آرش نصرت اللهی
خیال میکنم که خیال میکنم کنارم پر است از تو
کنارم پر است از تو
که دکمهی دوم پیراهن تو
نگاه میکند به تک تک انگشتهای من
وای اگر تکان بخورد
به هم بخورد نظم بزرگی که نگذاشته در حضور همهگان
لبت را نگه داری روی نام کوچکم
در حضور همهگان تنهاییات را از تنت بکنی
در حضور همهگان دلم بریزد
بریزد
بریزد
باید تا دیر نشده دبهها را پر کنیم
و برگردیم
به نظم بزرگی که نگذاشته بگویم:
هر جای زندگی را میکَنی
زخمی بیرون میزند
حتا همان خیال میکنم که خیال میکنم کنارم پر است از تو
که سطر اول را پر کرده
و کاری کرده که تمام این سطرها
دکمهی دوم پیراهن تو
نگاه کند به تک تک انگشتهای من
دستم از تنت میگذرد
و پنجرهی پشت سرت را میبندد
دیگر دبهها پر شدهاند
و نظم بزرگ
آغوشش را به سمت ما گشوده است.
آرش نصرت اللهی