علی جهانگیری
کودکی
و اردیبهشت پر از مه بود
مه
کودکی
دریاست
ساحلش
ما
بندرش
ما
کشتی
و بادبانش ما
پارو
میکشیم در بی وزنی اندامش
در
ژرفنای ماهیهایش آتش میکنیم
چای
مینوشیم
مه
میرود
هر
چیز و هر چه بدرقه میشود
درنگ
کن دریا ، درنگ کن
راه
ما با تو یکی است
میرود
اما عصازنان
ما
از ما میرود
علی
جهانگیری