرور یخ‌زده‌ات

ای پسر گریان رود

رودها را تو برده‌ای

همه را یک‌جا انباشته‌ای پشت دریچه‌ی تاریک چشمانت

این را خدایی با ما در میان گذاشت که ابرها را فرمان می‌راند 

نگاه کن

پلک اما نزن

نگاه تو رودها بر می‌خیزاند

به سوی سپیدی خاکستری ابرها که خدایش هر روز خمیازه می کشد

اما تو به هر شکلی رسیده‌ای

نشسته‌ای در پای همه

که عاقبت این قوم، شوم شود که تو پیروز شوی آن ساعت مقدر آن ساعت معطل از امید

تو به مرگ خویش، زنده می‌مانی که مرگ تو زیستن است با نامی بلند

اما اجابت می‌شود دعایت به هر شکل

ای آشیل فروزنده چشم

ای دوست داشته شده

ای پنهان در بال‌های الهه

نامت غباری است بر نام چند هزار بگو؟

ای آشیل برازنده

اما دیگر بس است

کارگران دست شسته‌اند از خانه و نان هم

از عشق در کوچه‌های تاریک

از لب لبه کردن این و آن معشوق و حالا کارد زده‌اند به استخوان و زخم پاشیده‌اند روی زخم و زجر نمی‌کشند ذره‌ ذره که می‌کشند بست بست در کوچه‌های تاریک به جای لب‌لبه با معشوق

ای آشیل تن‌شکوه

بیا بگذر از دعایت

ببین دستان ما فقیرتر است از خشم تو

بیا از ما بگذر و نگذر از سپیدی جانت

ای آشیل بزرگ

اعتراف می‌کنیم بدون تو پیروزی با ما قد نمی‌کشد

اعتراف می‌کنیم بدون تو ما بره‌های عیسی هستیم

ای فروزنده چشم و ای فروزنده تن و ای فروزنده جان

به تو برمی‌گردیم

به پای تو قربان

قربانی که هر چه بخواهی

تن که هر چه بخواهی

جان که هر چه بخواهی

تو از دعایت بگذر

عصای پادشاهیت بکوب بر زمین سرد و آدم‌خوار خوار خوار

بزن فریاد

ناله کن

بگو بگذرم از جانتان که جانی ندارید ای جانداران نحیف

رودها را پس بده به ما

ما بلدتر از توییم گریستن را

ما بی‌تفاوتان ما بی‌اندوه‌هان

پدرمان دریا بوده است پیش از این آفتاب

مادرمان چشمه بوده است پیش از این ابرها

ما بلدیم چگونه از گریستن زاده شویم

چگونه دردها را لای دردها پنهان کنیم

تا صدای دردها، دردهایمان را آشفته نکند

ای آشیل بلندبالا

ما بلدیم

ما بلد راه شده‌ایم از بس لای استخوان خنده گذاشته‌ایم

از بس بس بسه کرده‌ایم و بس است دیگر زده‌ایم به نای خود و به لای خود و به گوش خود

رودها را به ما بسپار

قول می‌دهیم حتی آزاد هم که شدیم، گریستن کار ما باشد

رودهای تو را در آغوش چنان بفشاریم که هر روز به طغیان بیایند و بکشند و بکشند و ببرند و بمیرانند

 

بدون تو ما آدم هم نیستیم...

 

 

شوکا حسینی






ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات