اخبار سایت
آرشیو
شماره پنجم نورهان خرداد 1391 (32)
شماره ششم نورهان مرداد1391 (36)
شماره هفتم نورهان آبان 1391 (25)
شماره هشتم نورهان دی 1391 (39)
شماره نهم نورهان بهمن 1391 (41)
شماره دهم نورهان اسفند 1391 (15)
شماره یازدهم نورهان اردیبهشت 1392 (17)
شماره دوازدهم نورهان مرداد 1392 (14)
شماره سیزدهم نورهان مهر1392 (17)
شماره چهاردهم نورهان دی1392 (19)
شماره پانزدهم نورهان فروردین 1393 (31)
شماره شانزدهم نورهان تیر 1393 (17)
شماره هفدهم نورهان مهرماه 1393 (29)
شماره هیجدهم نورهان دی ماه 1393 (18)
شماره نوزدهم نورهان خرداد1394 (31)
شماره بیستم نورهان مهر 1394 (29)
شماره بیست و یکم نورهان فروردین 1399 (45)
شماره بیست و دوم نورهان مهر1399 (31)
شماره ی بیست و سوم نورهان آذر 1399 (47)
شماره ی بیست و چهارم نورهان بهمن 1399 (82)
شماره ی بیست و پنجم نورهان فروردین 1400 (48)
شماره ی بیست و ششم نورهان خرداد 1400 (45)
شماره بیست و هفتم نورهان شهریور1400 (47)
شماره بیست و هشتم نورهان آذر 1400 (75)
شماره بیست و نهم نورهان خرداد 1401 (26)
شماره سی‌ام نورهان دی 1401 (29)
شماره سی و یکم نورهان آذر1402 (39)
تقویم
پنج شنبه ، 20 ارديبهشت ماه 1403
2 ذیقعده 1445
2024-05-09
آمار بازدید کننده
افراد آنلاین : 1999
بازدید امروز: 75
بازدید دیروز: 3291
بازدید این هفته: 47247
بازدید این ماه: 139804
بازدید کل: 15007895
فرم ارتباط


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات



تعادلم به هر که خواست خورد

                                        
                                             احسام سلطانی




 

دو شعر

 

 

 

۱

تعادلم به هر که خواست خورد

به اعضای قد کشیده در من

به تجاوز محدودی

که در جمجمه راه می‌رفت قسم

پر کردم از سایه

تاریخ کابوس‌های یک قوم را

به جاهای خالی انگ زدم پشت سر هم

از این‌که می‌ترسیدم، می‌ترسیدم اما

 

آن‌ها که ندیده بودند دیدند در کابوس‌های من

کابوس‌های دیگری هم بود

با صورت‌های بی‌طرف

 

- بی‌طرف؟

- کی گفته بی‌طرف؟

هر کسی که اون‌جا... کجا بود که گفتی؟

اصلاً صورت داشتن یعنی بی‌طرف نبودن...

 

و دهان من نبود دهان من

به هرجا که خواست خورد

 

 

ای اعضای قد کشیده در من!

ای اعضای مهاجر از سال‌های دور!

ای برادران و خواهران همیشه زنده

که گاه بنا به دلایل خاص مرده به نظر می‌رسید

ای حضار محترم!

شما که بوده‌اید بگویید

از زبان مادری

رویا چرا بیرون پرید؟


 

۲



جز نام

چه کسی زنده از گور برخواهد خواست؟

 

نام‌ها

-زنده همچون مرگ-

برمی‌خیزند.

برمی‌خیزند.

برمی‌خیزند.

 

 

آمده بودم از قبل

از قبر

آمده بودم بیرون

و طوری به صدا می‌زدم دهان

و طوری

به طوری می‌زدم دهان

و طوری...

 

نام‌ها

برمی‌خیزند

همچون زندگی در برابر مرگ.

 

 

این‌جا

خیابان شکل خون دارد معمولاً

و هر روز «زمستان است و سرها در گریبان»

و هر روز، روز به زورِ دیازپام است آرام

و هر روز به روز شلیک می‌شود

و هر روز، «روز» سردرگریبان است و آرام

آری

«زمستان است»

 

و آن‌روز

(چه فرقی می‌کند کدام روز؟)

امنیت ملی شلیک می‌کرد

و امنیت ملی

کمی پیش از شلوغی‌

خسرو گلسرخی را کشت

و بعد

گلوله شد در گلوی ندا

و بعد

سهیلا، خواهر علی را که شاعر بود و عاشق کلمه

در حالی که گلوله خورده بود و زخمی

رها کرد در خیابان

امنیت ملی به سمیرا در زندان تجاوز کرد

امنیت ملی هر روز با دست‌های خونی به خانه برمی‌گشت

امنیت ملی

وحشت ملی بود

چشم به گلوی عابران داشت

و با دست‌های خونی برمی‌گشت

و با دست‌های خونی...

 

 

اما مگر جز نام

کسی زنده از گور برخواهد خواست؟

 

سال‌ها قبل

سال‌ها قبل

نخستین بار از گورهای دسته‌جمعی بیرون زدم

نامی نداشتم

دهه‌ی شصت بود و دار

دهه‌ی شصت بود و شب، شب

دهه‌ی شصت بود و چهره‌های جوان

دهه‌ی شصت بود و چهره‌های جوان

دهه‌ی شصت بود و چهره‌های جوان

 

در میدان‌های مخفی

در شعارها و بیانیه‌ها

در حکم‌های دسته‌جمعی

در خیابان‌های منتهی به خون

نامی نداشتم اما

بی‌وقفه از خود سوال می‌کردم:

این پایین

با این چهره‌های جوان

آن بالا

با این چهره‌های جوان

چه می‌کنم؟

 

این‌جا

تا چشم کار می‌کند گور است

گور است تا چشم کار می‌کند، وطن

گور است وطن

 

 

آمده بودم از...

آمده بودم بیرون

و طوری و طوری و طوری

نامی نداشتم اما...

صدایی در من است که خسته نمی‌شود

بی‌وقفه می‌پرسد:

«نامم چه بود؟

این‌جا کجاست؟» (۱)

 

و چند لحظه بعد:

«دستی به دور گردن خود می‌لغزانم

سیب گلویم را چیزی انگار می‌خواسته است له کند

له کرده است؟» (۲)

 

۱. محمد مختاری

۲. محمد مختاری







ثبت نظرات


موضوع
نام و نام خانوادگی
ایمیل
شماره تماس
وبلاگ یا سایت
توضیحات