اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
پنج شنبه ، 20 ارديبهشت ماه 1403
2 ذیقعده 1445
2024-05-09
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 2037
بازدید امروز: 5764
بازدید دیروز: 3291
بازدید این هفته: 52936
بازدید این ماه: 145493
بازدید کل: 15013584
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



مصاحبه‌ی نورهان با رزا جمالی

                                    


                                    مصاحبه‌ی نورهان با رزا جمالی





 

رُزا جمالی متولد ۱۳۵۶، تبریز، دانش آموخته ی کارشناسی ادبیات نمایشی از دانشگاه هنر و کارشناسی ارشد ادبیات انگلیسی از دانشگاه تهران است. از او تاکنون شش مجموعه شعر، یک نمایشنامه، یک مجموعه مقاله ، دو آنتولوژی ترجمه شعر انگلیسی و  هفت کتاب در عرصه ی ترجمه ی شعر جهان منتشر شده است...
او را از شاعران مهم، تاثیرگذار و جریان ساز سه دهه ی اخیر شعرِ ایران می دانند؛ شعر او پُر از پیشنهادات تازه برای شعر خلاق فارسی بوده است.
شعرهایش به زبان‌های بسیاری ترجمه شده است و در معتبرترین نشریات و جشنواره‌های ادبی جهان مورد توجه قرار گرفته است.


 

نورهان: شما در کتاب «مکاشفاتی در باد» به نقد و نظریه‌ی ادبی می‌پردازید و مسئله‌ی شعر «چند صدایی» را تعریف و تئوریزه می‌کنید و می‌توان گفت که بیشتر شعرهای بلند شما در این شیوه و سبک و سیاق نوشته شده است. چطور این ذهنیت در شعر بلند «برایِ ادامه‌ی این ماجرای پلیسی قهوه‌ای دم کرده‌ام» شکل گرفت و چگونه در شعر «شهر ممنوعه» تکامل یافت؟

جمالی: از من مقالات زیادی در نظریه پردازی بوطیقای شعر در دهه‌ی هفتاد چاپ شده بود؛ مقالاتم در نشریاتی نظیرنامه‌ی کانون نویسندگان ایران، جهان کتاب، آدینه، کارنامه، عصرپنج شنبه، بیدار، بررسی کتاب، معیار، دنیای سخن و... منتشر می‌شدند و حالا تعدادی از آن‌ها در گزینه‌ای به نام «مکاشفاتی در باد» توسط نشر هشت گردآوری شده است.

بله، در کتابِ «مکاشفاتی در باد» من به روایت تک صدایی انتقاد می‌کنم و راوی دانای کل مطلق پندار و مردسالار را به باد انتقاد می‌گیرم و به طرح مسئله‌ی استحاله‌ی سوژه و ابژه می‌پردازم که در بیشتر شعرهایم نمود دارد، این در هم ریختن ذهنیت و عنیت که در هم ادغام می‌شود و دنیایِ بیرون و درون که در هم می‌آمیزد و ذهنِ شاعر دنیایی را به تصویر می‌کشد که ما به ازای خارجی ندارد و این در تمامِ شعرهایم کمابیش دیده می‌شود اما درباره‌ی شعر «برایِ ادامه‌ی این ماجرای پلیسی قهوه‌ای دم کرده‌ام» باید گفت که بسیار متاثر از ادبیات نمایشی‌ست و آغاز هنر شعر و نمایش در یونان باستان که این دو هنر در هم تنیده شده بود. در شعر فارسی در ژانرهایی مثل مسمط و مستزاد این تجربه در فرم دیده می‌شود اما از منظر محتوا شعر حافظ از منظر من شعری چند صدایی‌ست که صداهای مختلف در آن استحاله یافته و آن راوی دانای کل مطلق پدیده‌ها را روایت نمی‌کند. گاهی این جمع اضداد در شعرهای من دیده می‌شود، صداهایِ مختلفی شنیده می‌شود که شاید هیچکدام از آن‌ها من نباشم و پرسوناهایی است که در جامعه دیده‌ام و به قضاوت درباره‌ی آن‌ها برنخاسته‌ام. شعر بلند «زمین سوخته» الیوت هم دارای این ماهیت چندصدایی و قطعه‌قطعه‌گونگی ست. شاید این قطعه‌قطعه گونگی به من امکان می‌دهد که قطعات مختلفی را در کنار‌ قرار دهم و چیدمانی هنری‌ را خلق کنم که تفاسیرِ مختلفی را به دنبال داشته باشد و منتقدان و پژوهشگران ادبی را وادارد که زاویای مختلفی را در آن بیابند.


نورهان: شعر بلند «برای ادامه‌ی این ماجرای پلیسی قهوه‌ای دم کرده‌ام» که جنبه‌های روانشناختی و جامعه‌شناختی زن‌ستیزی و زن‌کُشی را مضمون اصلیِ خود قرار داده، چگونه در ذهنِ شما شکل گرفت و تکامل یافت؟

جمالی: در شعر«برای ادامه ی این ماجرای پلیسی قهوه ای دم کرده ام»  شعری نمایشی و چند صدایی را تجربه می کنم، شعری که با زنِ داستان بوف کور گفتگوهای بینامتنی برقرار می‌کند و آن را دوباره می نویسد. این شعر متنی دژانره ست چیزی مابین یک نمایشنامه، شعر نمایشی یا داستان جنایی. هویت زنی ست که شبیه به مرد آن داستانِ بوف کورکه زنی را مثله کرده ست، گویا به روایتِ خود مردی را مثله می کند و روایتی متفاوت از داستانِ زن ستیزی رایج در ادبیات فارسی را می آفریند. تک گویی‌های این شخصیت شما را به یاد مده‌آ می اندازد که کودکانش را می کشد و خودش را به آتش می کشد یا آنتیگونه که نمی داند جسد برادرش را کجا دفن کند و یا قهرمانان زنی که مسلط به اتفاقات روزگار خود شده‌اند و با خلق این «خود» نمایشی بوده است که آن ها به مثابه‌ی قهرمان زن زمانه‌ی خود را عوض کرده‌اند.

در این شعر به آسیب‌های اجتماعی برعلیه زنان، خشونت و خاموش کردن صدایِ راویِ زن در طول تاریخ ادبیات پرداخته‌ام. به قتل رسیدن زن شاعر در طول تاریخ از مضامینِ کلیدیِ این شعر بوده‌است.

استفاده از لحنِ نمایشی و تکنیک‌های نمایشنامه نویسی این شعر را در زمره‌ی یک شعر نمایشی قرار می دهد، شعری با دموکراسی ذهنی صداها و چند راوی؛ درآمیختگی سوژه و ابژه، ذهنیت و عینیت. این شعر ارتباطات بینامتنی بسیاری با متون و شخصیت‌های دنیای کهن، کتاب مقدس و اساطیر برقرار می‌کند.

در عین‌حال داستان زنان شاعری مثل رابعه، طاهره، نادیا انجمن و زنانی که در بسترهای اجتماعی مختلفی قربانی شده بودند ذهنم را بسیار درگیر می‌کرد و این باعث شد که به این زن قربانی صدا بدهم که گرچه به قتل رسیده اما می‌تواند صدا بیابد و خود را روایت کند.

سال‌ها از خلق این شعر گذشته است اما هنوز روزی نمی‌گذرد که داستان قتل فجیع زنی را در اخبار نخوانیم و این روایت مدام  و هر روز تازه می‌شود.

روایت قتل زن و زنی که مردش را برای رهاسازی خویش به قتل می‌رساند در اینجا با تمهیدهای روایی ادبیات جنایی-پلیسی روایت می‌شود و تکنیک و سبک در این اثر برجسته‌سازی شده است.

 

نورهان: شعر «ریشه‌هام» که شعری زیست‌بوم گرایانه است و به بسیاری از زبان‎های دنیا ترجمه شده است در چه دوره‎ای از کارهای شما متولد شده است و سخنرانی شما درهند در باب این نوع از شعر حول چه مضامینی بوده است؟

جمالی: بله، شعرهایی مثل «بر این منطق البروج استوایی‌ام»، «طبیعت بیجان»،«نهنگ»، «عروس دریایی» و بسیاری دیگر در این دسته‌بندی قرار می‌گیرند. این شعرها از توصیفات چشم‌انداز به شکلی غنی بهره می‌گیرند و آن‌را به زمین و زن پیوند می‌زنند، از معیارهای اکوفممینیستی و اکوکریتیستی برخوردارند وروایتی زنانه را از پدیده‌های طبیعی و فجایع زیست‌محیطی ارائه می‌دهند، در سخنرانی‌ام درهند در سال ۲۰۱۴ که نسخه‌ی صوتی

انگلیسیِ آن در ساوندکلاود موجود است مطرح می‌کنم که اساطیر ایران باستان چقدر با مکتب زیست‌بوم پیوند دارند و الهگانی نظیر آناهیتا، میترا، چیستا و... چگونه در چرخه‌ای اکوفیمنیستی تعریف می‌شوند و در این سخنرانی به شعر نیما، شاهنامه و توصیفات چشم‌انداز در شعر فارسی نظیر شعر منوچهری دامغانی هم پرداخته‌ام. اما در شعر من روایتی تازه از این پدیده‌ها و در هم تنیدگی‌ آن‌ها وجود دارد که با روایتی یکدست و تک‌صدایی تفاوت دارد. روایتی چند وجهی از همه چیز و دنیایی درهم و آشفته چنانکه در سطرهایی گفته‌ام «به تعمیر زمین نشسته‌ای/ با انگشتانی که فقط به سرکه و نعنا آغشته‌است»، تکثیر سلول‌های سرطانی، گرمایش زمین، گیاهان، درختان، جنگل‌های بارانی، باران‌های سیل‌آسا و موتیف‌های دیگری که در دل کتاب «این ساعت شنی که به خواب رفته است» یافته می‌شود و قابل تحلیل و تفسیر است.

 

نورهان: شما در ترجمه‌ی خود از شکسپیر، قرائتِ جدیدی از شعر او را برای خواننده‌ی فارسی زبان به ارمغان آورده‌اید، چگونه گزینش و ترجمه این کار را انجام داده‌اید؟

جمالی: بله، این کتاب حاصل دهه‌ها شکسپیر خوانی من بوده است و قطعات و شاه‌بیت‌هایی که بسیار مورد علاقه‌ام بود و سال‌ها متن انگلیسیِ آنها را با خود زمزمه می‌کردم تا اینکه به این نتیجه رسیدم که این قطعات را به شکلی مجزا برای خواننده‌ی فارسی زبان فراهم کنم. این قطعات که سرآمد ادبیات انگلیسی هستند برای همه‌ی انگلیسی زبانان آشنا هستند و در هر خانه‌ای زمزمه می‌شود؛ از خودم پرسیدم که آیا شعر شکسپیر را می‌توان به مخاطب عام فارسی زبان معرفی کرد و نتیجه کار نشان داد که بله خوانندگانی که حتا با شعر معاصر ارتباط برقرار نمی‌کنند این قطعات شکسپیر را دوست دارند. البته در ترجمه و بازسرایی این قطعات زحمت بسیاری کشیده‌ام تا فارسی دلچسبی داشته باشد و محتوای شعری خود را حفظ کند و از تکلفِ زبان فاخر دور باشد و به زبان فارسیِ امروز نزدیک باشد چنانکه شیموس هینی اثری فاخر و باستانی نظیر بیوولف که حماسه‌ی پهلوانی انگلیسی کهن است را به انگلیسی امروز برگردانده است، ما نیز خوب است که در برگردان آثار کلاسیک این الگو را مدنظر قرار دهیم و به قابلیت خوانده شدن اثر توسط خواننده امروز توجه کافی را مبذول بداریم.


نورهان: در نوبل خوانی در گفتگویی اعلام کرده‌اید که «لوئیز گلوک» برنده‌ی نوبل ۲۰۲۰ شاعری زبان‌باز و زبان ورز نیست و بیشتر ذهنیتی هنرمندانه نسبت به هستی دارد، تا چه اندازه به این موضوع اعتقاد دارید؟

جمالی: بسیار، حتا آثار اولیه من هم بیشتر از اینکه زبان ورزانه باشند، آثاری سورئالیستی هستند که حاوی درکی هنرمندانه و پدیدارشناسانه از جهان هستند. زبان‌ورزیِ صرف تنها از شما یک ادیب می‌سازد و نه یک شاعر و هنرمند خلاق. هنرمند دارای کشف و شهود و خلاقیت است و درکِ هستی‌شناسانه‌ی تازه‌ای از جهان را ارائه می‌دهد که پیش ازین وجود نداشته است اما برای انتقالِ این درکِ هستی شناسانه به زبان شما باید این ابزار را به خوبی بشناسید یعنی درک و لمسِ شاعرانه‌ای از کلمات داشته باشید و بدانید که چگونه کلمات حس‌ها را القاء می‌کنند و چه کلماتی از انتقال این حس ممانعت به عمل می‌آورند. اگر خواننده‌ی امروز به کلمه‌ای دور از ذهن و ناشناخته برسد یا اگر مترادف‌ها یا هم‌نشینی‌ها در اجرای زبانی شما به خوبی انتخاب نشوند و یا اگر تصویری در ذهن به جا نگذارد همه‌ی این‌ها ضعف تالیف محسوب می‌شود و یک هنرمند بزرگ مسلما ابزار کارش را هم به خوبی می‌شناسد.

 

نورهان: شعر «سرخس» که از محبوب‌ترین شعرهای شماست چه زاویه‌ی دیدی را با تاریخ انتخاب می‌کند و چگونه روایت می‌شود؟

جمالی: استیفن گرین‌بلت در نظریه‌ی تاریخ‌گراییِ نو روایتِ دیگری از تاریخ را مطرح می‌کند که چندصدایی است و صداهایِ مختلفی را دربرمی‌گیرد. در این شعر من صداهای مختلفی را از دلِ تاریخ بیرون کشیده‌ام که لزوما صدای غالب نیستند و این روایت‌ها را در هم تنیده‌ام، قطعه‌های مختلفی که توصیف و تصویرها را در هم می‌آمیزد، ذهنیت و عینیتی که در هم امتزاج پیدا کرده با رویکردی تاریخی روایت می‌کند و گاه خود را ازین روایت قاصر می‌داند، اجرای صحنه‌ای این شعر که در گالری طراحان آزاد و با کارگردانی آرمین مالکی صورت گرفت بسیار مورد استقبال قرار گرفته زیراکه به گفته‌ی گرینبلت روایت دیگری از تاریخ و صداهای تنیده در آن را ارائه می‌داد. لازم به ذکر است که نسخه‌ای ازین اجرا در آپارات و یوتیوب قابل تماشاست.

 

 

نورهان: در شعر «زن، گرگ، کرکس، ببر» از چه منظر فمینیستی زن را روایت می‌کنید؟

شاید این شعر را بشود از منظر مکتب فمینیسم آمازون تفسیر کرد. دکتر نادر ابراهیمیان استاد ادبیات فارسی و چند منتقد دیگر از منظرهای فمینیسم متاخر به این شعر پرداخته‌اند. در عین حال در این شعر نوعی بدویت و نزدیکی به اشعار سافو و اروتیسمی از نوعِ آن دیده می‌شود. در ادبیات انگلیسی ازینگونه اشعار به اشعار اویدی تعبیر می‌شود، منظومه ونوس و آدونیس شکسپیر هم ازین قبیل اشعارست که الهام بخش من هم بوده است، نوع زنی که در این اشعار روایت می‌شود با زن متداول و معشوق خجالتی شعر جان دان تفاوت دارد. من به نوعی نمونه‌ای زنانه از شعر اویدی را در اینجا خلق کرده‌ام.

 

 

 

نورهان: در نمایشنامه‌ی «سایه» فضایی استعاری را خلق کرده‌اید که زندگیِ خانگی زنان را به چالش می‌کشد، در این چالش هویت زنانه مطرح می‌شود و معیارهای جامعه‌ی مردسالار به باد انتقاد گرفته می‌شود، این فضا چگونه در ذهن شما شکل گرفت؟

جمالی: تئاتر ابزورد که موضوع پژوهشی من بوده است و نمایشنامه‌های اگزیستانسیالیستی از چنین فضاسازی‌ای برخوردار هستند. اتاق در نمایشنامه‌های سارتری و بعدتر در نمایشنامه‌های پینتری و ترس و سکوت حاکم بر آن آدمی را به پرسش‌های هستی‌شناسانه وا می‌دارد جائیکه هویت آدم‌ها و آزادی عملِ آن‌ها به چالش کشیده می‌شود، من این فضا را به جامعه ایران و زندگی زنان منتقل کرده‌ام و سوال‌های هویتی و جدال‌های آن را در دهانِ این شخصیت‌ها قرارداده‌ام. در عین حال از ترفندهای ژانر جنایی-پلیسی هم برای ایجاد تعلیق و کشش یک طرح داستانی بهره جسته‌ام، سعی کرده‌ام تا حد امکان نمایشنامه را استعاری و تمثیلی سازم و از کارهایی که یک زن در زندگیِ خانگی‌اش بارها تکرار می‌کند یک بازیِ ابزورد بسازم: سالاد درست کردن، آشپزی، کارِ خانه، آرایش کردن، نگاه کردن در آینه و...

مضمونی در فیمنیسم هست با عنوان: «زنان برعلیه زنان». این مضمون اینگونه تعریف می‌شود که زنان برای تبلیغ معیارهای مردسالارانه با زنانِ دیگر وارد جدال و کشمکش می‌شوند و سعی دارند که خود را در عملی کردنِ این معیارها بهتر جلوه دهند، عبارات کلیشه‌ای نظیر: زیباترین زن، بهترین کدبانو، بهترین همسر، بهترین مادر، وفادارترین، بهترین آشپز و بهترین خانه‌دار که در این نمایشنامه به سخره گرفته می‌شود و رقابت زنان برای رسیدن به حد اعلای این معیارها موردِ چالش قرار می‌گیرد به خاطر همین است که این زنان هویتی ندارند و تنها تحت تعابیر جامعه‌ی مردسالار تعریف می‌شوند.

نمایشنامه‌ی «سایه» تلفیقی ست از عناصر نمایش ابزورد با داستان پردازی جنایی. رگه های پُر رنگ زن محور این اثر به شکلی روانکاوانه هویت زن امروز را به چالش می‌کشد؛ دو زن که در جستجوی هویت خود به جدالی ابدی کشیده شده‌اند.

داستانِ نمایش ازین قرار است:

تا به حال یازده زن که چهره ای شبیه قاتل داشته اند دستگیر شده اند؛ پلیس در جستجوی زنانِ دیگری ست. همه‌ی این زن ها کاملا شبیه هم بوده‌اند. نمایشنامه با پناه بردن زنی به یک پناهگاهِ ساکت آغاز می شود، اتاقی ساده با اندک اشیائی روی میز. چندی نمی گذرد که زن دیگری هم درست به همانجا پناه می آورد. زنی که درست مشخصات زن پیشین را دارد؛ با چهره‌هایی یکسان و اغراق شده و ملبس به لباسی بلند و سیاه. آنها در یک روز به دنیا آمده‌اند و یک نام دارند، این دو در چالش‌های روانی که با هم دارند، در جستجوی هویتی هستند که نامعلوم است، هویتی که برای به دست آوردنِ آن ناچار به تخریب دیگری هستند، در پایان نمایش این دو زن همدیگر را به قتل می رسانند اما در صحنه‌ی پایانی زن دیگری که کاملا شبیه به دو زن پیشین است تکه روزنامه‌ای را در سطل کنار میز می یابد که حاکی بر این است که پلیس تا کنون سیزده زن را که کاملا شبیه به هم بوده‌اند دستگیر کرده است و دو زن ازین تعداد مرده پیدا شده اند...

 

نورهان: شما در بسیاری از شعرهایتان به نوعی از معرفت اشیاء و عرفانِ امروزی نزدیک می‌شوید؛ این ذهنیت چگونه شکل می‌گیرد؟

جمالی: در نگاهی متفاوت به آنچه که در پیرامونِ خود می‌بینیم و در پیوند دادن آن به عالمی معنوی که رشته‌ی چیزها را پیوند می‌دهد. کشف لحظاتِ شاعرانه‌ای که ما را به دنیایی دیگر وصل می‌کند. پدیده‌هایی رازآمیز که از خلالِ اشیاء با ما صحبت می‌کنند و ما را به جایی می‌برد که در آن رویا و آرزو و خاطره و وهم درهم می‌آمیزد. وقتی متون اشراق‌گرایانه نظیر سهروردی را می‌خواندم حس کردم که این ذهنیت را می‌توانم با دایره‌ی کلماتی دیگر و در یک فضاسازی دیگر خلق کنم و حتی از فضاسازی‌های تاریک به سمت روشنایی حرکت کنم، از غم به شادی، از مرگ به زندگی.

«این ساعت شنی که به خواب رفته است» حاوی تجربه‌هایم در زمینه‌ی عرفان مدرن و اشیاء است. بی واسطه نوشتن و نزدیک شدن به فضاهای بکر و شهودی در این مجموعه به شکل مشخصی نمایان است. با نگاهی فلسفی و اسطوره‌ای به پدیده‌هایی نظیر عشق و مرگ نگاه می کنم، ذهنیتی که آدمی همیشه با آن درگیر بوده است. در این کتاب شعری با عنوان «زوایای این قاب» وجود دارد که انگار بازخوانی رباعیِ خیامی ست، هر قطعه از این شعر چهارخط دارد و به چیستیِ جهان و هستی و مرگ می پردازد، پرسشگرست و معماساز و ایهام و ایجاز از ویژگی های آن ست؛ گفتگوی بین نور و تاریکی در این کتاب رگه هایی از فلسفه ی اشراق را به ذهن متبادر می کند، این کتاب پرسوناهای نمایشی را به درون طبیعت برده است.

 

نورهان: زنِ شعرهای شما زنی فاعل است و نه منفعل، این زن چگونه نقشِ خود را پیدا کرده است؟

جمالی: در شعرهای مثل «نهنگ» و «تقویم» و «عروس دریایی» که زن را فاعل هستی فرض می کنم نوعی معرفت‌شناختی و شناخت هستی وجود دارد. این زن می‌خواهد نقبی به همه‌چیز بزند و جهان را از نو تعریف کند همچنین در این شعرها نوعی شور و شعف عرفانی دیده می‌شود. زن را در چرخه‌ی کهن‌الگوها و گاهِ جهانِ کهن تعریف می‌کند که نمودی از انسان باستانی بی‌زمان و بی‌مکان است که در الهیات میرچا الیاده تبیین شده است؛ این زن همان الگوی سفر قهرمانِ زنانه‌ی جوزف کمبل را تجربه می‌کند گرچه مسیر پر فراز و نشیبی را طی کرده و موانع بسیار گذر کرده است اما سرانجام به پیروزی می‌رسد و بر جهان تسلط پیدا می‌کند و هستی‌شناسیِ تازه‌ای را در دل تاریخ، جهان و جغرافیا پیدا می‌کند، فاعل است و نه منفعل.

این فاعل بودن است که «خود» دیگری را برای او خلق کرده، این خود به او اجازه می‌دهد که نقشی مسلط را برعهده گیرد و در پدیده‌ها دست ببرد و جهان را جورِ دیگری تعریف کند:

 

عروسِ دریایی

 

به پهلو خوابیده بودم،

داشتم با پاهام اقیانوسها را یکی در میان جابه‌جا میکردم

همان گرمسیر مدامیست که هر چند لحظه یکبار از کمرم می‌گذرد

همان که تمام قبایل وحشی را و سواحل قناری را و نواحی استوایی را

با حفظ نام بر تنم نقاشی کرده است!

اقیانوس منجمد شمالی را کجا کشاندهای؟

یک دسته از موهام نخلهای تاریکاند

ابروهام مسیر باد شمال

دستهام بادبانهای اطلس اند

چشمهام فانوس دریایی

لبهام حفره هایِ ته دریا.

 

در این قبیل شعرها زن را فاعلِ هستی فرض می‌کنم و پدیده‌ها را حولِ این محور تعریف می‌کنم که به الهگان اساطیری ایران هم پهلو می‌زند و جای پژوهش و واکاوی را باز می‌گذارد.

 

 

نورهان: شما استعاره‌های تازه‌ای را وارد شعر فارسی کرده‌اید، این روندِ استعاره سازی چگونه شکل می‌گیرد؟

جمالی: پاره‌ای ازین استعاره‌ها را از زندگی روزمره به وام می‌گیرم و نشانه‌شناسی تازه‌ای را برایِ شعرم خلق می‌کنم. گاهی این جایگزینی‌ها جنبه طنز دارد و این رویکرد در کارهای من بسیار دیده می‌شود، نظیر شعر «درازآویز تزئینی» که استعاره‌ها از اخبار و رویدادهای آن زمان برآمده‌اند و ماهیتی داستانی پیدا کرده‌اند.

حتی‌الامکان سعی می‌کنم از استعاره‌های مرده و کلیشه‌ها فرار کنم و از تعابیر دستمالی شده و پُربسامد در ادبیاتِ فارسی استفاده نکنم.

احیای این استعاره‌ها تنها با آشنایی زدایی و قراردادنِ آن‌ها در موقعیتی متفاوت صورت می‌گیرد و من گاهی برای شکستن فضاسازی ازیک استعاره‌ی متداول هم استفاده کرده‌ام.

نورهان: چگونه روایت در شعر شما گسسته می‌شود و چند راوی روایت‌های مختلفی را به عهده می‌گیرند و همدیگر را قطع می‌کنند و در هم تداخل پیدا می‌کنند؟

جمالی: سعی می‌کنم که یک موقعیت را از نگاه چند راوی روایت کنم و این چند راوی لزوما یک جور روایت نمی‌کنند. شعر بلند «برایِ ادامه‌ی این ماجرای پلیسی قهوه‌ای دم کرده‌ام»  از نمونه‌های مشهود تقطیع روایت و گسستِ آن است. قاتل، مقتول و راوی گاه در هم تنیده می‌شوند و گاه از هم فاصله می‌گیرند و حرف دیگری را انکار یا تائید می‌کنند. در شعرهایی مثل«علف هفت‌بند»  راوی به موجودات اساطیری مختلفی تغییر پیدا می‌کنند که فضاسازی را کامل ‌کند اما در بسیاری از شعرهایم روایت‌شناسی به شکلی نامشهود در دلِ شعر تنیده شده است و نیازمند مطالعه‌ی پژوهشی‌ست تا تداخلِ گفتمان‌ها قابل تشخیص باشد و روایت غالب و غیر‌غالب، گفتمان شخصی و غیرشخصی، روایت خطی و غیرخطی، روایت به گذشته و آینده را برای خواننده تقطیع کند. بر اساس مکتب خواننده محور مخاطب من می‌تواند برداشتِ خودش را از این صداها داشته باشد و تعبیری نزدیک به محیط و پیرامونِ خود را در آن بیابد.

شعر «به وقتِ گرینویچ» که به روایتِ دیگری از جنگ‌های خاورمیانه می‌رسد با روایتِ استعماری غالب فرق دارد و روایتی پسااستعماری‌ست.

 

نورهان: لحن محاوره و دایره‌ی کلمات شما در کتابهای اولتان در شعر فارسی بسیار تازه و بی‌سابقه بوده است و ارزش و تاثیر آن آثار امروزه در شعر فارسی مشهود است، این کلمات چگونه در چرخه‌ی ذهنی شما شاعرانه می‌شود و چگونه لحظه‌های شاعرانه‌ی زبان گفتار را کشف می‌کنید؟

جمالی: اولین کتاب ام «این مرده سیب نیست یا خیار است یا گلابی» در سال ۱۳۷۷ طرحی نو بود. این کتاب پیشنهادات تازه‌ای داشت. پیشنهاداتی نظیر شعر چندصدایی، چندزبانی، استفاده از لحن های مختلف زبان، استعاره سازی، نشانه سازی، آشنایی زدایی و... . در این مجموعه هویت منِ شاعر معطوف به هویت درهم ریخته‌ی اشیاء است. نحوهایی که گاهی شکسته می شوند، عباراتی که به شکلی قطعه قطعه و کلاژگونه کنارهم قرار می گیرند.

کتاب دوم‌ِ من «دهن کجی به تو»، قدرت و توانش زبانی را به رخ می کشید در حالیکه در این کتاب سبک های مختلف شعری نظیر تصویرگرایی و زبانگرایی را تجربه کرده‌ام. در اینجا زبان من نسبت به کتاب قبلی پخته‌تر شده است. گاه دنیایی کودکانه را با کلماتی سادی و ذهینتی تازه توصیف می کنم. عشق و جنگ با پدیده ها، بازی‌های زبانی بسیار، سطرهایی گاه بسیار بلند و گاه بسیار کوتاه. گاه کاملا ادبی و گاه محاوره و عامیانه. ذهنیتی که همه‌ی دلالتهای یک دال را به شکلی پوچ و پر از ایهام مطرح می کنم و زنجیره‌ی بی پایانی از دلالت ها را می آفرینم که به آن مدلول غایی و نهایی منجر شود.

 

نورهان: طنز در شعرهای شما چه جایگاهی دارد؟ در شعرهایی نظیر «درازآویز تزئینی»، «جنگ سایبری»، «سبد کالا» و... با نوعی طنز اجتماعی روبرو هستیم، لطفا در مورد اینگونه شعرها بیشتر توضیح دهید؟

جمالی: این شعرها از دل همان اتفاقات برآمده است و با دایره‌ی واژگان که بسیار متداول و باب شده بازی می‌کنند و آن را به سخره می‌گیرد. وقتی دغدغه‌ی روزانه‌ی همه‌ی ما این واژه‌ها شده چرا نباید آن‌ها را وارد شعر کنیم. سعی کرده‌ام که از گزاره‌های خبری که در اخبارهر روزه می‌شنویم استفاده کنم و در محور همنشینی با نوعی ناسازگاری با فضا این طنز را به وجود بیاوریم. همیشه در عصر التهابات و بحران‌های اجتماعی طنز نقش پررنگی در ادبیات جهان پیدا کرده و من به جای زبان شعارگونه‌ی شعر متعهدِ سیاسی، زبان هجو را برگزیده‌ام.


سبدِ کالا

۱

دست خالی برگشته بودیم؛ من وُ عروسک اسفنجی ام!
در خیابان بغلی همهمه پر بود؛ من بودم وُ او - تک حمله هایی از آن سوی
مرز
یک خرابکار ی معین:
عوضی؛
رایانه ای؛
بی در وُ پیکر!
حملات سایبری مغزم را منکوب کرده بود و من مجبورم که اعتراف کنم:
از سلول های مغزم سلاحی سرد ساختند
از جمجمه ام خاطره ای عتیق
و مردمک ام بدل شد به موشکی همینطوری
و ای کاش که می فهمیدی تو؟
تو که انگار هوش عاطفی ات چیزی در حد درخت است،
و یا حکومت وحش!
هلوی بی نمکی که تاریخ را پشت وُ سر جویده است سراسیمه
دستپاچه سراسیمه لباسش را هم پشت وُ رو پوشیده است وارونه!

۲

گردنه ی بغلی حیران است؛ اشتباهی پیچیده اید؟!
هیس. هیس. یواش .یواش.
من همین بغل بودم ، کیف دستی ام کناری بود. پشتی
تو سهوا نشانه گذاری می شدی ،
اشتباهی شاید.سفت و چفت روی مغ ز سرم
از مرز غربی یا شرقی فقط یک حمله کافی ست تا ویران ام کند
من اینجا در بزرگراهی که غرب وُ شرق وُ شمال وُ جنوب نشانه اش رفته اند
خاطره های پریروزم را انبار می کنم
و تراکتورها و یا بلدوزرها را در بسته جاسازی می کنم!



۳
گفته بودم پریروز:
امسال سال اقتصاد کش لقمه ای ست
امسال سال سیب زمینی ست.

۴

اگر فردا به نتیجه ی قطعی نرسیم؛
پس فردا حتما خواهیم رسید.

۵

اما چند لحظه بعد:
بایگانی شده بودم
مذاکرات انجام شده بود
رو به وخامت گذاشته بود در سراشیب ی کند؛ لیگ برتر
انگار دارد تکه قطعه می شود در آخرین حمله
مسیر گنگی ست ظاهرا
خواب بودی مگر؟!
چند ثانیه بعد؛
هفت سال از تاریخ اش گذشته بود حتما
کجایی تو؟!

 

 

 

دراز آویزِ تزئینی

روز بدی بود
ما ساکنان منطقه ای بودیم که ساکنان گیج وُ گول اش را نمی شناختیم
ساختار نحوی خیابان هایی که مسلسل می شد
آسیب شناسی میدان هایی که می پیچید
غلط خوانی فرستنده هایی که غبار گرفته بود
دوباره خوانی گیرنده هایی که اصلن نمی گرفت
در پرسپکتیوِ شهر گم بود هر چه نوشته بودم وُ خط زده بودم
ساختار نحوی جملات در هم ریخته بود، لکه گیری می خواست
گوینده خواب اش می آمد، من منتشر نمی کردم
ژورنالیست ها خمیازه کشیده بودند یک لحظه پیش انگار در قوط ی کنسرو
فیلم سازی از سواحل قناری آمده بود دست می داد با من
از طوطی ها عکس می گرفت وُ مارکِ خط چشمام را می پرسید.


به شوهرم گفتم : «چه قدر آسمان تاریک است ! چقدر روز فلج است!
چه قدر فیلم ساز حرف می‌زند؟!»

شبیه کلاغ های سیاه شده بودند در رنگ وُ لعاب مخفی اش بی پدر!
همان هویت نامعلوم منشورها را داشتند در اسطوره ی گاو دو سر چسبیده در
قاب عکس اجدادی مان
شبیه مخروط ها شده بودند مفرغی و برنجی در موزه ی تاریخ انسان چند نسل
قدیمی تر از ما
موازی با عروسک فلجی بر طاقچه که من بودم
هجومی که بر سرم لانه کرده بود
و یکی به چنگالی دیگری را می جوید
و دیگری بلعیده بودش لحظه ای پیش
و خواب اش را دیده بود لحظه ای پیش احیانا کمی پیش.

اضلاع آسمان شبیه همان چندضلعی خاموش است ، به شوهرم تاکید کردم
تاریک در عروسک منجمدی که من بودم و تو عاشق اش بودی
مردی ملبس به یک بارانی بهاری پهنای یک سرزمین را درنوردیده بود
در لباسی خاکستری مدام حرف می زد ، میبلعید کلمات را ، ور وره می کرد
آغشته به عطر خاشاک در میدان های عزیز این شهرِ بزرگ دلبرانه می رفت
آمیخته با جاهلان وُ گدایان وُ سیب زمینی به دست ها
عربده کشیدند بر گروهی از دوستانم ،
صف کشیده بودند آنجا کنار خیابا ن نهم
و لاجرم دراز آویز تزئینی به گردن داشت
و شبیه میمونی از بالای آن تپه یک ریز سخنرانی می کرد.

 

«تلویزیون را خاموش می کنی یا نه؟!»: به شوهرم گفتم
یک نفر گفت:
دولت همیشه آغشته به لکه های وایتکس خواهد ماند
دیگری گفت:
پس آمونیاک به چه دردی می خورد؟
سومی گفت:
گمانه زنی کار ما نیست
چاهارمی فراجناحی شد
فضایی بود
هسته‌ای!


به شوهرم گفتم : «خاموش می کنی آن را یا نه؟»
در روزنامه های عصر چیزی ننوشتند

فکر کردند سواد نداریم بخوانیم
فقط به حروفی نوشتند که هیروگلیف بود
پارازیت می فرستاد
فیلتر شده بود
بوق می زد
ادای گربه‌ها را در می آورد.

به شوهرم گفتم : «دارم تلویزیون را خاموش می کنم!»
و در روزنامه های عصر دیگر ننوشتند چیزی دیگر ننوشتند چیزی دیگر.

 

جنگ سایبری


ارتباطات دیپلماتیک قطع شده است؛
گرچه ما کسی را حذف نکرده بودیم
پلنگ ایرانی در حال انقراض است
و ما به یک همزیستی سایبری احتیاج داریم به ناچار
پارک لاله باغ وحش رسمی مملکت است
چراکه گربه ها بر ذهن ما آوار شده اند
این جمعیتی ست که رو به افزایش است.

خبر خوبی ست...))


و ما به زیارت می رویم...

«برای رای دادن در بزنید لطفا!»

