سپیده نیک رو
۱
از اندازه بزرگتر است این که نگران منی در گریانیام
شکل دستهات
وقتی زخمه میزنی به سهتار
از تماشا بزرگتر است
و اندوه نگاهت
در چشمهای تو وقتی به دور مینگری
از دلیل بزرگتر است
تو پدر خودت بودی
و سهراب، این بار خنجر به پهلوی تو زد
شکل زخم تو
از خون، بزرگتر است
وقتی گریستن را پشت در میگذاری
و با چمدانی تنها
پناه میآوری به سینهام
از اندازه بزرگتر است شکل اندوهم
وقتی نمیتوانم تن سپر کنم در برابر شغاد
و چشم نمیتوانم ببندم
بر دردی که در سرت میپیچد
تو از بودن بزرگتری
وقتی که عشق رویینتنت کرده
و
وقتی اگر نباشی
کسی بدون تو میمیرد
دیگر برای تو نمیجنگم سیاوش!
جنگ ما سالهاست مغلوبه شده
وقتی سپر انداختیم در برابر هم
از جنگ بزرگتر شدیم
قلب ما
از مرگ بزرگتر است
و زمان
در دستهای ما به خودش پشت میکند
شعردوم
وطن من زخمیست خونچکان بر خاک
منم گیاهی روییده از خون
_خون سیاووشان _
از رگانی به ناعهدی بریده
و افتاده بر هر تکه از خاکش
شهیدی شکفته از رنج
با رقصی خشکیده در اندام سرو شیراز
که هر سرو
ترنجی بود نامش ایران
بر قالی تکیدهای که دست به دست میشد در خاور دور
ای باخترِ مغرور من
ای آغشته با طلای سیاه در اندامی پیچیده به چادر
ای گنج مدفون
ای دستبهدست شده به نامردمی
گیاهِ خشکیده برگِ نازک بدنِ تناور ریشه
شکوفه کن
شکوفه کن به بهاری تازه
که منت خونم در رگ
گرم و رقصان
شکوفه کن
به بهاری که من و ماییم در تو ..
سپیده نیکرو