اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
دوشنبه ، 10 ارديبهشت ماه 1403
21 شوال 1445
2024-04-29
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 116
بازدید امروز: 6389
بازدید دیروز: 2660
بازدید این هفته: 9049
بازدید این ماه: 53372
بازدید کل: 14921463
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



مصاحبه‌

                                       
                                        سارا احسان

 

 

    مصاحبه‌ی سایت ادبی نورهان با سارا احسان مقیم آلمان

 



سارا احسان نویسنده ایرانی است و از سال 1986 در آلمان زندگی می‌کند. تمرکز او بر شعر، نثر کوتاه و نمایشنامه است. از او چهار مجموعه شعر به چاپ رسید  و در مجلات ادبی متعددی آثارش به انگلیسی، سوئدی و صربی ترجمه شده است. همچنین به عنوان  مترجم و مشاور ضد تبعیض کار می‌کند. او برای زنان و دانشجویان BIPoC کارگاه های آموزشی برگزار می‌کند

 

 

1)از شروع شاعری‌تان بگویید . از اولین جرقّه‌ها و اولین شعرهایتان؟

 

اولین شعرم را که شعری عاشقانه بود در ۱۴ سالگی نوشتم. بعدها معلم  ادبیاتم به من توصیه کرد که شعرهایم را منتشر کنم. در دانشگاه ، شعرهایم را در مجلات و گلچین های ( آنتولوژی) مختلف منتشر کردم و با سه شاعر دیگر ، گروهی به نام قصابان آگنوستیک تشکیل دادم که مدتی با هم فعالیت داشتیم اما اولین مجموعه شعرم را پس از تحصیل در سال ۲۰۱۱ با عنوان " دویچلند مون آمور" منتشر کردم.

 

۲) از چه زمانی شعر را به زبانی غیر از فارسی سرودید؟ از کتاب‌هایی که منتشر کرده‌اید بگویید و این که استقبال از آنها چگونه بوده است؟

من همیشه شعرهایم را به آلمانی  نوشته‌ام و تاکنون دو کتاب به زبان‌های آلمانی_ انگلیسی دارم اما کتابی به فارسی ندارم.

اولین مجموعه‌ی شعرم را با نام "آلمان عشق من" (Deutschland Mon Amour)در دوران تحصیلم در هایدلبرگ منتشر کردم.

این کتاب آمیخته‌ای از اشعار رویایی مالیخولیایی و بازیگوشی‌های زبانی است.

این اشعار از خاطرات و گذشته و عشق و مرگ و وضعیت جامعه می گویند.

در این مجموعه انتقاداتی علیه جامعه‌ی بسته وجود دارد.( جامعه‌ی بسته ی آلمان نسبت به مهاجرین ) منِ غنایی در این اشعار در جستجویی دائمی برای دستیابی به فرمولی جادویی است که به فرد این امکان را می‌دهد که بتواند بخشی از این جامعه باشد و مجبور نباشد فقط یک شخصیّت حاشیه‌ای بماند.

پشت کلمات زیبا و زیبایی اشعار این مجموعه گاه داستان‌های غم انگیزی نهفته است.

 تیراژ کتاب‌های شعر من ، معمولا بین ۱۰۰ تا ۵۰۰ نسخه بوده‌اند که تیراژ بالایی محسوب نمی‌شود.

در آلمان ، تعداد کمی از شاعران ، کتاب‌هایشان به چاپ دوم یا سوم می‌رسند.

کتاب دوم من که مجموعه شعری دو زبانه است ( انگلیسی- آلمانی) ، " ندا / فراخوان "(Calling / Bestimmung)  نام دارد. این کتاب توسط دوست خوبم ، آدام نولز ترجمه شده. در این مجموعه، زبان شاعرانه و صدای  شعر از تضادهای سیاسی و امیال و توانایی انسان در تخریب می گوید.

زبان در عین پراکندگی پر از احساس است. چیزی که در این پراکندگی  اشعار را در کنار هم نگه می دارد سفر خودِ غنایی از چشم ا ندازهای متعدد به موضوعاتی از قبیلِ : عشق، کسالت و جنگ ، دوری از فرزندان و والدین ، ویران شدن خشونت آمیز روابط انسانی ، لطافت و مهاجرت است.

زبان در این اشعار ، بازیگری است که تحویل می‌دهد ،ترجمه می کند، جهش می‌یابد ، جملات را می‌سازد ، اما گاهی نمی‌تواند  قطعه‌ها را برای تکمیل کردن جمله تحویل دهد...

 

سومین کتاب شعرم (Un-Liebesgediche/Un-Love Poems) "اشعار بی عشق" که با شاعر گوا یا نایی-انگلیسی: الکساندر کاربری سال 2022 به صورت آلمانی -انگلیسی با نشر ادیتیون دلتا (Editon Delta) منتشر کردم.

 

چهارمین مجموعه‌ی اشعارم را با نویسنده‌ی کامرونی آلن آلفرد موتاپام سرودم که در سال 2022 توسط Sujet Verlag منتشر شد. این مجموعه که  "نجوای دیگران"  (Das Flüstern der Anderen)نام دارد بررسی غنایی تاریخ نگاری هژمونیک و بی‌عدالتی‌ است.

این اشعار وقایع جهان را با داستان‌های فردی تا استثمار ترکیب می‌کند و خواننده را به دیدگاه‌های تازه تری دعوت می‌کنند که در مجموع  حسرت انگیز ، غم انگیز و در عین حال نشاط آورند.

 

 

۳) از آشنایی‌تان با شعر آلمان بگویید؛ الگوهای شما در شعر آلمانی چه کسانی بودند؟

 

در ۱۳ سالگی به طور جدی به ادبیات علاقه مند شدم. در این سن برای اولین بار آثار کلاسیکی چون گوته ، شیلر، شکسپیر را خواندم و عاشق زبان آلمانی شدم.

 

۴) شما در ۸ سالگی به آلمان رفتید و اکنون شعرتان را به آلمانی و انگلیسی می‌نویسید؛ با شعر فارسی چگونه آشنا شدید؟

 

ادبیات فارسی  را  از پدرم آقامحمد احسان یاد گرفتم ؛ تا زمانی که زنده بود همیشه برایم شعر می‌خواند و تمرکزش بر روی شعر کلاسیک فارسی بود.

همچنین آقای نجم آبادی که استاد ایران شناسی دانشگاه هایدلبرگ بودند در آشنایی من با شعر فارسی نقش مهمی داشتند . متاسفانه آنها سال‌ها پیش درگذشتند.

 

۵) شعر آلمان در دنیا چه جایگاهی دارد؟ از شاعران مطرح امروزِ آلمان بگویید؟

گمان نمی کنم شعر آلمانی هنوز در دنیای ادبی امروز نقش مهمی داشته باشد. اما در آلمان تعداد زیادی شاعر مهاجر وجود دارد که سنت و شعر خود را به زبان آلمانی آورده‌اند. به عنوان مثال، در سال  ۲۰۲۰ ، یک شاعر ترک تبار ، نیل دوگان ، برنده‌ی جایزه ی Open Mic Poetry Prize  شد. این بزرگترین جایزه برای شاعران جوان معاصر است.

او برنده‌ی این جایزه شد زیرا در شعر خود از کلمات ترکی استفاده می‌کرد و اساسا دستور زبان آلمانی را نادیده می‌گرفت. هر چند چنین رویکردهایی قبلا و در دهه ی 1990 در شعرِ شاعر کروات  " درگیکا راجیچ هولزنر " نیز وجود داشت.

شهرت شاعر یا فروش زیاد کتاب‌ها برای من ملاک نیست, من شعر را در ملاقات با شاعران یا گشتن در کتابفروشی‌هایی که بخش شعرشان روز به روز کوچکتر می‌شود  پیدا می‌کنم.

شعر و نمایش در آلمان ،  ۱,۴ درصد سهام بازار را دارد. این وضعیت شعر و شاعران در آلمان است.

 

6) گفته بودید که به واسطه‌ی پدرتان و استاد نجم آبادی با شعر کلاسیک فارسی آشنا شدید، این آشنایی چه تاثیری بر شعری که به آلمانی می نویسید داشته ؟

رویکرد من به شعر تقریبا ناخودآگاه است. شناخت من‌ از شعر فارسی نیز نوعی رویکرد ناخودآگاه است که بر من تاثیرش بیشتر  موضوعی یا احساسی است.

اشعاری دارم که در آنها به تجربیات و پرسش‌های عرفانی می‌پردازم.

