اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
جمعه ، 14 ارديبهشت ماه 1403
25 شوال 1445
2024-05-03
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 116
بازدید امروز: 506
بازدید دیروز: 6032
بازدید این هفته: 28077
بازدید این ماه: 72400
بازدید کل: 14940491
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



نماز مغرب

                              
                                       رزا جمالی




نماز مغرب

شعری از لوئیز گلیک

فارسیِ رُزا جمالی

 

در نیستنِ تو که مدام کش می‌آید

به من روا داشتی

که ازین زمین چیزی بسازم

که تو این را خواسته‌ای

بازگشتنی‌ست به گذاردن

قصوری مهم

در آنچه که باید انجام میدادم

زمانی که به گیاهِ گوجه نظر می‌افکندم

در فکرم که چرا نباید که تشویق شوم که رشد کنم

گوجه‌ها و یا من، تو باید دست نگهداری

رگبار، شب‌های سردی که از پیِ هم می‌رسند

بیشتر همین جا

جایی دیگر که تابستان از دوازده هفته بیشتر است

از آن سو

تمامِ این‌ها به تو بسته است

دانه ها را کاشتم

و به اولین خطوط رویش نگریستم

شبیه اضلاعی که زمین را می‌شکافت

وقتی که می‌پژمرد قلبم می‌شکست

لکه های سیاهی که در این ردیف مدام چند برابر می‌شوند

مطمئن نیستم که قلبی داشته باشی که این همه را دریابی

تو که بین مردگان و زندگان فرقی نمی‌گذاری

به شکلی متوالی آسیب ناپذیرند به داستانی که از پی می‌آید

ممکن است که ندانی

که تا چه اندازه ترس را در خود تاب آورده‌ایم

برگ هایی که تیره و تار شده‌اند

برگ‌های قرمزِ افرا می‌افتند

حتا در مردادماه

در ابتدایِ تاریکی

این درختان تاک با من اند.








ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات