شرایط ارسال اثر اعضا هیئت تحریریه تماس با ما
فقط صندلي باشد
حس مي كنم هنوز
بازيگوشي هرم نفسهايت را
كه كلمه مي شد
دوستت دارم مي شد
در هوا
صندلي مي خواست
براي تن تو
براي پهناي شانه ها و
قوس نشيمن تو
كه برف آمد
كه ياد من و
خاطره هاي تو
رد پاي من و
گرمي بوسه هاي تو
و حتا صندلي را
سفيد كرد و كشت