اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
شنبه ، 1 ارديبهشت ماه 1403
12 شوال 1445
2024-04-20
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 48
بازدید امروز: 91
بازدید دیروز: 7558
بازدید این هفته: 91
بازدید این ماه: 91
بازدید کل: 14862998
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



مینا الگزاندر

                              
                                   مسعود غفوری






مینا الگزاندر

Meena Alexander

 

درباره شاعر:

مینا الگزاندر، شاعر، رمان‌نویس و محقق، متولد 1951 در الله‌آباد هندوستان بود. او در هند و سودان بزرگ شد، به دانشگاه خارطوم رفت و کارشناسی ادبیات انگلیسی گرفت، و بعد از گرفتن دکترایش از دانشگاه ناتینگهام انگلستان، به آمریکا مهاجرت کرد. او تا سال ۲۰۱۸ که از دنیا رفت، در نیویورک زندگی می‌کرد و استاد برجسته‌ای در دانشگاه نیویورک بود.

الگزاندر کتاب‌های متعددی منتشر کرد. از میان کتاب‌های شعرش می‌توان محل تولد با سنگ‌های دفن‌شده (2013)، ابریشم خام (2004)، قلب بی‌سواد (2002، برنده جایزه پن اوبن‌بوک)، و خانه‌ای با هزار در (1998) را نام برد. شعرهایش، که از زبان‌ها و فرهنگ‌های مختلف تاثیر می‌گیرند و به زبان‌های مختلف ترجمه شده‌اند، درون‌مایه‌های مهاجرت، تروما و صلح‌جویی را تکرار می‌کنند. این دغدغه‌ها را می‌توان در عنوان کتاب‌های تحقیقی او هم دید: بوطیقای دگرجایی (2009)، هراس ورود: تاملاتی درباره تجربه پسااستعماری (1996).

به نوشته سایت شاعر، شعرهای کتاب آخرش، محل تولد، در جاهای مختلف سروده شده‌اند، از ونیز گرفته تا اورشلیم و دهلی و نیویورک؛ و تجربه‌ی تکه‌تکه‌ی یک مسافر را به نمایش می‌گذارند، مسافری که خانه‌اش هیچ‌جا و همه‌جاست. مناظری که او تجسم می‌بخشد، چه قدم زدن در یک خیابان باشد و چه خواندن شعرهای باشو در کوه‌های هیمالیا، دیگربودگی را منعکس می‌کنند. مکان در شعرهای او به یک چندنگاره (صفحه‌ای که چند بار روی آن نوشته باشند) تبدیل می‌شود، و لایه‌به‌لایه خاطره، خواست و رویا را در خود می‌گیرد.

مینا الگزاندر ششمین شاعر آسیایی-آمریکایی است که برای کارگاه ترجمه انتخاب کرده‌ام. امیدوارم سه شعری که از این شاعر می‌خوانید، به اندازه کافی نماینده‌ی خصوصیت چندفرهنگی و جهان‌وطنی آثارش باشند.

 

 

Lychees

Meena Alexander

 

Terrace deep as the sky.

Stone bench where I sit and read,

 

I wandered by myself

Into the heart of the mountains of Yoshino.

 

In one hand a book, in the other, a bag made of newsprint—

No weather-beaten bones here

 

Just lychees bought in the market,

Thirty rupees per kilogram.

 

Stalks mottled red tied up with string,

Flesh the color of pigeon wings—

 

Sweet simmering.

Sunlight bruises air

 

Pine trees blacken.

Where shall I go?

 

The Dhauladhar peaks

Are covered in snow.

 

سرخالوها

مینا الگزاندر

 

به عمق آسمان، یک ایوان.

نیمکت سنگی که بر آن می‌نشینم و می‌خوانم،

 

تنها پرسه می‌زدم

در دل کوه‌های یوشینو.

 

در یک دستم کتاب، و در دیگری پاکتی از کاغذ روزنامه–

اینجا خبری از استخوان‌های آفتاب‌زده نیست

 

فقط سرخالوهایی که از بازار خریده‌ام

هر کیلو سی روپیه.

