سعید شعبانی
در من درخت ، میرویم از لج عقرب
و من ادامهی زاگرس
پاها به آب هلیل رود سپرده
با شاخهای بز کوهییم
تا ماه خمیازه میکشم
چشم زخم زایچهای میسازم
بر سنگی از صابون
جدی با دو چشم گاو
و شاخهای باز هم بزکوهییم
برای کمان داری آماده میشوم
پاها به آب داده
نگاه میکنم به درخت
و لایه لایه خاک میپاشم روی پای
درخت
که دست بردهام بالا
بالای منطقه البروج کواکبییم
در منتهی الیه دامنهی زاگرس
عقابوار
پرواز میکنم از لج ماری که
با گاو میخوابید
و خاک سرخ میپاشم
روی نیم تنهی عقرب
تا در درخت برویم
که راست ایستاده است
در برابر ماه.
سعید
شعبانی