اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
جمعه ، 7 ارديبهشت ماه 1403
18 شوال 1445
2024-04-26
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 97
بازدید امروز: 2961
بازدید دیروز: 4260
بازدید این هفته: 30282
بازدید این ماه: 30282
بازدید کل: 14898373
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



نگاهی به مجموعه شعر "از میخ در سرم" خیرالله فرخی

                             
                                  رجب بذرافشان



 

نگاهی به مجموعه شعر "از میخ در سرم" خیرالله فرخی

رچب بذرافشان

شعر زبان است در خدمت زبان، و ما باید از کلمات بیشترین استفاده را ببریم نه کمترین را.

"پل ریکور" 

 

مجموعه شعر "از میخ در سرم" اولین تجربه ی "خیرالله فرخی" در بر گیرنده ی 34 قطعه شعر سپید است که در 64 صفحه توسط نشر "نورهان" سال 1401 چاپ و وارد بازار کتاب گردید.

خیرالله فرخی در فضای ادبی فرهنگی کشور چهره ی ناآشنایی نیست. اهل فن نسبت به شعرها و نمونه کارهایش که در نشریات و سایت های ادبی منتشر شده، شناخت و آشنایی دارند. شاعر پس از سال ها تلاش و فعالیت در عرصه ی شعر و ادبیات، بالاخره تصمیم گرفت منتخبی از شعرهای دهه ی 1380 و 1390 را جمع، و در دسترس علاقه مندان قرار بدهد.  

هر شعر یک تجربه است. تجربه ی جدیدی که در جای خود می تواند نشانه ی عبور از قاعده ها به جهت ساخت قاعده ای دیگر باشد. در "از میخ در سرم" فراروی از معیارها و قراردادها به اشکال مختلف صورت پذیرفت، فرم های نو و متنوع کشف و معرفی شده اند. به بیان دیگر، شعرها در یک فضای رادیکال و متفاوت قرار دارد که ضمن حفظ روندها، به نحوی از قواعد جاری عدول کرده است.

"از میخ در سرم" را می توان در 3 محور محتوا، فرم و زبان مورد بررسی قرار داد. تلاش می شود در حد بضاعت درباره این 3 محور مستقیم و به طور ضمنی صحبت کنیم. اما آنچه که بیش از همه به چشم می آید نحو نگارشی، زبان و فاکتورهای زبانی می باشد. زبان یک عنصر کنش مند، و جزء پارامترهای تشکیل دهنده ی شعر  "خیرالله فرخی" است.

 

میخ بود می کش اید سرم از

نه داشت ام میخ در سرم بود می کش ایدم

ب درک نرس ایدم دارم می افت ام

تنگ می فشارم هر کس که با حال باش اد

از تن تناتن ب زن می زن ام

دستور از زبان ب ران می ران ام

دارم از حال می روم در سر این بازی

آی انده از میخ در سرم بود نه می دان اد

(ص- 9)

 

در "از میخ در سرم" با یک روش نگارشی- نوشتاری متفاوت و منحصر بفرد مواجه ایم. نحو نگارشی شعر متفاوت و خاص شاعر است. شاعر واژه و مفهوم را بریده بریده، و منقطع از ساخت نحوی کلام و جریان طبیعی شعر در خط نوشتار می آورد. به بیان دیگر، تکنیک ها و شگردهای زبانی در پیوستار ذهنیت شاعر نموداری از رابطه ها را رسم و نشانه گذاری می کنند.

نوع نگارشی متفاوت و غیرمعمول "خیرالله فرخی" به گونه ای بازتاب دارد که انگار برای بار اول به این نمونه شعری بر خورده ایم.  در نگاه نخست، شاید درک و ارتباط با این دست شعر برای خواننده (حتا خواننده ی حرفه ای) کمی دشوار باشد. پس نباید انتظار یک خوانش و دریافت معمول از متن داشت.

 

در خودم

جایی برای زیباتر پوست بی اندازم نبود

هیبتی داشت ام با خودم

شکل آن روزها

در این پوست نمی گُنج اد

بای اد از دیگر

حرف تازه ای بتراش ام

(ص- 12)

 

پوست انداختن یک اصطلاح- گزاره ی عام است که نسبت به آن ذهنیت داریم. پوست اندازی در اینجا به نشانه ی گسست، جدا شدن، فاصله گرفتن از قالب همیشگی آمده که در یک پروسه ی سویه مند سبب استحاله و دگردیسی می گردد.

مراد شاعر از کاربرد این گزاره نو شدن، دگر شدن و بریدن از گذشتگی می باشد. قرائت های مختلفی می توان از این بخش شعر کرد. مثلا؛ تغییر شکل، ترجیح زیست اکنونی، منظرهای زیباشناختی اثر، پرهیز از تکرار و کلیشه و (یا به قول حافظ) طرحی نو در انداختن است.

این نگاه به نوعی در شعر زیر با درونمایه، پیکربندی  و هنجارهای کلامی جداگانه ای تکرار و نمایش داده شد.

 

این راه در من کش ایده ب راهی

من را در من نشانی بده

می خواه ام از "را" تا "ه" ی تک چشم همه جای ات بکش ام در خودم

کلمه در من روشنایی بشود

روشن شوم از شای اد با کلمه ای شکیل

می خواه ام شکل بگیرم از دیگر

تا زبان ام ب امکان کلمه برس اد...

(ص- 34)

 

پایان بندی این دو شعر، نسبت های مفهومی فرمی نزدیک با یکدیگر دارند. اما ماهیت و شالودگی متفاوت دارد.

 

1-بای اد از دیگر

حرف تازه ای بتراش ام

 

2-می خواه ام شکل بگیرم از دیگر

تا زبان ام ب امکان کلمه برس اد...

 

بی تردید شاعر از خود تاثیر می گیرد، در زنجیره ی کلام، دست به اصلاح و بازآفرینی تصورات پیشین می زند. خودتاثیری در بخش های دیگر این مجموعه (حرف تازه زدن، به امکان تازه رسیدن، شکل تازه آفریدن... نشان می دهد مضمون شعر لغزنده و تکرار شونده است.) وجود دارد که نشانه ی خودکاوی، تخلیه و پردازش گاه به گاهی یافته های ذهنی می باشد.

دایره ی واژگانی شاعر وسیع، گسترده و متنوع است. اما حس نوجویی و خلق مضامین نو و متفاوت جزء مشغله ی ذهنی شاعر است که موجب ساخت تصاویر نزدیک و مشابه می گردد.

با این که تبدیل کلام به تصویر دشوار است، و به راحتی صورت نمی پذیرد. اما ارجاعات تصویری بنیان کلامی دارد، و از دلِ بده بستان دال و مدلول بیرون می آید.

فاصله ی تصور تا تصویر اندک است. این فاصله در "از میخ در سرم" کوتاه تر، و در محدوده ی برداشتی آزاد از حس شاعرانه قرار دارد. از سویی به دلیل پرداختن به جزییات، و توجه ویژه به جزیی ترین بخش آوایی و نت نگاری، فاصله ی تصور تا تصویر به حداقل می رسد.  

 

برای لمس نقطه های پیرهن ات

ب هر انگشت دستی اضافه می کن ام

در برقص برقص زبان

در بخند بخند لبان

با هر حرف تن ات جمله ای بسازم ب شکل زن

زنی شبیه تر ب هر چه تن

تنی شبیه تر ب مکث های میان حرف و حرف...

(ص- 14)

 

مکث و کشش واژه، جمله- شبه جمله و سطربندی ها بر مبنای قاعده صورت می پذیرد. طوری که به نظر می رسد شاعر با وسواس و حساسیت واژه ها را یکی یکی (با دست) کنار هم چیده تا جمله کامل، و سطر مفهوم گردد.

 

آن روزها چه قدر گذشت

چه قدر در کمی رفتن

مکث ام عمیق تر بود

چه قدر را وقتی نبودی

چشم می ریخت ام در باران

(ص- 12)

 

ریتم و ضرباهنگ شعر آرام، اما پر تنش است. بازی با کلمه، و انحراف از نرم زبان آرام و تنش زا می باشد.

زبان شعر ساده و منعطف، و در عین حال پیچیده و مبهم است. شاعر در موازات زبان معیار، از عنصر نثر و امکانات زبان روزمره به انحای مختلف بهره می برد.

 

دارم بال بالای تو می زن ام

تا بال بالِ بال پر صدا بریزد

تا با لای لای لای ات گام بگیرم

از پیش درآمد نای ات با تن تن اش

حال دارم بروح ام در تن ام

با حال دارم ب بال ام پرنده ی صدا

از این گوشه عریان می گذری

ب مقامی می رس ام که نپرس...

(ص- 46)

 

لحظه اندیشی و وقوع اتفاق در متن همزمان عمل می کنند. این چرخه که سیر زمانی را با تاخیر به روایت می کشد. از یک سو، پتانسیل جذب و نهادینه کردن اشیا و عناصر پراکنده را دارد. از سویی دیگر، به مثابه ی یک الگوی روشمند در متن تکرار، تکثیر و معناپذیر می شود.

انسجام و پراکندگی اجزا در لحظه، در یک لحظه اتفاق می افتد. شاعر لحظه را چنان کشدار و زمان مند تصویر می کند که در مسیر تاویلی تاخیر و اختلال ایجاد می گردد. به بیان دیگر، تصاویر لحظه ای است. در لحظه ظاهر، و در لحظه محو می شود تا رابطه ی تازه ای را تعریف کنند.

در شعر "خیرالله فرخی" ضمایر (من، تو) نقش محوری به عهده دارند. حوزه ی ارجاعی از ضمیر من تا تو گسترش یافته و، معطوف است به مناقشه ی ذهنی زبانی شاعر با متن.

منطق مکالمه (دیالوگ) به عوامل متعددی از جمله ضمیر من وابسته، و تا ضمیر تو ادامه و در نوسان است. با این که زبان شعر از زبان اول شخص تا زبان سوم شخص چرخش دارد. گردش واژگانی بیش تر متمایل به سمت مونالوگ و تک گویی می باشد.

 

من از زبان خودم حرف می کش ام

تو از هر زبانی می خواهی بکش

(ص- 48)

 

منطق گفت و شنودی از سوی راوی صادر، و به صورت تخاطبی کارکرد نقش کاراکترها را تعیین می کند.

 

چه قدر چشم دارم که بریزد

چه قدر برگ داری که بریزی

(ص- 28)

 

دیالوگ و وجه گفتمانی اثر، در نهایت ارجاع به ضمیر من دارد. من منشاء شکل گیری اثر، و ورود به حوزه ی زبان جهت انتقال حس و مفهوم است.

 

من جای تو

از تمام حرف ها افتاده است

(ص- 23)

 

گزینش و چینش واژه ها آگاهانه و هدف مند می باشد. اشیا و عناصر تشکیل دهنده ی شعر در هر سطح، و در هر موقعیت قرار بگیرند، وظیفه ی همپوشانی و تکمیل کننده گی یکدیگر را به عهده دارند.

 

من روی بعضی حرف ها چشم گذاشته ام

و بعضی دیگر کلاه

تا کلمه های شعرم، با هم عاشقی کن اند

و گاهی برای چشمکی

کلاه از سر بردارند.

کلمه در شعرهای من این گونه است

بعضی حرف دار

بعضی کم حرف

بعضی صدادار

بعضی کم صدا

و...

(ص- 38)

 

شاعر در تشریح نحوه ی بارگذاری کلمه در متن، استنباط های خود از مصداق ها و تلقی یات بیرونی- درونی را ملاک تناسب بندی و شخصیت پردازی معرفی می کند. در نتیجه، ظرفیت حرف- کلمه در متن وابسته به تشیخص و سازماندهی شاعر است.

