علی باباچاهی
بیرون
از این تنهایی
تنها
نیستی وُ نه !
تاملات؛ شروع می شود از این جا بله !
و
خیابان ها طغیان می کنند
بر وَ در
استقرار مکررشان
در
پیرهن ات می افتد ترس
و
بیرون از پیرهن ات ترس ِ معطر
تعقیب
می کند وُ بالقوه جسد ی را---
و
فعلیت
بین
انگشت های من است و
کف
دستی از ترس های تو که
قایم
شده ای زیر پوست آهویی
که
نمی خواهد استعاره باشد
استعفا
می دهم ! جداً؟ بله
و
رمبو نشدنم شدنم آرزوست !
لباس
سربازی ام برای تو
بوی
ادرار گوزن که نمی دهد
بو
نکش !
بکن !
نکن !
علی_باباچاهی
اردیبهشت
۱۴۰۰