 

ساقه‌های لکه‌لکه‌ قرمز بسته با ریسمان،

گوشت‌شان رنگ بال کبوتر-

 

جوشش آرام و شیرین.

آفتاب تن هوا را می‌ساید

 

درختان کاج به سیاهی می‌روند.

من کجا بروم؟

 

قله‌های دالادار

پوشیده از برف‌اند.

 

 

درباره ترجمه:

در شعرهای بخش اول کتاب آخر الکساندر (چندتایی که بهشان دسترسی داشتم) به‌هم‌آمیختگی تجربه‌ی سه فرهنگ (شرق دور، شرق و غرب)، بیش از همه چیز خودنمایی می‌کند؛ چیزی که در این شعر هم می‌بینیم. بند دوم، یعنی سطرهایی که ایتالیک نوشته شده و از کتابی که گوینده در دست دارد نقل شده‌اند، گفته‌های ماتسو باشو شاعر معروف ژاپنی درباره یکی از هایکوهایش هستند. چند سطر بعد نیز به یکی دیگر از کتاب‌های باشو با عنوان «سفرنامه‌ی استخوان‌های آفتاب‌زده» ارجاع داده می‌شود. می‌توانید تصور کنید که حال و هوای این نوشته‌ها چطورند. این را هم اضافه کنم که «یوشینو» اسم شهری است در ژاپن که به درختان ساکورا و شکوفه‌های گیلاسش معروف است.

در عین حال، خود عنوان شعر، «سرخالوها» (که گاهی در فارسی با همان اسم لیچی خوانده می‌شود)، به میوه‌ای اطلاق می‌شود که اصالتا بومی جنوب چین و هندوستان است، اما امروزه در اکثر نقاط دنیا کاشت می‌شود (آیا دگرجایی مد نظر شاعر است؟). واحد پول «روپیه» نیز این جابجایی به هندوستان را نشان می‌دهد. «دالادار» (به معنی رشته‌کوه‌های سفید) هم نامی است که به ادامه کوه‌های هیمالایا در شمال کشور هندوستان اطلاق می‌شود.

اما گوینده در هیچ‌کدام از این دو مکان نیست. اولی را در کتاب می‌خواند، و دومی را در روزنامه. او جایی است که طبیعت نه مثل شعرهای ژاپنی حس رمانتیک و استعلایی دارد (دل کوه‌ها، تنهایی)، و نه مثل دنیای هندوستانی، حس فیزیکی و این-دنیایی (پول، ساقه، گوشت، ...). او جایی است که طبیعتش روبه‌زوال و خشن است: آفتاب تن هوا را می‌خراشد، و درختان کاج به سیاهی می‌روند.

وقتی با این خوانش به سراغ ترجمه شعر رفتم، تغییر حس و لحن‌ها سخت‌ترین بخش کار بودند. یک شاعر می‌تواند در کوتاه‌ترین سطرها، چند حس و لحن را همزمان منتقل کند؛ اما وای به حال مترجم شعر! هر طرف را که بگیرد، کلمات از چند طرف دیگر فرار می‌کنند.

و در آخر چند نکته سریع: newsprint با روزنامه کمی فرق دارد. این واژه به کاغذهای کاهی که روزنامه‌های ارزان‌قیمت بر آنها چاپ می‌شود اطلاق می‌شود. pigeon wings را بال کبوتر ترجمه کردم، هرچند اسم یک گل هم هست که بومی فلوریدای آمریکا و (به شکلی سمبولیک برای این شعر) در معرض خطر است.

اما چرا بندهای شعر دوسطری هستند، در حالی که معنای شعر به این فرم تن نمی‌دهد؟ بالاخره این انتخاب شاعر است، و من هم به احترامش این فرم را نگه داشتم. در دو شعر بعدی هم این مساله تکرار شده است.

 

 

Where Do You Come from?

Meena Alexander

 

I come from the nether regions

 

They serve me pomegranate seeds with morsels of flying fish

 

From time to time I wear a crown of blood streaked grass.

 

 

Mama beat me when I was a child for stealing honey from a honey pot

 

It swung from the rafters of the kitchen.

 

Why I stuffed my mouth with golden stuff, no one could tell.

 

 

King Midas wore a skin that killed him.

 

My nails are patterned ebony, Doxil will do that

 

They made a port under my collar bone with a plastic tube that runs into a blood vessel.

 

 

 

I set out with mama from Bombay harbor.

 

Our steamer was SS Jehangir, in honor of the World Conqueror —

 

They say he knelt on the battle field to stroke the Beloved’s shadow.

 

 

The waves were dark in Bombay harbor, Gandhi wrote in his Autobiography

 

Writing too is an experiment with truth.

 

No one knows my name in Arabic means port.

 

 

On board white people would not come near us

 

Were they scared our brown skin would sully them?

 

Mama tried to teach me English in a sing song voice.

 

 

So you can swim into your life she said.

 

Wee child, my language tutor muttered ruler in hand, ready to strike,

 

Just pronounce the words right:

 

 

Pluck, pluck             Suck, suck

 

 

          Duck, duck

                                           

 

                               Stuck, stuck.

 

 

از کجا می‌آیی؟

مینا الگزاندر

 

من از سرزمین‌های پایین‌دست می‌آیم

آنها با دانه‌های انار و لقمه‌های ماهی پرنده از من پذیرایی می‌کردند

گاه به گاه من تاجی از چمن آغشته به خون بر سر می‌گذارم

 

مامان وقتی بچه بودم به خاطر دزدین عسل از ظرف عسل کتکم زد

ظرف از تیرهای سقف آشپزخانه آویزان بود

چرا من دهانم را از چیزهای طلایی پر می‌کردم، کسی نمی‌دانست

 

شاه میداس پوستی داشت که به کشتنش داد.

ناخن‌های من طرح آبنوس گرفته‌اند، داکسیل این کار را می‌کند

آنها از زیر استخوان کتفم یک لوله‌ی پلاستیکی رد کردند تا به یک رگ خون وارد شود

 

با مامان از بندرگاه بمبئی راه افتادیم

کشتی بخار ما اس. اس. جهانگیر بود، به احترام آن فاتح جهان-

آنها می‌گویند او در میدان جنگ زانو زد تا سایه‌ی معشوق را نوازش کند.

 

گاندی در خودزندگی‌نامه‌اش نوشته: موج‌ها در بندرگاه بمبئی تاریک بودند

نوشتن هم تجربه کردن با حقیقت است.

هیچکس نمی‌داند نام من در زبان عربی یعنی بندر.

 

روی عرشه، مردم سفیدپوست نزدیک ما نمی‌شدند

آیا می‌ترسیدند که پوست قهوه‌ای ما آنها را آلوده کند؟

مامان سعی می‌کرد با نوایی آهنگین به من انگلیسی یاد بدهد

 

می‌گفت تا بتوانی درون زندگی‌ات شنا کنی

معلم زبانم خط‌کش در دست، آماده‌ی زدن، زیر لب می‌گفت کوچولو

کلمات را درست تلفظ کن:

 

کندن، کندن                    مکیدن، مکیدن

سر دزدیدن، سر دزدیدن

                                    گیر افتادن، گیر افتادن

 

 

درباره ترجمه:

من این شعر را یکی از شعرهای پروزن الگزاندر می‌دانم، پر از لایه‌های مختلف معنایی، ارجاع به اسطوره‌ها، روایت هوشمندانه و درون‌مایه‌های عمیق حاکی از درگیری با بیماری، مهاجرت و زبان که بدون خودنمایی، خودشان را به خواننده عرضه می‌کنند. تکرار کلمات، تصاویر، و مفاهیم ساختار شعر را شکل می‌دهد، و در عین حال بر بریدگی‌ها نیز تاکید می‌کند. یک نکته‌ی مهم را درباره‌ی فرم این شعر هم نباید نادیده گرفت: سطرهای شعر (با اینکه مشخصا در بندهای سه‌سطری ترتیب داده شده‌اند) از هم جدا افتاده‌اند؛ یعنی شاعر تصمیم گرفته بعد از هر سطر، یک سطر خالی بگذارد، و بعد از هر بند، دو سطر خالی. این فاصله در فرم شعر، در محتوای شعر هم به زیبایی منعکس شده است.