 

باید در چهار ضلع خودم تن وار

بندی بکش ام بر بندهای خودم

و در چار ستون بنویس ام: بسته گی دارم!

(ص- 17)

 

در "از میخ در سرم" از یک سو، امر ثابت و یکه ای وجود ندارد، نوعی نسبی نگری جایگزین قطعیت و امور قطعی شده است. از سویی دیگر، نسبی نگری به همان نسبت که موجب تغییر روندها می گردد، به همان نسبت قطعیت پذیر است. زیرا انگاره ها و رخدادهای خرد و کلان متنی از فرد آغاز، و به فرد ختم می شود.

 

دور حرف های تو می گردم

تا ب سطری از خودم برس ام

(ض- 21)

 

فرد، فردیت نقطه ی عطف بازگشت های متوالی و علت خودبیانگری راوی- مولف است که به شکل خلاقانه متن را می سازد.

شیوه ی بیانی تازه، نیاز به تمهیدات زبانی ویژه و اجراهای متفاوت دارد. از این رو تنوع و تازگی در اکثر شعرها تکرار، و از پارادیم های مورد علاقه ی شاعر برای دستیابی به فرم و فضای متفاوت است.

 

شای اد یک بار شعری بنویس ام

هر حرف اش، کلمه ای

و هر کلمه اش

صدای جمله ای را در بی آورد.

(ص- 38)

 

"خیرالله فرخی" سخت ترین راه، و در عین حال ممکن ترین راه را برای بیان احساس و اندیشه ی خود انتخاب کرده است. سخت از این حیث که نحو بیانی- نگارشی (حتا در خوانش) دشوار و تصرف ناپذیر می باشد. ممکن از این حیث که تنها خود شاعر قادر است روی این مرز حرکت کند. روی هم رفته، شاعر میزان همراهی و تقلیدپذیری را کاهش داده است.

بعضی اوقات زبان ساده و صمیمی است، و به سمت دیالوگ و یک ارتباط نزدیک و خودمانی حرکت می کند.

 

سفید نام تو است بر تن من

ب هر رنگ صدایی زنگ زده ام

الف را ب یای هر صدایی که می کشی

بی صدا ریخته ام...

چه حرف ها نگفته در من داری

چه صداها

چه رنگ ها

چه...

صداها ضمیر من هست اند

(ص- 33)

 

بعضی اوقات با یک جهش آنی فضا و مسیر ارتباطی تغییر کرده، سویه های تازه و متنوعی آشکار می گردد.

 

کلمه ها را یکی یکی متلاشی می کن ایم

و هر حرفی را

در قالب های متفاوتی می ریزیم

تا ب شکل تازه ای برس ایم

(ص- 45)

 

همان طور که قبلا اشاره شد، جزنگری و پرداختن به جزییات از خصوصیات و ویژگی های زبانی شاعر است. نگاه جزنگر موجب برخورد جدیدی با اشیا و عناصر می گردد. از این رو چیزها به طور مداوم در حال تغییر و جا به جا شدن است. مفردات و گزاره ها به طور متناوب از یک حالت به حالت دیگر تغییر وضعیت می دهد.

 

امروز، من بارها

جدال حرف ها را

در رس ایدن ب یک شکل خاص می بین ام

و حرف هایی که در این نبرد

از همه ی شکل ها تهی می شوند

تا فقط صدایی باش اند

برای شکل دادن حنجره ی ما...

(ص- 35)

 

تصاویر عینی- ذهنی در امتداد یک خط مشترک حرکت کرده، در صورت لزوم جا به جا می شوند. حروف و کلام، تصاویر و علائم بصری به طور مداوم جا به جا شده، و در یک بستر روایی- آوایی مشارکت دارند.

شعر در اکنونیت جاری و جریان دارد. اما شاعر به گذشته و آینده بی توجه نیست. زمان شعر، اغلب در زمان حال می گذرد. زمان از حال و لحظه ی اکنون شروع می شود، و در توالی ساخت اثر به قبل و، به بعد می رسد.

