سیما منصوری
طناب
که با قرصهای برنج همدست شود
ماه،
قصد دو شقه شدن ندارد
با
گونههایی از خودم میجنگم
آه
ای پیامبر گرسنه
از
تفلیس میآیی یا بیت المقدس؟
خراسانم،
نعلین
من از زیر پنکه سماع میکنند
بدان
ما ریههایمان را دادهایم
نمیفهمی
رازِ دندههایم را
پس،
از سوختن زیباتری
ای
سید مارگیر
باید
صدای پدرم را بازآوری
تا
واجهای کهنسال
از
گلو آزاد گردند
ای
متورم دردآلود
چنان
سیلی خورده
رودِ
بالا بلندت
آب از سرِ گندمها گذشت
شعر
دوم
طالع آبها
سوخته در تب صنعت
مرا به یاد آر!
هنگامه ی رنگ در رگها،
این شور شاهد است
ما به آب نزدیم
کلام در دهانمان بیات شد
خیابانها ریختند به رودغمگسار
خواب نیست
و رؤیای بیداری،
اینکه تو خواهی خندید
در خنده گاه ما
نام تو آزاد
ای خیابان منتهی به رودارود
خون ش رها!
تب سوخته در ران!
ای ابجد هزار و چندصد فلان
سرکار خانم سیما منصوری سایت ادبی نورهان زاد روز شما را
تبریک و تهنیت عرض می کند
فرصت زیستن را قدر بدانید و شادمانه زندگی کنید