جناح رسمی شام را صرف کرده است
منتظر کیک شکلاتی ست
جناح غیر رسمی خوابش گرفته
الکی بر طبل می کوبد.

و تو ای ارتش سایبری
سپاه سایبری
جنگ سایبری
مرگ سایبری
جمهوری سایبری


و تو ای نیروگاه هسته ای
ارتش خورشیدی
منابع انسانی
نیروی آسمانی
انرژی مخفی
بشکه ای نمانده است.


و این دیگر متاسفانه جبر جغرافیایی نیست
به گرمایش زمین هم نامربوط نیست
بخشی از آن رانت خواری ست
قسمتی زمین خواری ست
باقی اش خام خواری ست
و به سطوح متغیر دریا وابسته است
و فاصله ی محدودی ست محاسبه شده تا اجرام آسمانی...

مسیر را درست آمده اید:
اینجا جمهوری جنگ سایبری ست؛
بخشی از یک مسئله ی لاینحل جهانی ست!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نمایه‌ی آثار:

 

شعر:

- این مرده سیب نیست یا خیار است یا گلابی ( ویستار، ۱۳۷۷)

-           دهن کجی به تو (نقش هنر، ۱۳۷۷)

 برای ادامه ی این ماجرای پلیسی قهوه ای دم کرده ام ( آرویج ۱۳۸۰)

- این ساعتِ شنی که به خواب رفته است ( چشمه، ۱۳۹۰) ( چاپ دوم: ۱۳۹۴)

- بزرگراه مسدود است ( بوتیمار، ۱۳۹۲) ( چاپ چهارم: ۱۳۹۷)

- اینجا نیروی جاذبه کمتر است ( مهر و دل، ۱۳۹۸) ( چاپ دوم: ۱۳۹۹)

(چاپِ سوم: ترنجستان ۱۴۰۰)

-  و این چه کسی است که دو هزار سال گریه کرده است بر دامنم؟ ( گزینه ی اشعار به زبان انگلیسی) ( هند، ۲۰۱۹)

-  این رسم الخط فارسی نیست ( در دست انتشار)

 

نقد ادبی:

-           مکاشفاتی در باد ( مجموعه ای از مقالات بر شعر احمد شاملو، علی باباچاهی ، نازنین نظام شهیدی، گراناز موسوی، علی عبدالرضائی، رضا براهنی، یدالله رویایی، رضا چایچی، بیژن جلالی، سید علی صالحی و ... ) ( این مقالات پیش ازین در نشریانی نظیر نامه ی کانون نویسندگان ایران، جهان کتاب، کارنامه، آدینه، بیدار، زنان، بررسی کتاب ، عصر پنج شنبه و.. منتشر شده اند.) ( نشر هشت، ۱۴۰۰)

- مقالاتی پژوهشی به زبان انگلیسی در تحلیل شعر

 

نمایشنامه: 

- سایه ( سیب سرخ، ۱۳۹۸) 

ترجمه:

-  ترجمه ی کتاب خانه ی ادریسی های غزاله علیزاده به انگلیسی ( کتاب کارما؛ نیویورک، ۲۰۲۲)

- دریانوردی به سمت بیزانس، گزینه ی اشعار ویلیام باتلر ییتس (نشر ایهام، ۱۳۹۹)

-           لبه، آنتولوژی شعر انگلیسی زبان ( انتشارات مهر و دل، ۱۳۹۸)

( چاپ دوم:۱۴۰۰)

-  لاله ها، ده شاعرِ زن ( ایهام، ۱۴۰۰)

- زبان منشوری ست، گزیده‌ی اشعار امیر اور (نشر مهر و دل، ۱۳۹۹)

( چاپ دوم: ۱۳۹۹)

- فردا و فردا و فردا،صد قطعه از ویلیام شکسپیر

( نشر ایهام،  ۱۴۰۰)

- درخت کاج، هانس کریستین آندرسن

( نشر ترنجستان، ۱۴۰۰)

- شن و زمان، امیر اور ( نشر هشت، ۱۴۰۰)

- زنبقِ وحشی، لوئیز گلوک (نشر ایهام، ۱۴۰۱)

-زنی که همیشه هست، گزینه‌ای از آثارِ دوروتی پارکر (ترنجستان،۱۴۰۱) 

- کلمات، سیلویا پلات ( نشر ثالث، ۱۴۰۱)


رمان:

زندانی دره ی یمگان

 

فیلمنامه:

سیاهکل

 

شماری از فعالیت‌ها:

داوری جوایز شعر

داوری جوایز ترجمه ادبی

سردبیری نشریات و مجلات

دبیر بخش ترجمه ادبی بسیاری از نشریات

مشاور شاعران جوان و مدرس نوشتن خلاق در فرهنگسراها و خانه‌های فرهنگ

مدرس و سخنران  (به دو زبان فارسی و انگلیسی) درهمایش های ادبی داخلی و بین المللی 

مدرس انگلیسی پیشرفته در معتبرترین آموزشگاههای کشور به مدتِ پانزده سال

 

( آثارِ رُزا جمالی موضوع ده‌ها مقاله وپایان‌نامه‌ی دانشگاهی بوده است.)

کتاب‌های پژوهشیِ بسیاری موجود هستند که فصلی از خود را به تحلیلِ آثار رُزا جمالی اختصاص داده‌اند.

 

 

 

 








ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات