منظومه یِ خیابانِ
میکده
چقدر عقربه ی
بزرگ
چقدر اعداد
چقدر ۱۹ بهمن
چقدر ۱۳۴۹
چقدر ده سالِ
بعد
چقدر ۱۳۵۹
چقدر ۲۹
چقدر ۳۰
چقدر ۳۱
چقدر فروردینِ
آخرین مهلت
چقدر به دیوارهای
دفترِ سچفخا در دانشگاه گفتند!:
جمع کنید به
نامِ انقلابِ فرهنگی جمع کنید!"
تفریق مان
کردند به نامِ کوچکِ ما خدعه کردیم
چقدر گفتم
چقدر پیش از
تفرقه گفتم
بیا چقدر گفتم
بیا
نیامدی
چقدر گفتم
بخند
می خواهم به
زهدانت بتابم
در دانشگاهِ
جندی شاپورِ سابق
به پهلوهات
به آخ پشتم
گفتن هات
وای کمرم هایِ
معمولی و کاملن طبیعی ت
که نخواستی
که ندیدی ام
که نشنیدی
که نخواستی ام
که تو رفتی چریک
شدی در کردستانِ ۱۴۰۱
چقدر فرق دارد
با کردستانِ ۱۳۵۹
چقدر ۱۳۶۰ بیشتر
از ایرانِ ۱۴۰۱
کتاب هایِ
نخوانده دارد
که هنوز هم
نامِ سیانور
بعد از نامِ
کوچکِ تو می آید محبوبم!
چهل و چند
چروکِ بعد
از اهوازِ
گلستان
چمنِ دانشگاهِ
چمرانِ السابقونِ فی فعلیون (فی یعنی در. در هم که چیزهاست در سه نقطه یِ معلومِ
ادبیاتِ رکیک)
تا تهرانِ
مجمعِ عمومیِ زیتون زارهایِ گرانادا
این لورکاست
که نمی میرد
این منم که
برایِ تو برایِ تو شدم
برای تو
انقلاب شدم برایِ تو ترانه
برایِ تو برایِ
تو شدم
برایِ موهایِ
بلندِ تو پایین تر از کفل هایِ مادیان
برایِ لب هایِ
تو شدم برایِ تو
برایِ چشم هات
برایِ نمی روی
تو از یادم برایِ تو شدم
در نهمین
مجمعِ عمومیِ کانون نویسندگانِ ایران
صدایِ زیر و زیبایِ
تو از پنجره ها می آمد
از پنجره هایی
که هم سایه نبودند
هم آفتابِ ما
بودند
هم روشنایِ ما
خاموشانِ بی تقصیر
صداها نورند می
پاشند
می پاشیدند به
تاریکخانه یِ اشباح
در شبِ سرزمینِ
دارا و نداردها
چهل و چند سال
جوانترم کردی آمدی
دوستِ دخترِ
چریکم از مهابادِ سوررئالیسمِ موهایِ بلوندِ بلندت آمدی که
هردو نشستیم
ایستاده؛ شانه
به شانه یِ جوانیِ سبیل هام به شمارشِ آراء
در مجمعِ عمومیِ
انگورهایِ چهل و چندساله شراب شدم
پرکن پیاله را
بگو گفتم به انگشت هایِ بلند و عشوه گرت بگو
از خونِ
جوانانِ وطن گفتم بگو!
و تو گفتی
دوستت دارم لعنتی! دوستت دارم در این سال هایِ وبا یعنی
دادستانی با عینک
هایِ ذره بینی یعنی
تازیانه هایِ
آویزان به دیوار یعنی
در اندازه هایِ
مختلف یعنی
باید که راه
بروی یعنی
که نمی توانم
با دوپایِ آش و لاش نمی توانم.
تا یادم نرفته
است!:
اردیبهشتِ
دربند بود که می گفتم
صادق خَره!
می گفتی باید
بَره هردو می خندیدیم یادش بخیر!
ساعتی بعداز
شمارشِ آراء
بعداز علیرضا
آدینه
نفس کم آوردی
حیاتقلی خانِ فرخمنش
سربالایی بود
جنت آبادِ شمالی
به جنت آبادِ
جنوبی فکر می کردم
به تضاد یعنی
فائزه
رفسنجانی
براهویی رسانه
ندارد
از تو اجازه
گرفتم برایِ فائزه شعر شوم
همانطور که
چهل و چند سالِ پیش
برایِ احمدیِ
اسکویی از تو اجازه گرفتم
که قرار بود
به دخترم بگویی مرضیه
به دخترت بگویم
مرضیه
که نگفتی مرضیه!
که نگفتم همیشه
این تویی که می مانم
این منم که می
روی بعد از این همه سال
به موهایِ تو
می گویم!:
بی انصاف!
انگشت هایِ من
هم فداییِ خلق بودند
که پروانه ها
پیش از عاشق شدن می میرند بقولِ شاعرِ پاها و لوله ها (سیدعلی صالحی).
تو رفتی و سیانور
شدی
که چقدر بیزارم
از مرگ
مرگ در هر
حالتی تلخ است
مرگِ دیگری هم
هست اما
مرگ هایِ
باتوم خورده در خیابان هایِ می ترسم ببوسمت
در کوچه ها
در میادینِ
سطل هایِ زباله از کودکان بلندترند که
خیابان هایِ این
نسل خیلی فرق دارد با خیابان هایِ ما باور نمی کنی؟
بعد از این
همه چروک که تو پیشانی ام را پیر کردی
بازهم برای
باران هایِ دونفره چتر می شوم
بازهم به یادِ
تو می افتم که بلند شوم
که با دمپایی
بدوم در خیابان هایِ تهران حقیقت دارد
ما دو نفر بودیم
هنوزهم راه می
روم بر دیوارهایِ بهبهان چقدر فرق با دیوارهایِ هزار و سیصد و شصت!:
فقط اگر مردم
با هم متحد باشند گازِ اشک آور هیچ غلطی نمی تواند بکند!
پیاده می شوم
از بی آر تی
انقلاب می شوم
پیاده رو
موازی تر
از آری ما دو خط بودیم
در ماهِ و
پلنگِ حسین منزوی
تو
دانشگاهِ تهران شدی
من
کتابفروشیِ پیشگام!
که دهان شدی
هم چنان زیر و
زیبا!:
از خونِ
جوانانِ وطن لاله
لالا
لال دمیده بود
حالا کجا تو
صبر کن کجا؟
از خونِ
زاهدانِ جوان
کردستانِ جوان
ایرانِ جوان
می شنوی!؟:
ژینا دمیده
است مهسا!
شعردوم
خونِ تازه به
رگ هایِ عاشقی
هی سر به هوایِ
عشق ات
که من بودم
که من ترم کردی
سر به هواتر
زنده
زنده
زنده بگورم
نکن
که زنده به
عشق ات ایستادم
ایستاده رو به
رویِ آینه
پشت به ترس از
قدیم گفته اند
ترس برادرِ
مرگ است
هزار تکه ام
نکن
که اگر تکه
تکه
تکه ام کنی
هزار بار
فرامرز می شوم
و هر هزار
یک از یک عاشق
تر
یک از هزار و یک
دلتنگ تر
یک از هزار و
دو امیدوارتر
که پاره هایِ
تنم را نان می شوم
تکه
تکه
تکه می شوم
ریز
ریز
ریز برایِ
پرندگانِ لب هایت
که بنشینند
بر ماسه هایِ
داغِ دو لب ام
بالا که پیدا
نیست زیرِ پرچینِ فیلسوفِ سبیل هام
و پایین که پیداست
بوسه خواه تر
از بهبهانِ ۹۸
حالا خود دانی
تکه
تکه
تکه ام کن یا
ریز
ریز
ریز به
رختخوابم بیا
موهات
چشم هات
بوسه هات
شعرسوم
خونِ پاشیده
به دف
هی رگ هایِ
تازه به خونم بزن!
بزن خون
خون تر بزن
رگ هایِ تازه
به خونم بزن
گردن بزن
تازه به خونم
سر
سر بزن
چنگیز بزن
گردن بزن
هلاکو بزن
مغول بزن
بزن خونِ تازه
به رگ هام بزن
گردن بزن
سر بزن
رگ بزن
رگ هایِ تازه
به خونم بزن
هی زن بزن کِل
بزن!:
رقص است گاهِ
گیسو بزن
دف بزن
در حجله یِ داماد
ندیده بزن
دف بزن
بزن دف بزن
خون پاشیده به
دیوار دف بزن
دفِ گردن بزن
دفِ کُردی بزن
بلوچی دف بزن
بختیاری بزن
دف
سر بزن زن
زن بزن سر
به مادرِ گیسوبریده
سر بزن
سر بزن به
مادرِ گیسو بُریده سر بزن!