در خوانش من (که امیدوارم خیلی منحرف نباشد) این شعر روایت مهاجرت است. بچه‌ای بیمار که با مادرش از بمبئی به مقصدی ناگفته مهاجرت می‌کند. البته مقصد آنقدرها هم نامعلوم نیست. خود شاعر در کودکی به انگلستان مهاجرت کرده، و احتمالا ارجاع به گاندی هم به همین خاطر است. مقصد سرزمین بالادست است، سرزمین مردم سفیدپوست و انگلیسی‌زبان. حالا این کودک باید دانه‌های انار و ماهی‌های پرنده را فقط به یاد آورد. حالا او باید تلفظ درست کلمات را بیاموزد، تا بتواند در سرزمین جدیدش زندگی بهتری داشته باشد.

مجبورم بحث درباره ترجمه را با همین چهار کلمه‌ی انتهای شعر شروع کنم. هر کدام از این کلمات معناهای ارجاعی زیادی دارند، هم به عنوان فعل، و هم به عنوان اسم. مثلا duck را می‌شود به عنوان فعل، به این کلمات نیز ترجمه کرد: غوطه خوردن، غوطه‌ور ساختن، سر زیر آب بردن، جاخالی دادن؛ و به عنوان اسم، می‌توان این معادل‌ها را گذاشت: غوطه، غوص، مرغابی! کلمات انگلیسی مشخصا طوری انتخاب شده‌اند که بی‌ریشه بودن، اسارت، و تلاش برای زنده ماندن را در ذهن خواننده برجسته کنند، و در عین حال ریتم و صدای یکسانی داشته باشند. در چنین مواردی است که زبان در ترجمه‌ی شعر به ناچار الکن می‌شود و خصوصیت ترجمه‌ناپذیر بودن شعر خودش را به رخ می‌کشد. اما به هر حال باید راهی پیدا کرد: من هر چهار کلمه را به حالت مصدری و با تلفظی تقریبا مشابه ترجمه کردم، ولی در نهایت معنا را به صدا و فرم کلمات ترجیح دادم.

یکی دیگر از کلمات کلیدی و پرمعنای شعر، کلمه‌ی port است. «بندرگاه» معادل ساده‌ای برای این کلمه است، اما وقتی در زمینه‌ی بیمارستان استفاده می‌شود (در سطر نهم) دیگر این معادل جوابگو نیست. راه حل من؟ تغییر ساختار جمله و استفاده از فعل «رد کردند» به این منظور که هم به زمینه‌ی پزشکی سطر توجه کرده باشم، و هم به تکرار این کلمه در سطرهای بعد. به هر حال، مفهوم حمل کردن و جابجا شدن یکی از ستون‌های ساختاری شعر است: وارد کردن دارو به خون، وارد شدن زبان به ذهن، جابجا شدن آدم‌ها در جهان.

و دو نکته‌ی دیگر درباره‌ی ارجاعات شعر، که به درک بهترش کمک می‌کند: «داکسیل» که در سطر هشتم شعر آمده، نوعی داروی ضد سرطان است که باید با تزریق به درون رگ وارد بدن بیمار شود. توصیف این عمل در سطر نهم شعر آمده است.

«شاه میداس» نیز یکی از پادشاهان اسطوره‌ای است که از طرف دیونیزوس به او قدرت عجیبی عطا شد: هر چه را که با هر جای بدنش لمس می‌کرد به طلا تبدیل می‌شد. اما این قدرتِ کشنده‌ای هم بود، چون او دیگر نمی‌توانست حتی بخورد و بیاشامد، و مجبور شد نزد دیونیزوس برود و بخواهد این قدرت را از او بگیرد. پایان کار شاه میداس در اسطوره‌ها دقیقا مشخص نیست (بر خلاف آنچه راوی شعر می‌گوید) چون دیونیزوس او را راهنمایی می‌کند که با شستشوی بدنش در یک رودخانه، این قدرت را زایل کند. شاه میداس یک داستان دیگر هم دارد که در آن گوشش به شکل گوش الاغ در می‌آید، که البته ربطی به این شعر ندارد.

 

 

Stone Oven

Meena Alexander

 

Kasr Avenue was where the birds lived,

In a mud silo millet seeds flourished

 

All winter long and through the dry season

Laila was in my soul, also Majnoon’s madness.

 

I was a girl growing up and you, crossing the

Nile—yes a flat boat is all you had—

 

Came in, trousers wet and flapping,

Sat down with your back to me.

 

Hunayn ibn Ishaq the great physician

Thought of the heart as the oven of the body.

 

In the Grand Hotel the waiters wear

Cummerbunds, always maroon, over tunics, white

 

I asked for a lemonade with crushed ice.

Majnoon lived with his goats in the desert north of here

 

On a mountain of sand, where the sky turns dark

The color of millet burnt in a stone oven.

 

اجاق سنگی

مینا الگزاندر

 

خیابان قصر جایی بود که پرنده‌ها زندگی می‌کردند

در انباری از گِل، دانه‌های ارزش جوانه زدند

 

در تمام زمستان و در طول فصل خشک

لیلا در جانم بود، و دیوانگی مجنون هم

 

من دختری در حال بلوغ بودم و تو

در حال گذر از نیل –آری، تنها چیزی که داشتی یک قایق بارکشی بود-

 

آمدی، پاچه شلوارت خیس و آویزان

پشت به من نشستی

 

حُنَین ابن اسحاق، طبیب بزرگ،

قلب را اجاق بدن می‌دانست.

 

پیشخدمت‌ها در گراند هتل

شال کمر می‌بندند، همیشه خرمایی، روی ردای سفید

 

من لیموناد خواستم با یخ خردشده

مجنون با بزهایش در صحرایی در شمال اینجا زندگی می‌کرد

 

روی کوهی از شن، جایی که آسمان به تاریکی می‌رود

به رنگ ارزن وقتی در اجاق سنگی می‌سوزد.

 

 

درباره ترجمه:

ساختار این شعر هم مثل شعرهای دیگر الگزاندر با تکرار کلمات، تصاویر و ارجاعات شکل گرفته است. مفاهیم شعر هم با دو شعر دیگر شباهت‌های واضحی دارند. پس به ذکر چند نکته کوتاه بسنده می‌کنم.

می‌شد نام Kasr Avenue را به «خیابان کسر» هم ترجمه کرد؛ همچنان که می‌شد Grand Hotel را به «هتل بزرگ» ترجمه کرد. در کمال فروتنی، در مورد این دو کلمه، ترجمه‌ی خودم را بیشتر پسندیدم، چون به تصور من، هر دو برای خواننده فارسی‌زبان آشناترند.

در شعر از یک نوع قایق نام برده می‌شود، flat boat، که در واقع نوعی قایق است که برای حمل مسافر و بار در مسافت‌های کوتاه استفاده می‌شود. ترجمه‌ی تحت‌اللفظی نام آن به گواه فرهنگ آریان‌پور می‌شود «قایق ته‌پهن، قایق ته‌تخت». ولی این ترکیب با «ته» در بافت شعر خوب نمی‌نشست. به همین خاطر، نام توصیفی آن را ترجیح دادم.

حُنَیْن بن اسحاق نیز به گواه ویکیپدیا، از  بزرگان مشهور و تأثیرگذار مسیحی نسطوری و دانشمند و پزشک معروف دوره عباسی در سده نهم میلادی بود. تامل درباره‌ی دلیل نام بردن از این دانشمند در این شعر را به عهده‌ی خواننده می‌گذارم.








ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات