بیتا ملکوتی
برای مهری جعفری
روز اول
تو جوان بودی
او جوان بود
ما جوان بودیم
خورشید از چشم تو طلوع میکرد
و سکوت، لالایی مادرت بود
روز دوم
تو جوان بودی
او جوان بود
ما میانسال
روز در سایه تو پنهان
و ما در پچپچههای شبانه گم
روز سوم
تو جوان بودی
او رفته بود
ما پیر و مچاله
در روزنامههای صبح، غایب
روزهای بعد
تو دخترک کبریت فروش بودی
او لای یخها شعر میخواند
ما در دستهایمان، بیدرخت
دوردست، دورنیست
شرق رودیست پرخون
کمی سفید، کمی نزدیک
با آواز کوهستان
و تارعاشقان ترکی
با آخرین دانه کبریت
صدای مرثیه است
گرم خواهی شد
و موهایت در باد
نور فانوسها میشوند
پراگ، ۱۵ نوامبر ۲۰۲۱