من در این اشعار از زبان ، استعاره و سبک شعر کلاسیک استفاده نمی‌کنم بلکه فقط به صورت موضوعی به آنها اشاره می‌کنم.

در شعر آلمانی، تنها چند شاعر عرفانی از قرون وسطی مانند مچتیلدفون ماگدبورگ، هیلدگاردفون بینگن وجود دارد  یا یکی از شاعران رمانتیک مورد علاقه ی من : فردریش هولدرلین.

 

۷) چه جنبه هایی از شعر هولدرلین باعث شده است که شما به اشعارش علاقه مند شوید؟

 

من در طول تحصیلات دانشگاهی ام به فردریش هولدرلین علاقه مند شدم.

در مقاله ی سمینارم‌ با عنوان " گفتمان عشق در Hyperion فردریش هولدرلین بر اساس قطعات زبان عشق رولان بارت " در درجه‌ی نخست  توجه من به زبان ، قدرت بصری ، شدت عاطفی ، نزدیکی به طبیعت ، عمق و اشتیاق اوست که از این بابت ها بی نظیر است. ریتم گفتار و سبک غیرمعمول او برای زمان او پیشگامانه بود.

از آن زمان تاکنون این کتاب و شعرهایش برای من پناهگاهی شده است.

 

۸) گویا در همه جای دنیا شعر دارد کمرنگ ‌می‌شود؛ در ایران که شعر دیگر آن جایگاه گذشته را ندارد. به نظر شما چه عواملی باعث شده است که شعر آن موقعیت برتر را از دست بدهد؟

 

من بارها این را از خود پرسیده‌ام. من فکر می‌کنم مشکل اصلی در آلمان ، حداقل، روش شناسی نحوه‌ی تدریس شعر در مدرسه است. آن را در دبستان فقط از حفظ یاد می‌گیرند و بعدا آن را بدون هیچ گونه دسترسی عاطفی ، تحلیل و تفسیر می‌کنند.

شعر در مدرسه برای من مثل تجاوز به شعر بود. بعد از  تحلیل‌ها و تفسیرهای مَدرسیِ شعر ، همه‌ی ما از این کار بدمان می آمد و هیچکس تمایلی و رغبتی نداشت که برای امتحانات نهایی ، تحلیل شعر انجام دهد، زیرا شعر را در حد امری تصنعی پایین می‌آورد. مثل ماشین یا موجودی مکانیکی ، بدون زندگی ، بدون ارتباط با خودمان، که می توان آن را از هم جدا و دوباره قطعاتش را روی هم سوار کرد. این نگاه به شعر ، بزرگترین دشمنی با شعر است.

وقتی پدرم برایم شعر می‌خواند، گاهی گریه می‌کرد گاهی می‌خندید. سرخوش یا افسرده می‌شد. شعرخوانی‌اش هر دوی ما را تکان می‌داد. بچه ها باید قدرتی را که شعر در خود دارد بیاموزند نه اینکه چطور یک شعر را به طور تصنعی باز کنند و آن را با انبردست فشار دهند.

در کارگاه‌های نویسندگی من، جوانان اغلب گریه می‌کنند، زیرا با احساسات و تصاویر خودشان تماس پیدا می‌کنند. این زبان و برخورد تازه با شعر، شنوندگان را نیز تحت تاثیر قرار می‌دهد. آنها یاد می‌گیرند که شعر می‌تواند طنابی در گردباد باشد که در هر شرایطی می‌توانند به آن چنگ بزنند؛ قدرت بخش است و در عین حال می‌تواند بدون بازیگوشی‌های ساختگی، سبک و قابل درک باشد.

 

9) دررابطه با گفتمان عشق بگویید و کاری که دراین‌باره انجام داده‌اید؟

هایپریون به زبان کسی صحبت می‌کند که به یاد می آورد؛ نه در بی واسطگی تجربه -مانند ورتر گوته - بلکه در فاصله‌ای از راوی صحبت می‌کند. رمان ، معرفتی غیر مستقیم می شود؛ برخلاف ورتر که " در حالت رنج " می‌نویسد؛ هایپریون ، اما "از دوری رنج " می‌نویسد.

برای درک بهتر موضوع، ذکر مقدمه‌ای کوتاه از دنیای ایده‌های رولان بارت ضروری است. بارت در این کتاب ، پرتره‌ای ساختاری ارائه می‌دهد: جایی که یک عاشق به طور خصوصی با کسی که در حال سکوت است صحبت می‌کند. در انجام این کار، او از یک روش دراماتیک استفاده می‌کند: نفس شیوه ی بیان خود را از طریق زبانی که بر اساس شیوه ی عمل آن است مرحله بندی می‌کند.

رولان بارت در این کتاب از دو اصل ساختاری استفاده می‌کند: نخست : ترتیب الفبایی قطعات، و نام گذاری شخصیّت‌ها. اما این "ساختاری کاملا بی معنی" است که " برای مقاومت در برابر وسوسه ی معنا " ضروری بود . اصل مونتاژ با استفاده از حروف الفبا این مزیت را دارد که هیچ نظم سلسله مراتبی ایجاد نمی شود؛ بنابراین می توان با توالی‌های فردی به طور مساوی رفتار کرد ؛ همچنین ساختار خطی کتاب را در هم می‌شکند و گزینه‌ی خواندن انعطاف پذیر را ارائه می‌دهد.

بارت در ابتدای کتاب ، سه نکته را بیان می‌کند که برای درک بهتر موضوع ، گفتنشان لازم است.

ابتدا: " شخصیت های" کتابش را نام می‌برد؛ اینها " قطعات گفتاری " هستند که اتفاقا در خلال گفتار معشوق با خود "در قالب غرایز "  گفتاری به سرش می آید. او کلمه را به معنای بلاغی نمی‌فهمد ؛ اما عاشق را در عمل اسیر می‌کند. همچنین می‌توان از " صحنه‌های گفتاری " که با " احساس عشق" معرفی می‌شود صحبت کرد.  " شکل " را باید مانند یک عکس، یک نشانه یا یک داستان به خاطر بسپارید. هر " شکل " یک آرگومان در سر صفحه دریافت می‌کند که به عنوان یک تصویر، به معنای جدول نوشته یا تصویر برشت ، در نظر گرفته شده است.

منظور، بیان آن چیزی است که سوژه‌ی دوست داشتنی می‌گوید. علاوه بر این ، هر شکلی ، جمله‌ای ناشناخته در پایه‌ی خود دارد. " جمله ای مادرانه " که بیانگر احساسی است که ناگهان متوقف می‌شود؛ در این نوشتار، عباراتی مانندِ: " او می توانست..." یا تعداد موارد به کار بردن واژه‌ی " انتظار" می‌تواند مورد  توجه قرار گیرد.

علاوه بر این به گفته‌ی فروید و لاکان، در قلب هر شخصیت یک " توهم کلامی " وجود دارد؛ جمله‌ای درهم مانند "اگرچه تو ...هستی " ، در " شکل" ، بیقراری یا تنش ایجاد می‌کند.

دوم : " نظم " است. او بیان می کند که " شکل‌ها " به طور تصادفی و بدون نظم در زندگی عاشقانه ی سوژه‌ی عشق ظاهر می شوند. آنها " خارج از سینتاگما و روایت هستند ". معشوق را بسته به حال و هوای آنها بدون هیچ منطقی از اصطلاح‌نامه‌ی فیگورهای گنج خیالی خود بیرون می‌کند. این گفتمان دیالکتیکی نیست. " ارقام " بدون هدف است.

سومین و آخرین نکته ، منابع آن است؛ وی از این موارد نام می برد: ورتر ، سمپوزیوم ، متون ذن ، روانکاوی لاکانی، برخی از عارفان ، نیچه و آهنگ های آلمانی.

علاوه بر اینها : گفتگو با دوستان و زندگی خودش.

یکی از امکانات این کار ، ایجاد پلی بین رویکردهای پساساختارگرایی با حوزه‌های نظری اجتماعی_ تاریخی است که منجر به یک نظریه‌ی ادبی فمینیستی می‌شود، اما من این کار را نکردم. این امر منجر به این می شود که هولدرلین از جنبه ی "زنانگیِ" او تفسیر شود. با این حال می توان به این پرسش در جای دیگر و اثر دیگری پاسخ داد.

من گفتمان بارت را با تغییر منابع بازنویسی کردم. به جای سمپوزیوم ورتر گوته و ... ، هایپریون ، اشعار هولدرلین ، سمپوزیوم, " عشق بی رحم " اثر اسلاوی ژیژک و همچنین کتاب روانشناسی و کیمیاگری کارل گوستاو یونگ و همچنین منابع دیگری مانند عقاید اسلامی و اندیشه های خودم در پیش زمینه استفاده می شوند. این مرحله نوعی جایگزینی منابع است.

 

۱۰) این بازنویسیِ منابعِ گفتمانِ بارت را به چه صورت‌هایی ارائه کرده‌اید؟

من کاراکترهایی مانند غیبت، پرستش طبیعت یا دیوتیماس، لمس، ایمان و غیره  را از هایپریون گرفتم و بنابراین گفتمان شواهد را بر اساس برخی از شخصیت های کتاب رولان بارت رهبری کردم . انتخاب من کاملا تصادفی بود که قصد بارت نیز بود. یک ترکیب تداعی.

من فکر می‌کنم که قطعات انتخاب شده‌ی من ،برداشتی از پرتره‌ی از ساختار و روش کار بارت می دهند؛ اگرچه خودم را در سطح او قرار نمی‌دهم.  اما کار من تلاشی برای نزدیک شدن به هدف و شیوه ی کار بارت بود. این روش کار برای من‌ بسیار مناسب بود؛ زیرا پتانسیل آزاد ، تداعی و خلاقانه را ترویج می کند، به موجب این رویکرد، اتصالات از ابتدا آشکار نیستند اما نقاط اتصال و شبکه های ارتباطیِ  بیشتری در روند کار پدیدار می‌شوند.

 

11) وضعیت شعر را در قبال عشق، طبیعت ، و سیاست چگونه می‌بینید؟

 

من این تصور را دارم که در شعر معاصر نوشتن درباره عشق بدون قرار گرفتن در کلیشه دشوارتر شده است. به همین دلیل سومین مجموعه شعرم «اشعار بی عشق» نام دارد. این یک مکاتبه است، تلاشی برای نزدیک شدن به موضوع شعر عاشقانه، زیرا آنچه نوشته شده بیشتر نشان دهنده اشتیاق به دلبستگی و نزدیکی و عدم امکان آن است. شعر معاصر بیشتر به شعر طبیعت یا موضوعاتی مانند آنتروپوسن می پردازد، نخبه گرایانه است و اغلب برای عموم مردم جذاب نیست زیرا بیش از حد «سربار» و غیرقابل دسترس به نظر می‌رسد. این گونه اشعار اغلب فاقد قدرت عاطفی هستند شعر عاشقانه در "غرب" اغلب به طور تحقیر آمیزی به عنوان "شعر احساساتی" تلقی می‌شوند. شعر سیاسی به ویژه در میان شاعران حاشیه‌نشین نقش فزاینده‌ای دارد. البته، اروپا هنوز به تاریخ روشنگری خود می بالد، بدون اینکه عمیقاً در نژادپرستی ذاتی و پدران معنوی آن که در این دوره قرار دارند، غوطه ور شود.

 

 

12) مسلما تعهد برای شاعری که در ایران است با شاعری که در آلمان است متفاوت است یا برای مهاجری که در آلمان زندگی می‌کند این مساله با یک آلمانی متفاوت است از این منظر شما تعهد در شعرتان را برای خودتان چگونه تعریف می کنید؟

 

من در آلمان برای حقوق پناهندگان و یا برای حقوق زندانیان در افغانستان کار کردم. در حال حاضر از نویسندگان و هنرمندان زندانی در ایران حمایت می‌کنم. ما خود را در لحظه‌ای تاریخی می‌یابیم که اخبار وحشتناک از ایران نفس ما را بند می‌آورد. اما تنها چیز خوبی که شخصاً تا به حال تجربه کرده‌ام، روابط با نویسندگان و هنرمندانی است که قبلاً  نمی‌شناختم و اکنون در داخل و خارج از کشور با آنها تبادل نظر می‌کنم و از حق آزادی بیان دفاع می‌کنم.

 

 

در شعرهایم همیشه از صدای ستمدیدگان دفاع می‌کنم، چه زنان، چه تبعیدی‌ها، چه «دیگران» که تنها چهره‌های حاشیه‌ای در جامعه باقی می‌مانند. در آخرین نمایشنامه‌ام، وضعیت یک زن افغان را که با یک کودک معلول از ایران به اروپا فرار می کند شرح می دهم. مدا  که در این نمایش مدیها نام دارد، داستان طرد شدن، سرکوب و فرار ابدی خود را از سازوکارهای مردسالارانه  شرح می دهد.

کتاب «نجواهای دیگران» شاید سیاسی ترین کتاب من است. دیگران کسانی هستند که جایی در تاریخ پیدا نکرده اند، بیگانگانی که قرن هاست به آنها گوش نمی دهند یا هنوز نمی خواهند گوش دهند. عمل نوشتن سیاسی است، زیرا وارد ارتباط با جهان می شویم، همانطور که پائولو فریره، نویسنده برزیلی ، در «آموزش ستمدیدگان» خود توضیح داده است. صدای مظلومان بودن نیز وظیفه هر نویسنده ای است.

البته من مانند ایرانیان یا سایر نویسندگان درکشورهای دیکتاتوری در آلمان تحت سانسور نیستم، اما مناطق مرزی وجود دارد که ممکن است چاپ بشید اما در دنیای ادبی طرد شوید، این اتفاق اغلب در آلمان با نویسندگانی می‌افتد که از جنبش آزادی فلسطین حمایت می‌کنند. کریل چورچیل، نمایشنامه نویس بریتانیایی، امسال از دریافت جایزه تئاتر محروم شد، زیرا یکی از نمایشنامه های او به نام «هفت بچه یهودی» به تشخیص هیئت منصفه ظاهراً ضد یهود بود- که به نظر من به هیچ عنوان نبود. این مشکلی است که بسیاری از نویسندگان در آلمان با آن مواجه می شوند.

 

13) شما به زبانی غیر از فارسی شعر می‌نویسید  با وجود این آیا شما خود را شاعری ایرانی می دانید؟ چرا ؟

من  ملی گرا نیستم، اما برای من هیچ کشوری وجود ندارد که با طبیعتش مثل ایران احساس یکی بودن کنم، انگار همه سلول های بدنم این دانش را در درون خود دارند. ما توسط تجربیات خودمان ،  تجربیات اجدادمان و تجربیات جمعی احاطه شده ایم. همه آنها در سلول های بدن ما ذخیره می‌شوند. در عمل نوشتن به آن فکر نمی‌کنم و این مهم ترین چیز است، شاعربودن بدون وابستگی ملی.


14) این ناخوداگاه ایرانی که تلویحا در پاسخ پرسش قبلی به آن اشاره داشتید چه تاثیری بر شعر شما داشته است؟ و اینکه آیا اثرات آن توانسته است شعر شما را نسبت به شعر یک شاعر آلمانی تبار، متفاوت کند؟ اگر اینگونه است این تفاوت ها چه هستتد؟

تأثیری که روی اشعار من داشت میتوانست این باشد: احساس غریبه بودن، تعلق نداشتن، طرد شدن. در آلمان همیشه به عنوان یک شاعر ایرانی و گاهی به عنوان یک شاعر آلمانی-ایرانی معرفی می شوم، هرچند که تا به حال شعری به فارسی منتشر نکرده ام. این نام من، ظاهر غیر آلمانی من است که از من یک شاعر غیر آلمانی می سازد. من یک شهروند جهان هستم، پرچم یا مرزهای ملی را دوست ندارم و در واقع احساس نمی کنم به هیچ کشوری تعلق دارم. آخرین باری که به ایران سفر کردم، احساس غریبه بودن داشتم. اما ایران کشوری است که من در آن به دنیا آمدم و در آنجا اقوام دارم، همیشه ارتباط عاطفی با این کشور را احساس می کنم و در چنین مواقعی اتفاقاتی که در ایران می گذرد بر شعر من نیز تأثیر می گذارد . دو شعر آخر من در اوایل روزهای اعتراض سروده شده است.

   از خشونت  صحبت می کند، از درماندگی که به عنوان یک ایرانی در خارج از کشور در برابر قتل عام مردم ایران احساس می کنیم. یکی از آخرین شعرهایم را با ابیات اقتباسی از حافظ به زبان فارسی شروع کردم، شعر به چهار زبان است: آلمانی، انگلیسی، فارسی و عربی .  فکر می کنم زبان مادری  در شعر من به دنبال جایی برای بیان خود میگردد. و مطمئنم اگر به ایران برگردم به فارسی هم می نویسم. اما اگر کسی می تواند در رابطه با شعرم بگوید که من ایرانی هستم: نه، فکر نمی کنم. فقط صدای یک آدم بیگانه در آن شنیده می شود.






ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات