اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
جمعه ، 14 ارديبهشت ماه 1403
25 شوال 1445
2024-05-03
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 114
بازدید امروز: 1799
بازدید دیروز: 6032
بازدید این هفته: 29370
بازدید این ماه: 73693
بازدید کل: 14941784
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



تقدیم به خاطره مهری جعفری شاعر زندگی و بلندی‌ها

                                              
                                           داریوش معمار




 

 

خاطره رنگ‌ها

تقدیم به خاطره مهری جعفری شاعر زندگی و بلندی‌ها



 

این رنگ‌ها

در قلبم هم نشسته‌اند

مانند زنی با گوشواره‌های طلایی

و موهای شرابی

که چشم‌هایش رااز دست دادم

ودست‌های معجزه‌گرش را

 

این رنگ‌ها

در رگ‌هایم هم نشسته‌اند

و جریان دارند در حواس خسته‌ام

که بیاد می‌آورد علاقه‌ای را

در پروازهای شبانه

میان آسمان و پنجره که رویاها

از کابوس‌ها بیشتر بودند

 

این رنگ‌ها منم

رها شده در رنگ‌ها

بی‌حافظه و بی‌قرار

برای همه آنها که از دست داده‌ام

برای همه آنها که از دست می‌دهم

 

 

 

 

بلند پرواز

تقدیم به دوست انسان و مهربانم  مهری جعفری

داریوش معمار

 

 

کوه نگاهش کرد

گفت مرگ تو به دست من؟!

 

تو برای رشد گیاهان

وقت بارش باران

برای هر روزنه‌ای به خوشبختی

زندگی کرده‌ای

تو مسافر  مهربان سنگ‌ها هستی

 

به کوه گفت:

مرگ بر ارتفاع

مرگ در جریان باد

مرگ وقت رسیدن دست‌های باریک به آفتاب

برای اینها زندگی کرده‌ام!

 

گفتند سقوط کرده‌ای

اما صعود کرده بودی

بهار بعد با گل‌ها باز می‌گردی

 

شعرهایت را برای سپیده می‌فرستی

حرف‌هایت را با گلدان‌ها گفته‌ای

صدایت را به باران داده‌ای!

چه زندگی کرده‌ای؟!

چه زندگی می‌کنی؟!

 







ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات