راضیه آقاجری
در
متن
مدفون
معلق لذت
شهوت
از
لبها
خیابان
را میگذراند تا چهار راهی به
چهار
تختخواب
از
چهار مرداب
بر
چهار گوشهی اندام
از
تخت
جمشید
به مکیدن
به
رانها آویخته
انگشتری
فاخر از سیاه چالهی چنگیز
دست
به
لب
میکشد
تا زیرترین نقطهی حیات وحش
هیجانات
آویخته
از
قرمزی شره کرده
سوتین
جا مانده از چراغ خاموش
بین
تن و چارلز
عطری
بیشباهت به آنچه می گویند
و
صدا از آنچه که جیغ
در
جیغاجیغ هم تنیدن
تن
و ژاندارک
تصرفی
آنگونه که تسلیم
از
تیغهها
قبرستان
را عبور
بیکفنیاش
بر تابوت
لخت
میایستم از آنچه که منم
بر
مضراب انگشتان چاقو
که
قاچ در قا
استخوان
قاچ میزند برای نریختن
این
کابوس تودرتو
از
صد در
با
آلاتی آویخته از زیرینه
این
جیغ را
به
در بیاویز با هر ورود
بر
زورخانهیی به وقت خمیدن
که
نیست
جز
آن متعفن بر تابوت افراشته
هر تختخواب که میل کند
لب
پر
جنازههای
انباشته در متن
جز
آن قاچ که در پستو
تعارف
شد برای مصرف قبل از خواب
دو
قاشق تا انزال.
راضیه
آقاجری