 

داشت ایم این نام را شکل خودمان می کش ایدیم بالای عَلَم

اهالی به نام خودشان رس ایده بودند

اسماعیل هم به کفن خودش برگشته بود

تاریخ امّا هر بار به نام تازه ای می رس اید

کوچه ی حسین.. تیر93

(ص- 55)

 

اشارت های فرامتنی محدود به چند نمونه، بل که در یک چند سطر خلاصه می شود. بندرت، و شاید تنها در دو مورد، گرایش به فرامتن در تطبیق با زمان حال و تجربیات زیستی قرار دارد.

کاربرد واژه ها در یک واحد زمانی رخ می دهد. اما تداخل در متن سبب پراکندگی اجزا در زمان ها و مکان های مختلف می گردد. در "از میخ در سرم" خواننده با یک زمان واحد مواجه نیست، زمان ها و مکان های متعدد در بستر روایی جریان دارد.

 

برعکس نشسته بودم توی قاب عکس

همه از عکس من عکس می گرفت اند

دست یک نفر افتاد روی من

از قاب افتادم بیرون...

رفت ام توی یک قاب قدیمی پای عکس ها نشست ام

این بار شکل خودم بودم

(ص- 52)

 

ارجاعات زبانی و رویکرد کلامی در امتداد هنجارهای متنی معناپذیر می شود. معنا در دو سطح متفاوت قابل تفکیک و تشخیص است. مفهوم گاه از سطح به عمق و لایه ها چرخش دارد. و گاهی از عمق و لایه ها به سطح می آید.

 

ریخت ام شکل در هم

یاد از تو بر عکس برده است

همه ام شده دوست ات دارم

حرف ها با چشمان ام نقطه های تن ات

هر جای بودن ات دستی

دست ام به دامن ات کوتاه

(ص- 13)

 

از منظر زیباشناختی، فرم شعر از جاذبه ی گزاره ای و تکنیک های نزدیک و مشابه سود می برد. تم و درونمایه ی "از میخ در سرم" عاشقانه و اجتماعی است. اما خصلت اجتماعی چربش بیش تری دارد. احساسات و عواطف انسانی اجتماعی از گزاره های پر کاربرد در شعر "خیرالله فرخی" می باشد.

 

تقطیع زبان تو در هر دیده ام

هر تشبیه کلمه ای مرکب

هر جای تو هر جای هر

ب نحوی

در هر سه نقطه تو را کش ایده ام

(ص- 29)

 

شعر از عادت مالوف کلام و مرزهای قراردادی فاصله می گیرد، حول ساخت های سیال، ترکیبی و چندوجهی چرخش دارد. شاعر با تعلیق و گسست های آنی- مقطعی نوعی پراكندگی و عدم هماهنگی عناصر درون متنی را نمایش می دهد که تصویر به سختی قابل تفكيك و دریافت است. اما  در فرایند ساختاری، اغتشاش و بی نظمی اجزا و رخدادهای پراکنده را شکل پذیر، همخوان و دسته بندی می کند.

 

می خواه ام با ناخن بریده بنویس ام انگشت

با حرف تر از جمله روی تن ات

آهنگ شوم بی کلام

ترنم لب هات بریزد سیب

آرزوی باران آمدن بهانه ی من شود

شمال چشم تو بازترم بکش اد به حرف

(ص- 13)

 

یک نگاه تحلیلی به ساحت شعر، نحو چینش و شکل دهی اجزا در روند بازتابندگی فرم و محتوا وجود دارد.

شاعر علاوه بر تولید محتوا، از جهتی به نقد مفاهیم عام و موقعیت های قراردادی می پردازد.

شکل اثر نوعی برون رفت از وضعیت اکنون را در اکنون های دیگر نشانه گرفته است. از این رو تردید و استفهام به نشانه ی نفی، در یک پروسه ی تحلیلی- چالشی از پوسته ی اندیشگی بیرون می آید.

بسامد واژگانی و حتا تکرار مضمون و معناهای دور و نزدیک، از مشخصه های زبانی "خیرالله فرخی" است که حوزه های مختلف ادبی هنری از جمله ساخت های نمایشی، دیداری و بل که شنیداری را در بر می گیرد.

 

کسی که از پس من است و از پیش در من

بریز هر چه داری پلک در چشم

بریز ب هر با هر از هر

هر که با هر چه از دور دیدنی ست

در ب در برس اد یا نه

حال دورت ب جان ام بکش اد

(ص- 16)

 

تغییر فضا، گاه مستقیم و گاهی غیرمستقیم صورت می پذیرد. ذهن سیال و زبان منعطف سطح های متفاوتی از مناسبات متنی را فراهم می آورد، که در بستر روایی سازماندهی و همساخت شده اند. شاعر با تعلیق و برش های آنی- مقطعی مانع از کانون شدگی روایت می گردد. در "از میخ در سرم" روایت شعر غیرخطی و سیال است، در همان آغاز... روایت شکسته می شود منظرهای تازه و متنوعی شکل می بندد.

 

تو، صداهای زیادی داشت

من اما

یک صدا داشت با چند شکل

و از هر شکل اش حرفی می ریخت

ب رنگ خودش...

(ص- 50)

 

گسست ها و پیوست های متنی روایی تصویری زبانی به عنوان یک الگوی ساختاری در متن عمل می کنند. انسجام کلام (و مفهوم) با استفاده از پازل ها و قطعات جداگانه در موقعیت اولیه به هم می ریزد تا در سطح دیگر توازن و تعادل به وجود بیاورد.

 

حرف ها در آغاز صدایی نداشت اند

صدای شان را ما در آوردیم

و گذاشت ایم سر راه

سر ب راه که شدند

هر کدام ب شکلی و با صدایی ب حرف در آمدند

(ص- 37)

 

"خیرالله فرخی" بسیار ظریف و هنرمندانه روال طبیعی زبان، نحو کلام و ساختار زبانی را تغییر می دهد. موقعیت کلمه را در متن تغییر داده، و منطبق با مفهوم- فرم علامت گذاری می کند. به بیان دیگر، شاعر با جدانویسی (قطع و وصل و بریده نویسی) کلمه و افعال را در وضعیت دیگری قرار می دهد. این نوع نگارشی در کنار شعرهای متفاوت فضایی خاص به اثر بخشیده است.

 

در خودم شعری بنویس ام

هر نقطه اش به درشتی ی چشمان تو

و هر هجای اش کش ایده تر از زبان ات

باید رفتن ام را به جای پاهای ات نزدیک تر کن ام

شاید به ماندن ات برس ام..

(ص- 56)

 

این نحو نوشتار، اختلال در منطق گفتار به وجود می آورد/ نمی آورد. از یک سو، تعلیق در خط نوشتار منطق روایی اثر را تقویت می کند. از سویی دیگر، سویه ی کارکردی کلام (واژ، تکواژ، ضمایر، افعال) را در خط نوشتار نشان می دهد. احتمالا با باز شدن فضا، مفهوم دیگرگون خواهد شد.

 

انتهای خط فعلی که ب ما نمی رس اد...

دل می دهی ب بی تا یک روز بشکن اد

سر می ده ام ب با با هر چه با من است

بی با چرخ ایدن ات میان دو خط

یعنی که هر چه حرف دارم اضافه است...

(ص- 29)

 

واژگان، دایره ی واژگانی که اساس و شالوده ی متنی بر مبنای آن بنا شده اند. از یک سو، معطوف به جسارت های زبانی در تکرار بی وقفه ی واژگان و جا به جایی مفهوم بنابر دگرسازی اندیشه و جهان بینی است. از سویی دیگر، کارکرد زیباشناسانه و چندوجهی اشیا و عناصر در موقعیت های مختلف که علاوه بر سیالیت متن، موسیقی کلام را بالا می برد.

 

این اتاق هرگوشه اش را با زنی آریایی خواب ایده است

زنی که با خود زنا می کن اد هرشب

زبان ام را ب لیس ایدن حرف ها عادت داده

درشکل هایی ازجنس شعر

تا چشم بترکان اد این زبان عقیم...

(ص- 42)

 

دوپاره گی اجزای کلامی- نوشتاری در نگارش افعال بیش تر به چشم می آید. مثلا؛ جدانویسی افعال در خط نوشتار "خواب ایده"= خوابیده، "می کن اد"= می کند، "لیس ایدن"= لیسیدن، "بترکان اد"= بترکاند،... با اضافه ی الف (همزه)، عادت کلام (فعل) را به هم زده، در خوانش تاثیر می گذارد، و به نحو نوشتار شخصی نزدیک می شود.

 

از حالاحال خود بی افت اید ب جان حرف

با خودتان جمله ای بسازید توی حال

از ما گذشته با حال باش ایم

حال های زیادی بدون در

درهای زیادی بازمانده ب تن

ما را ب دست خودمان بسته اند

کنار هم جای هم مرده ایم.

(ص- 35)

 

تشخص و حس آمیزی در اجزا رخ داده، و کلیت اثر را تحت تاثیر قرار می دهد. گذار از قاب بندی کلام در یک موقعیت تازه و ارادی حول محور زبان چرخش دارد. حس و حال شاعرانه در استفاده مفرط از زبان روزمره و عنصر نثر معطوف به ذهنی سیال و زبانی منعطف است.

 

و آن "که"، "چه" میان من، تو، اشیاء، دیدن، فاصله می شود

"که" و "چه" را فاصله می کن اد

"تا" را از فاصله گرفته است

من و تو و اشیاء و دیدن

زبان اتصال این فاصله ایم

(ص- 45)

 

تکرار واژه، ضمیر (و افعال) محدود به چند سطر نمی شود، در تمام سطوح متنی (به اشکال مختلف) جریان دارد.

بعضی از سطرها آن قدر شکیل، طبیعی و جذاب هستند که با یک بار خواندن در ذهن نقش می بندد. تصاویر نو و درخشانی که بر کیفیت اثر افزوده، و سبب التذاد هنری می گردد.

 

هر کاری آدم خودش را می خواه اد

و هر حرفی صدای خودش را

آدم ها هر کدام نمای انده ی حرفی هست اند

روی هر نشانه شماره ای می گذارند و

می روند دنبال کار خود شان...

(ص- 57)

 

نظم دهی، انسجام و توازن میان فرم و محتوا، زبان منعطف می طلبد که انعکاس دهنده ی عواطف و روحیات شاعرانه است. "خیرالله فرخی" ذهن و زبان خودش را دارد، با ذهن و زبانش در زمین دیگری بازی نمی کند، مستقل و قائم به خود است. میدان بازی را بنابر احساس، اندیشه و تجربیات خود تعیین و طبع آزمایی می کند.  با خواندن این مجموعه در خواهیم یافت؛ واقعا شعر اتفاقی در زبان است. در پایان؛ ضمن تبریک و آرزوی موفقیت برای شاعر عزیز، شعری از مجموعه ی "از میخ در سرم" را با هم مرور می کنیم.

 

چه چشم ها که پاش ایده ام به کوچه

در این عقربه ی نزدیک به تیغ آفتاب

تمام تماشای ام ریخته ام به پنجره ای که نیست.

کمی نزدیک تر بی آ

برای رفتن ام اسبی بکش

به چشمان ام رنگی

و دست ام بر شاخه ای از فصل ها بریده..

حال که همه رفته اند از حال

تو بمان

حال ام را به حالی تازه تر کن

این جایی که نه آفتاب اش چشم تو را دارد

و نه مردمان اش چشم..

از کنار خودم باید رد شوم

در خودم شعری بنویس ام

هر نقطه اش به درشتی ی چشمان تو

و هر هجای اش کش ایده تر از زبان ات

باید رفتن ام را به جای پاهای ات نزدیک تر کن ام

شاید به ماندن ات برس ام..

چشم ها که ریخته ای به جان من

هنوز

دیدن ام را ندیده اند!

 

 

 

 

 

 

 







ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات