روزبه کمالی
خیالات ِ تختبند
گفتم و چنین روزی
مقدارها
از هر چیزی
چه قدرها
کشتی جوشانْ آبستنْآبِست
بر واجهایِ خوردهخرابه
حقا عجبعجب از قَررابه
شکسته مینشیبد و خونپالا
ایدل
وقتی
نگاه میبری از چهره
کامروز چه روزها باشد هم
میجوری پنهانتر
میبندی میداری میبازی
و در سَره اعداد
حربه نمیافتد
گاه است و
طوطی و طاووس
سگ و گربه
خیالاتِ تختبند
بادا به شرطِ سلیمان است
شعردوم
مخلوط
و مَنتَشا
رگکوب
ِ کافر
دستاندست
لنگر
کهجا میکاهد
اطواروایِ
پریشان
زنجیره
زیرِ زبر
و
درهیِ ثالث
کلن
خیال
خانه
بریزد آنجا
انجیرخوارِ
من به خودم برگردد
همتایِ
همراهها
هم
راهها
مخلوط
و مَنتَشا
رودا
فراز بلاغد
مَلجا:
جدارهجان ِ بیآکنده
ارجاع:
جوارحِ غَضبان