فرشته وزیری
نسب
از سوی شکستهٔ
صورت
دو سوی شکستهٔ
صورتم را
قفل میکنم به
هم
و رگها را میتابم
در شال بلندی
که بیتردید
میلغزد از موها
آینه اما تردید
دارد هنوز
در بودنم
و با شک میبوید
عطر انگشتانم
را
که رسیده تا
گلوی اعدام
و انعکاس تردید
دارد
در حقیقت لبها
که باز یا
بسته
قرمز یا سیاه
جراحتی است
بر چشمهای
چرک گرفتهٔ
پیرمرد خنزر
پنزری.
اعتراف میکنم
نه نیلوفری
گرفتهام
در لحظات
ملتهب شب
نه تن باختهام
بر سردی گوری
به عشقبازی
مجازی
مریم طویلههای
نازا هم نبودهام
من تن تنک زنم
که زیر تازیانه
میبالم.
شعر دوم
چشمخانه
چشمها
در چشمخانه میرقصید
دستها را میدید
پرندههای
گشوده به سوی آسمان
چشمهایم
آفتابی بود
قلبم پر از
پروانه
تفنگ دستت اما
پر سایه
از سوی سایهها
هزار دانه
انار پاشید
بر چشمانم
و دهانت
پر از مرواریدهای
زرد
زهرخندی بر لب
زد
چشمهایم
دیگر در چشمخانه
نمیگردند
ارواحی
سرگردانند
در افقی که
ماه در آن به محاق میرود.
انگشتانت قرمز
در هوا میچرخند
پاهایت سرخ
بر سر کردی
رقص میکوبند
چشمهای من
دستهای تو
لبخند تو
قلب من
گامهایی که میایستد
گامهایی که میرود
تا افقی که پر
از شاخهی زیتون است.