پریماه اعوانی
سالمرگ
كه سال مرگ
است
كه سالمرگ
مرگ است
كه وبال
مرگ بر سال و وبال سال بر مرگ و
مرگ در ارگ
و رگ و رگبار و
رگبار بر
سر هزار شيشهي شكستهي چشم ميبارد و
سال جاري
از مرگ و
رگبار مرگ
بر اينهمه
چشم زيبا و قوهاي شناور بر گور
چيزي از
چشم برايتان گشودهاند و چشمها از شما ربودهاند، آيا كافي نيست؟
آيا ميبينيد؟
آيا ميبينيد كه بر روي سالمرگ مرگ نشستهاند و با استخوانهايتان بر سر كاسههاي تو
خالي چشم ميكوبند؟
زنده باد
كاسه چشم !
چون جنازهي تو شيب دارد
همه فرو
خواهيم ريخت
چون جنازهي تو شيب دارد
همه بر تو
خواهيم ايستاد
چنان كه
ميافتيم
چنان كه
برميخيزيم از خواب تو اي رمز !
اي اسم و
اي اسم رمز!
بر مرز اي
رمز! تو برخيز از گور!
چراغ ما
مردگان باش
ليس بزن
استخواني را كه از خشم نميلرزد!
گرمش كن
لالايي جمجمه
بخوان
نفت شو و
دود شو و چون شيپوري صدايمان بزن كه بر قبر تو چون موم از شرم، از اين غيبت طولاني
آب شويم!
چون شيپور
از گور صدايمان بزن از دور!
آخرالزمانمان باش
و تمام.
نمايي كه
بيفتم
كه شهد شوم
براي گلي صورتي
كه بوزم
زير سنگ قبرهاي مرمر به هيبت جواني وارسته كه در باد ميميرد
چون شيپور
از گور صدايمان بزن از دور!
ما رابخوان
به نام، به بازگشت
ما را بخوان
به كشتي سوراخ
ما را ببر
به خروش موج
ما را بخوان
كه بي قبرستان دربه در آب هواييم و دهان گشادمان از قلبهايمان بزرگتر است
-"ميترسم اگر
اينجا بمانم و اينجا بميرم قلبم كوچكتر از
دهانم باشد"-
قلب ما را
بزرگ كن
جا شو اي
رمز اي اسم رمز
و به ما
بياموز بميريم
اي اسم!
اي رمز!
اي پرچم
بيچارگي
و حلب و اميد
اي تنها
اميد
به ما بياموز
وارسته بميريم.