میلاد زنگنه
روشنفکری
و روشنگری
آنچه
اکنون ، دغدغه ی ذهنی من است که مرا برآن داشته تا سطوری در باب روشنفکری ، مکتوب
کنم ، تنزل این مفهوم است در افکار و افواه و ظاهر برخی که روشنفکری را در ژست سیگارکشیدن
یا در تغییرات ظاهری یا صرفا دم زدن از آن می دانند. همه ی این ها باشد به جای
خود که اجرا و تظاهر به اموری چنین سهل الوصول ، زحمت چندانی ندارد. زحمت از جایی
شروع می شود که اندیشه ی انسان ، بتواند فروغی از خود داشته باشد ؛ فروغی که خود
وامدار تلاش و کوششی ست در راستای درک موقعیت و فضایی که خود و جامعه در آن زیست اجتماعی و فرهنگی دارند. ظاهر که جای
خود دارد ؛ گاهی و شاید در موارد بسیاری حتی آنجا که از روشنفکری ، سخن به میان می
آید و سخنان در خور و دهن پرکنی هم بیان می شود باز در صورتی که گوینده ی سخن ،
خود به آنها باور نداشته باشد باز هم جز تنزل موضوعی به نام روشنفکری، چیز دیگری
نمی تواند باشد.
شاید
مشکلی که مشکلات دیگر را در این رابطه می آفریند ، همین عدم ایقان به حل مساله یا مسایلی است که به ان ها گرفتاریم . گویا انچنان غرق در پذیرش
شرایط شده ایم که هر گونه اقدامی در بهبود شرایط را نافرجام یا غیر ممکن تلقی می
نماییم. شاعر و نویسنده و هنرمند چه بخواهد ، چه نخواهد درگیر با موضوع سیاست است
؛ سیاست هم چیزی نیست که از عرش اعلا بر زمین سفلا بر عده ای خاص ، نازل کرده
باشند ؛ نفس نوشتن سیاسی است.اما اینکه جماعت روشنفکر نمی تواند یا نمی خواهد بپذیرد
که آنگونه که باید نقش موثر خود را ایفا نکرده است ؛ چیزی از این شرایط پیش آمده
را عوض نمی کند.
اما
تنزل این موضوع در حد ژست و ادا ، موضوع دیگری ست که جای درنگ و تامل دارد.
بی
شک ، انفعال جمعی در این شرایط که عرصه را بر رشد و تعالی جامعه تنگ کرده است ،
ناشی از انفعال جامعه ی روشنفکری ماست.
انفعالی که چهره های گوناگون خود را در عرصه های مختلف ، نشان میدهد ؛ در این گیر
و دار ، تظاهر به روشنفکری به هر سبک وسیاقی ، شاید مضحک ترین اقدامی باشد که یک
نویسنده یا روشنفکر منفعل ، انجام می دهد ، چرا که این انجام ؛ اجرایی در خود
ندارد و هر چه هست نمایشی توخالی ست.